جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

fa(e)sād
corruption  |

فساد

معنی: فساد. [ ف َ ] (ع مص ) تباه شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ). ضد صلاح . (از اقرب الموارد). || به ستم گرفتن مال کسی را. || (اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ). || خشکسال فاسد تباه . ج ، فُسدی ̍. (منتهی الارب ). || گزند و زیان . || ظلم وستم . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || شرارت و بدکاری . (فرهنگ فارسی معین ) :
مرا تو گویی می خوردن است اصل فساد
بجان تو که همی آیدم ز تو ضحکه .
منوچهری .
ایزد ما این جهان نز پی ظلم آفرید
نز پی ظلم و فساد، نز پی کین و نقم .
منوچهری .
نجویی جز فساد و شر ازیرا
همیشه گرگ باشد میزبانت .
ناصرخسرو.
بس فسادی کآفت اخیار شد
از ضمیر روح مانندش مرا.
خاقانی .
فلان در حق من به فساد گواهی داد. (گلستان سعدی ). || تباهی . عمل ناشایست و ناپسند. (از یادداشتهای مؤلف ). فسق و فجور : زاهد خود را از ظلمت فسق و فساد برهانید. (کلیله و دمنه ). اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت نداشتی مثله نشدی . (کلیله و دمنه ). فساد و معرت آن بملک اوبازگردد. (کلیله و دمنه ). || دشمنی و کینه . (ناظم الاطباء) : شنزبه آنگاه که دشمن باشد پیداست که ... از او چه فساد تواند آمد. (کلیله و دمنه ).
- یوم الفساد ؛ جنگی میان غوث و جدیله ... (از مجمع الامثال میدانی ).
|| فتنه و آشوب . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء) : هیچ شغل را اندک و بسیار نشاید مگر تضریب و فساد را. (تاریخ بیهقی ). هرچه بیابند می ستانند و فساد بسیار است از ایشان . (تاریخ بیهقی ). از ری سوی خراسان بیامدند و ازایشان فسادها رفت . (تاریخ بیهقی ).
نیک ترسانم از فساد جهان
مهر کار از صلاح بفرستد.
خاقانی .
نسل فساد ایشان منقطع کردن و بیخ تبارشان برآوردن اولیتر. (گلستان ).
- اهل فساد ؛ فاسدان : تبهکاران بقایای اهل فساد را بتیغ درآورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- به فساد آوردن ؛ فاسد کردن . از میان بردن : خلاف او را روا ندارم و هیچگاه کاری نکنم که این را به فساد آورد. (تاریخ بیهقی ).
- پرفساد ؛ بسیار فاسد. کاملاً تباه :
نیست سر پرفساد ناصبی شوم
از در این شعر، بل سزای فسار است .
ناصرخسرو.
در مغز پرفساد کجا آید
جز کج خیال فاسد مهمانی .
ناصرخسرو.
ترکیب ها:
- فسادآور .فساد آوردن . فسادآیین . رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
- فساد اعتبار ؛ (اصطلاح علم اصول ) عبارت از این است که احتجاج ازروی قیاس بر صحت امر مورد ادعا دلالت کند، اما قرآن خلاف آن حکم کند و اعتبار قیاس در مقابل نص باطل است ... (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- فسادالدم ؛ (اصطلاح طب ) رقت خون یا بیماری اسقربوط است . رجوع به اسقربوط شود.
- فسادالذکر ؛ (اصطلاح طب ) به معنی نسیان و بیماری فراموشی است و در ذخیره ٔ خوارزمشاهی اصطلاح شده است . (از یادداشتهای مؤلف ).
- فسادالوضع ؛ (اصطلاح فلسفه ) عبارت از این است که دلیل معتبر در مورد یک حکم بخلاف قرآن یا اجماع وجود داشته باشد. (از تعریفات جرجانی ). رجوع به فساد اعتبار شود.
ترکیب ها:
- فساداندیش . فساد انگیختن . فسادانگیز. فساد پیوستن . فساد ساختن . رجوع به همین مدخل ها شود.
- فساد شم ؛ (اصطلاح طب ) آن است که حس شامه را عارضه ای رخ دهد که همه ٔ بویها را ازناخوش و خوش بنحو واحد دریابد و فرقی بین هیچیک نتواند نهاد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- فساد شهوت ؛ (اصطلاح طب ) عبارت است از اینکه آدمی به چیزی که قابل خوردن و یا از مأکولات نیست ، میل کند چون خاک و جز آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). میل به خوردن چیزی که خوردنی نباشد، چون : گچ ، گل ، زغال و امثال آن . (از یادداشتهای مؤلف ).
- فساد عضو ؛ (اصطلاح پزشکی ) موت موضعی یا شقاقلوس است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- فساد موتی ؛ (اصطلاح طب ) پوسیدگی و تجزیه ٔجسد پس از مرگ . (فرهنگ فارسی معین ).
- فسادوضع ؛ فسادالوضع. رجوع به فسادالوضع شود.
- فساد هضم ؛ (اصطلاح طب ) عبارت است ازاینکه غذا در معده بنحوی تغییر یابد و دگرگون شود که نتواند هضم طبیعی شود و فرق فساد هضم با «تخمه » آن است که در فساد هضم قوه ٔ هاضمه عمل هضم را انجام میدهد، اما نه به روش طبیعی بخلاف «تخمه » که در آن هاضمه بکلی از کار می افتد. (یادداشت بخط مؤلف ).
- فسادی . رجوع به مدخل فسادی شود.
|| ترشی . || بیماری . علت . || پوسیدگی و اضمحلال و چرکی شدن عضو. || چرک و سروزیته ٔ موجود در یک دمل . || پوسیدن و گندیدن انساج حیوانی و گیاهی . || نابودی . || (اصطلاح فلسفه ) زوال صورت از ماده ، در مقابل کون که حصول صورت برای ماده است ، چنانکه گویند موجودات جسمانی همواره در معرض کون و فسادند، یعنی صورتی زایل شود و صورتی دیگر پدید آید. (فرهنگ فارسی معین ).
- کون و فساد ؛ بود و نبود. آفرینش و زوال . به کنایت دنیا :
طلب کن بقا را که کون و فساد
بشهرستان
همه زیر این گنبد چنبریست .
ناصرخسرو.
بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. (مقدمه ٔ کلیله و دمنه ).
ماندم به دست کون و فساد اندرون آب
با این دو پایبند چگونه سر آورم .
خاقانی .
رجوع به هست و نیست شود.ر، شغب، شورش، فتنه، فتنه انگيزي، مفسده جويي 4- عفونت
corruption, decadence, depravity, decay, immorality, vice, degeneration, putrefaction, degeneracy, spoil, turpitude, debauchery, fornication, invalidity, dissolution, decline, depravation, harlotry, mortification, putrescence, vitiation, necrosis
فساد، رشوة، تعفن، فساد أخلاقي
yolsuzluk
la corruption
korruption
corrupción
corruzione
انحراف، چرک، انحطاط، زوال، تنزل، آغاز ویرانی، تباهی، هرزگی، بدکرداری، بدکارگی، پوسیدگی، خرابی، بد اخلاقی، گناه، عیب، بدی، منگنه، تعفن، گندیدگی، غنیمت، تاراج، یغما، سودباداورده، پستی، دلواپسی، دنايت ذاتی، خاتوله، عیاشی، میگساری، فساد اخلاق، جنده بازی، زناء، فاحشهبازی، بطلان، عدماعتبار، بی اساسی، حل، فسخ، تجزیه، از هم پاشیدگی، کاهش، سقوط، مصیبت، بد نامی، فاحشگی، فحشاء، ریاضت، رنج، خجلت، سرافکندگی، تباه سازی، معیوب سازی، ابطال، بافت مردگی، مردگی
... ادامه
531 | 0
مترادف: 1- الواطي، بي عفتي، بي ناموسي، تبهكاري، عياشي، فجور، فسق، هرزگي 2- بدي، تباهي، خدشه، خرابي، خلل، شرارت، عيب، نادرستي، ناشايست 3- آشوب، اغتشاش، بي نظمي، تفتين، خرابكاري، شر، شغب، شورش، فتنه، فتنه انگيزي، مفسده جويي 4- عفونت
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی: فَساد]
مختصات: (فَ یا فِ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: fesAd
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 145
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
corruption | decadence , depravity , decay , immorality , vice , degeneration , putrefaction , degeneracy , spoil , turpitude , debauchery , fornication , invalidity , dissolution , decline , depravation , harlotry , mortification , putrescence , vitiation , necrosis
ترکی
yolsuzluk
فرانسوی
la corruption
آلمانی
korruption
اسپانیایی
corrupción
ایتالیایی
corruzione
عربی
فساد | رشوة , تعفن , فساد أخلاقي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "فساد" در زبان فارسی به مفهوم فساد، بی‌نظمی، ناهنجاری یا فساد اخلاقی و اجتماعی به کار می‌رود. برای نگارش صحیح و استفاده مناسب از این کلمه، می‌توان به نکات زیر توجه کرد:

  1. نحوه نوشتن: کلمه "فساد" به صورت صحیح و بدون هیچ‌گونه تلفظ یا نوشتاری اشتباه باید نگاشته شود.

  2. جایگاه کلمه در جمله: "فساد" می‌تواند به عنوان اسم در نقش‌های مختلف جمله قرار بگیرد، به عنوان مثال:

    • "فساد اقتصادی به شدت جامعه را تحت تأثیر قرار داده است."
    • "ما باید با فساد مبارزه کنیم."
  3. ترکیب‌ها و عبارات مرتبط: می‌توان "فساد" را در ترکیب‌های مختلفی به کار برد:

    • فساد مالی
    • فساد اداری
    • فساد سیاسی
  4. استفاده از صفات: برای توصیف "فساد"، می‌توان از صفات مختلفی استفاده کرد:

    • فساد گسترده
    • فساد سیستماتیک
  5. نگارش صحیح: در متونی که نیاز به نگارش رسمی دارند، باید به اصول نگارشی همچون استفاده از نقطه‌گذاری صحیح و عدم به کار بردن زبان محاوره‌ای توجه شود.

  6. اجتناب از تکرار: در نگارش‌های رسمی، باید سعی شود تا از تکرار مکرر واژه "فساد" خودداری شود و به جای آن از مرادفات یا عبارات جانشین استفاده گردد.

با رعایت این نکات، می‌توان به‌طور مؤثری از کلمه "فساد" در نگارش فارسی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. فساد در سیستم‌های سیاسی می‌تواند به از بین رفتن اعتماد عمومی منجر شود.
  2. مبارزه با فساد اقتصادی نیازمند همکاری تمام ارکان دولت و جامعه است.
  3. آموزش مردم درباره حقوق خود می‌تواند به کاهش فساد در جامعه کمک کند.

واژگان مرتبط: انحراف، چرک، انحطاط، زوال، تنزل، آغاز ویرانی، تباهی، هرزگی، بدکرداری، بدکارگی، پوسیدگی، خرابی، بد اخلاقی، گناه، عیب، بدی، منگنه، تعفن، گندیدگی، غنیمت، تاراج، یغما، سودباداورده، پستی، دلواپسی، دنايت ذاتی، خاتوله، عیاشی، میگساری، فساد اخلاق، جنده بازی، زناء، فاحشهبازی، بطلان، عدماعتبار، بی اساسی، حل، فسخ، تجزیه، از هم پاشیدگی، کاهش، سقوط، مصیبت، بد نامی، فاحشگی، فحشاء، ریاضت، رنج، خجلت، سرافکندگی، تباه سازی، معیوب سازی، ابطال، بافت مردگی، مردگی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری