جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

faš
hush  |

فش

معنی: فش . [ ف َ] (پسوند) بصورت پسوند تشبیه در آخر کلمات می آید:
- ارمنی فش ؛ کافر. بی دین . نامسلمان :
به دست یکی بدکنش بنده ای
پلید ارمنی فش پرستنده ای .
فردوسی .
- اژدهافش ؛ دلیر. قوی . زورمند. مانند اژدها :
برآمد بر این روزگاری دراز
که شد اژدهافش بتنگی فراز.
فردوسی .
- || با شکوه و هیبت . هراس انگیز :
سپهبدبه خفتان و رومی کلاه
ز برش اژدهافش درفش سیاه .
اسدی .
- بنده فش ؛ بنده مانند. چون غلامی زرخرید. پرستارفش :
باستاد در پیش وی بنده فش
سرافکنده و دست کرده بکش .
فردوسی .
- پرستارفش ؛ مانند پرستار. بنده فش :
بر شاه شد دست کرده بکش
چنانچون بباید پرستارفش .
فردوسی .
همی بود پیشش پرستارفش
پراندیشه و دست کرده بکش .
فردوسی .
- تیره فش ؛ تیره گون . تیره رنگ :
آب کز خاک تیره فش گردد
هم به تدبیر خاک خوش گردد.
نظامی .
- جادوفش ؛ مانند جادوگران . فریبنده :
کاخ او پربتان جادوفش
باغ او پرفغان کبک خرام .
فرخی .
- جوزافش ؛ درخشان . روشن و خجسته :
امشب بر من زمانه شاد آورده ست
جوزافش و مشتری نهاد آورده ست .
مجیر بیلقانی .
- حاتم فش ؛ بخشنده . مانند حاتم طایی :
ای دریغ آن کو هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ آن کو هنگام وغا سام گرای .
رودکی .
- حورفش ؛ زیبا. مانند زیبایان بهشتی :
ای حورفش بتی که چو بینند روی تو
گویند خوبرویان ماه میاوری (؟).
خسروی سرخسی .
- خورشیدفش ؛ درخشان . روشن مانند خورشید :
دلیران همه دست کرده بکش
به پیش جهانجوی خورشیدفش .
فردوسی .
وز آن پس ، روان ، دست کرده بکش
بیامد بر شاه خورشیدفش .
فردوسی .
چو شاپور را سال شد بیست وشش
جوان خسروی گشت خورشیدفش .
فردوسی .
- دیوفش ؛ دیومانند. شیطان صفت :
بدو گفت شاپور کای دیوفش
سر خویش در بندگی کرده کش .
فردوسی .
- رضوان فش ؛ مانند رضوان خازن بهشت :
خوی خوش ، روی خوش ، نوازش خوش
بزم تو روضه و تو رضوان فش .
نظامی .
- زبانی فش ؛ مانند دیوان . دیوفش :
گفت رخم گرچه زبانی فش است
ایمنم از ریش کشان ، هم خوش است .
نظامی .
- زنگی فش ؛ زنگی وش . تیره رنگ . سیاه چهره :
سیاهان مغرب که زنگی فش اند
به صفرای آن زعفران دلخوشند.
نظامی .
- سمندرفش ؛آنکه مانند سمندر خود را به آتش زند. بی باک :
سمندی نگویم سمندرفشی
سمندرفشی نه سکندرکشی .
نظامی .
- شاه فش ؛ مانند شاه . شاهانه :
نگهبان او پای کرده بکش
نشسته به پیش اندرون شاه فش .
فردوسی .
پسر بود او را گرانمایه شش
همه راد و بینادل و شاه فش .
فردوسی .
- شیرفش ؛دلیر. مانند شیر :
بدو گفت رستم که این شیرفش
مرا پرورانید باید به کش .
فردوسی .
یکی بچه بد چون گوی شیرفش
به بالا بلند و به دیدار کش .
فردوسی .
زآن گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس
پردلی باشد از این شیرفشی ، پرجگری .
فرخی .
- طاووس فش ؛ مانند طاووس . زیبا و دل انگیز :
از خراسان پر دمد طاووس فش
سوی خاور می شتابد شاد و کش .
رودکی .
- کوه فش ؛ بزرگ . عظیم . مانند کوه . کوه پیکر :
هامون گذاری کوه فش دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش هرروز تا شب خارکن .
امیرمعزی .
- گیاه فش ؛ ناچیز. مانند گیاهی خرد :
سرو با قامتت گیاه فشی
طشت مه با تو آفتابه کشی .
نظامی .
- مینوفش ؛ بهشت مانند. خرم و سرسبز :
شد برون زآن سرای مینوفش
سر سوی خانه کرد بادل خوش .
نظامی .
... ادامه
901 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (پسوند) ‹وش› [قدیمی]
مختصات: ( ~ .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 380
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
hush | crest , mane , purl , fash
عربی
سكون | سكوت , أخفى , سكت , هدأ , أخمد , صه
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «فش» در زبان فارسی به معنای فشار دادن یا فشرده کردن است. با توجه به کاربردهای مختلف این کلمه، قواعد نگارشی زیر می‌تواند مفید باشد:

  1. نقطه‌گذاری: در جمله‌ها، «فش» می‌تواند به عنوان فعل یا اسم استفاده شود. در این صورت، بسته به جایگاه آن در جمله، باید از علامت‌های نگارشی مناسب استفاده کنید. مثلاً:

    • «او فش می‌دهد» (فعل)
    • «فش بر روی دکمه» (اسم)
  2. استخدام در جملات: هنگام استفاده از «فش»، به معنای «فشار» یا «فشردن» توجه کنید و سعی کنید جمله‌ها به گونه‌ای ساخته شوند که مفهوم به وضوح منتقل شود. مثلاً:

    • «با یک فش می‌توان دکمه را فعال کرد.»
  3. هم‌نشینی‌های زبانی: «فش» می‌تواند با واژه‌های دیگر ترکیب شود، مانند «فش دادن» یا «فش آورده». در این حالت، ترکیبات باید به صورت صحیح و بی‌نقص نگارش شوند.

  4. بیان وحدت معنایی: اگر کلمه «فش» در یک متن علمی یا تخصصی به کار می‌رود، بهتر است معانی و مفهوم دقیق آن در متن روشن شود تا خواننده دچار سردرگمی نشود.

  5. نکات املایی: در نوشتن کلمه «فش»، به دقت در املای آن توجه کنید و از اشتباهات املایی پرهیز کنید.

در نهایت، صرف‌نظر از قواعد خاص، مهم است که پاراگراف‌ها و جملات به گونه‌ای منسجم و مرتبط نوشته شوند تا خواننده بتواند مفهوم کلی متن را بخوبی درک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. فش بر روی دکمه زنگ موجب شد که همه به سمت در بشتابند.
  2. برای درست کردن فش، به مواد اولیه‌ی تازه نیاز داریم تا طعمی لذیذ به آن ببخشیم.
  3. در شرایط سخت، گاهی باید فش بیشتری به خود وارد کنیم تا به اهداف‌مان برسیم.

واژگان مرتبط: ارام، باغبانی، خموشی، تاج، قله، ستیغ، طره، یال، کوک برجسته و قلابی، زمزمه آب، صدای شرشر، زری، مشروب مالت

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری