جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

faqfur
forgiving  |

فغفور

معنی: فغفور. [ ف َ ] (اِ مرکب ) پادشاه چین را گویند هرکه باشد. (برهان ). لقب پادشاهان چین و کلمه ٔ پارسی است ، فغ به معنی خدای یا بت و پور یا فور به معنی پسر. (یادداشت مؤلف ). بغپور. (فرهنگ فارسی معین ) :
چو آگاهی آمد به فغفور از این
که آمد فرستاده ای سوی چین .
فردوسی .
نجوید همی جنگ تو فور هند
نه فغفور چین و نه سالار سند.
فردوسی .
بر آن دوستی نیز بیشی کنم
ابا دخت فغفور خویشی کنم .
فردوسی .
روم و چین صافی کند یاران او در روم و چین
نایبی فغفور گردد، حاسبی قیصر شود.
فرخی .
گر نامه کند شاه سوی قیصر رومی
ور پیک فرستد سوی فغفور ختایی .
منوچهری .
قیصر شرابدار تو، چیپال چوب زن
خاقان رکابدار تو،فغفور پرده دار.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 40).
چو آمد سوی کاخ فغفور چین
ابا این پسنده دلیران کین .
اسدی .
کمین بنده ٔ اوست در روم قیصر
کهین چاکر اوست فغفور در چین .
سوزنی .
باغ چو ارتنگ چین نماید خرم
زآنک بدان خرمی خرامد فغفور.
سوزنی .
دین سره نقدی است به شیطان مده
یاره ٔ فغفور به سگبان مده .
نظامی .
خداوندی که چون خاقان و فغفور
بصد حاجت دری بوسندش از دور.
نظامی .
نبودم تحفه ٔ چیپال و فغفور
که پیش آرم زمین را بوسم از دور.
نظامی .
|| گاه مطلقاً به معنی پادشاه به کار رود :
نشاید شد به جاه و مال مغرور
چو مرگ آید چه دربان و چه فغفور.
ناصرخسرو.
ز دولتخانه ٔ این هفت فغفور
سخن را تازه تر کردند منشور.
نظامی .
... ادامه
501 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [مٲخوذ از سُغدی. معرب، مرکب از بغ (= خدا؛ بت) + پور (پسر)] ‹فغپور، بغپور› [قدیمی]
مختصات: (فَ غْ) (اِمر.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم خاص مکان
آواشناسی: faqfur
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1366
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
forgiving
ترکی
bağışlayıcı
فرانسوی
indulgent
آلمانی
versöhnlich
اسپانیایی
indulgente
ایتالیایی
perdonare
عربی
faghfour
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "فغفور" در زبان فارسی به معنای پادشاه و سلطانی بزرگ در تاریخ ایران و به ویژه در دوران ساسانیان و قبل از آن به کار می‌رود. این کلمه در متون تاریخی و ادبی به کار رفته و به عنوان یکی از عناوین سلطنتی معنای خاصی دارد.

از نظر نگارشی و قواعد فارسی، نکات زیر درباره استفاده از این کلمه وجود دارد:

  1. جایگاه نحوی: "فغفور" به عنوان اسم و غالباً به عنوان فاعل یا مفعول در جملات استفاده می‌شود. به عنوان مثال: "فغفور در قصر خود نشسته بود."

  2. نوع نوشتار: کلمه "فغفور" به صورت جدا نوشته می‌شود و نیاز به ترکیب یا الحاق با سایر کلمات ندارد.

  3. تلفظ و برجسته‌سازی: در نوشتن متن‌های ادبی یا تاریخی، می‌توان برای ایجاد زیبایی بیشتر در شعر یا نثر، از "فغفور" به صورت خاص و با تأکید استفاده کرد.

  4. نوشته‌های تاریخی: در متون تاریخی و اسناد کهن، ممکن است کلمه "فغفور" به اشکال مختلف و بسته به گویش‌ها و لهجه‌های مختلف دیده شود.

امیدوارم این اطلاعات به شما کمک کند! اگر سوال خاص دیگری دارید، خوشحال می‌شوم پاسخ دهم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در دوران باستان، فغفور به عنوان حاکمی مقتدر شناخته می‌شد که بر سرزمین‌های وسیعی فرمانروایی می‌کرد.
  2. فغفور به واسطه‌ی تصمیم‌های شجاعانه‌اش در زمینه‌ی جنگ و صلح، احترام و علاقه‌ی مردم را جلب کرد.
  3. داستان‌های زیادی درباره‌ی فغفور و ماجراجویی‌هایش در کتاب‌های تاریخی نگاشته شده است.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری