جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: فهم . [ ف َ ] (ع مص ) دانستن و به دل دریافتن . (منتهی الارب ). فهامه . فهامیة. (اقرب الموارد). || (اِمص ) دریافت . || قوه ٔ دریافت . قوه ٔ اندریافت . ج ، افهام . (فرهنگ فارسی معین ). تصور شی ٔ از لفظ مخاطب . (اقرب الموارد) : هرگز نرسد فهم تو در این خط هرچند در او بنگری به سودا. ناصرخسرو. مقدار دانش و فهم خویش معلوم ِ رای پادشاه گردانند. (کلیله و دمنه ). نفاذ کارها با اهل بصر وفهم تواند بود. (کلیله و دمنه ). بر مردمان واجبست که در کسب علم کوشند و فهم در آن معتبر دارند. (کلیله و دمنه ). و بحقیقت بباید دانست که فایده در فهم است نه در حفظ. (کلیله و دمنه ). غیر فهم و جان که در گاو و خر است آدمی را عقل و جان دیگر است . مولوی . کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجَست فهم و ضبط نکته ای مشکل نبست . مولوی . فهم و فراست و عقل و کیاستی زایدالوصف داشت . (گلستان ). سعدی از آنجا که فهم اوست سخن گفت ورنه کمال تو وهم کی رسد آنجا؟ سعدی . کیت فهم بودی نشیب و فراز گر این در نکردی به روی تو باز. سعدی . - ادافهم ؛ آنکه معنی حرکات و اطوار و رفتار را دریابد : هرچه در خاطر عاشق گذرد میدانی خوش ادافهم و ادایاب و ادادان شده ای . صائب . - تیزفهم ؛ آنکه زود و تند دریابد. فهیم . - زودفهم ؛ تیزفهم . فهیم . - سخن فهم ؛ سخن شناس . که معنی سخن را نیک دریابد : صائب اگر به یار سخن فهم میرسید میشد جهان پر از غزل عاشقانه اش . صائب . - نافهم ؛ آنکه نمی فهمد. مقابل فهیم . رجوع به نافهم شود. - نفهم ؛ نافهم . رجوع به نافهم شود. ترکیب های دیگر: - فهماندن . فهمانده . فهماننده . فهمانیدن . فهم داشتن . فهم کردن . فهمی . فهمیدن . فهمیده . رجوع به هر یک از این کلمات شود. ادراك، استنباط، اندريافت، درك، دريافت، دريافت، شعور، مشعر، هوش understanding, comprehension, grasp, conception, realization, appreciation, intelligence, insight, apprehension, uptake, consciousness فهم، تفاهم، إدراك، اتفاق، ذكاء، وفاق، عاطف، مبد عطفا أو تسامحا anlamak compréhension verständnis comprensión comprensione ادراک، توافق، خرد، هوش، تظر، قوه ادراک، دریافت، معرفت، معقولات، اخذ، چنگ زنی، تصور، حاملگی، عقیده، لقاح تخم و شروع رشد جنین، تحقق، درک، تفهیم، تقدیر، قدردانی، درک قدر یا بهای چیزی، جاسوسی، ذکاوت، فراست، بینش، بصیرت، بینایی، درون بینی، دلهره، هراس، دستگیری، بیم، بالاگیری، دودکش، بلند سازی، هوشیاری، اگاهی، حس اگاهی
کلمه "فهم" در زبان فارسی به معنای درک و شناخت مطلبی است و میتوان آن را در جملات مختلف به کار برد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نقش کلمه: "فهم" میتواند به عنوان اسم و یا فعل (به صورت "فهمیدن") استفاده شود. به عنوان اسم، به معنای درک و شناخت است.
پسوندها: با افزودن پسوندها میتوان کلمات جدید ساخت:
"فهمیدن" (فعل)
"فهمیده" (اسم مفعول)
"فهمیدنی" (صفت)
ترکیبها: "فهم" میتواند با دیگر کلمات ترکیب شده و معانی جدیدی بسازد:
"فهم عمیق" (درک عمیق)
"فهم ناقص" (درک ناقص)
نشانههای نگارش: در نگارش جملات باید به استفاده صحیح از نشانههای نگارشی مانند ویرگول، نقطه و سوالی دقت کرد. به عنوان مثال:
"او مفهوم موضوع را به خوبی فهمید."
قواعد صرف و نحو: در جملات باید از نظر دستور زبان به توافق بین فاعل، فعل و مفعول توجه کرد. مثال:
"من فهمیدهام که این موضوع بسیار مهم است."
تنوع معنایی: در برخی متون، "فهم" ممکن است در معانی خاصی مانند "درک عاطفی" یا "درک فلسفی" به کار رود.
با رعایت این نکات و قواعد، میتوانید در مکاتبات و نوشتارهای خود به شکل صحیح و موثری از کلمه "فهم" استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
فهم عمیق مطالب درسی نیاز به تمرکز و وقت گذاشتن دارد.
معلم سعی کرد با مثالهای ملموس، فهم بهتر دانشآموزان را از مفهوم ریاضی افزایش دهد.
درک و فهم احساسات دیگران میتواند روابط اجتماعی را بهبود بخشد.