جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

fa(e)yz
grace  |

فیض

معنی: فیض .[ ف َ ] (ع اِ) مرگ . || (ص ) اسب تیزرو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، فیوض ، افیاض . (اقرب الموارد): اعطاه غیضاً من فَیْض ؛ یعنی اندکی از بسیار به وی داد. || (مص ) بسیار شدن آب چندانکه روان گردد. (از منتهی الارب ). فیوض . فیضان . فیضوضة. (از اقرب الموارد). || لبالب رفتن رود. (منتهی الارب ). || پر شدن ظرف . (اقرب الموارد). || آشکار کردن راز را. (منتهی الارب ). پر شدن سینه از راز که کتمان نتوان کرد. (از اقرب الموارد). || مردن . || برآمدن جان کسی . || فاش گردیدن خبر. || بسیار شدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || روان شدن هر چیزی . (اقرب الموارد). || روان شدن اشک . (منتهی الارب ). || (اِمص ) ریزش . || بسیاری آب . || بخشش . عطا. (فرهنگ فارسی معین ). عطیه . لطف :
ز فیض دولت بیدار دیده میخواهم
که صبح را دهم از گریه توشه ٔ شبگیر.
خاقانی .
نیست یک دم که بنده خاقانی
غرقه ٔ فیض مکرمات تو نیست .
خاقانی .
روس و خزران بگریزند که در بحر خزر
فیض آن کعب جواهرحشر آمیخته اند.
خاقانی .
دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من درّ عدن نمی کند.
حافظ.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش .
حافظ.
- غیضی از فیضی ؛ اندکی از بیش . مختصری از بسیار : جریده ٔ انصاف به خانه ٔ عدل این دولت مزین شده و این خود غیضی است از فیضی و جزئی است از کلی . (سندبادنامه ).
- فیض راندن ؛ اظهار بخشش و بزرگی کردن :
جان فشانم عقل پاشم فیض رانم دل دهم
طبع عالم کیست تا گردد عمل فرمای من ؟
خاقانی .
|| بخشایش و لطف و عطیه ٔ الهی : و هر دو ازفیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شدند. (کلیله و دمنه ).
امروز که تشنه زیر خاکی
فیض از کرم خدات جویم .
خاقانی .
هین بگو ای فیض رحمان هین بگو ای ظل حق
هین بگو ای حرز امت هین بگو ای مقتدا.
خاقانی .
فیض کرم را سخنم درگرفت
بار من افکند و مرا برگرفت .
نظامی .
فیض کرم کرد مواسای خویش
قطره ای افکند ز دریای خویش .
نظامی .
نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطره ای در کار او کن .
نظامی .
وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد
تو نیز در قدم بندگان او میپاش .
سعدی (دیوان چ مصفا ص 789).
|| جوشش :
اتصال نجوم خاطر او
فیض طبع مرا نویدگر است .
خاقانی .
|| (اصطلاح صوفیه ) القاء امری است در قلب بطریق الهام بدون تحمل زحمت کسب و اکتساب . || (اصطلاح صوفیه ) بمعنای فعل فاعلی است که فعل او دایم بود و برای غرض و عوض نباشد. (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح صوفیه ) مرادف جود است . (فرهنگ فارسی معین از اسفار و فرهنگ اصطلاحات صوفیه ٔ سجادی ).
- فیض ابد ؛ بهره ٔ دائمی . لطف حق که ابدی است . فیض ازل .فیض ازلی :
دل به رصدگاه دهر بیش بها گوهری است
دخل ابد عشر او فیض ابد کان او.
خاقانی .
- فیض ازل ، فیض ازلی ؛ بخشش خداوند. لطف الهی . (فرهنگ فارسی معین ) :
فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست
آب خضر نصیبه ٔ اسکندر آمدی .
حافظ.
- فیض اقدس ؛ در اصطلاح فلاسفه و صوفیان ، قضاء ازلی و ثبوت اشیاء است در علم حق به نظام الیق و افضل . از جهت تابعیت آن اسماء و صفات حق را که عین ذات اوست و وجود آن ماهیات در خارج به افاضه ٔ وجود بر آنهاست برحسب اوقات و استعدادات مخصوص از حق تعالی که فیض مقدس است . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ مصطلحات صوفیه ٔ سیدجعفر سجادی ).
- فیض روح القدس ؛ (اصطلاح صوفیه ) عنایت و لطف روح القدس ، چنانکه به مریم . (فرهنگ فارسی معین ) :
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.
حافظ.
- فیض مقدس ؛ (اصطلاح تصوف ) تجلیات آسمانی است که موجب ظهور چیزی است که در خارج وجود استعدادات آن اعیان را تقاضا کرده است . (از آنندراج ). وآن مرتب بر فیض اقدس است زیرا بواسطه ٔ فیض اقدس اعیان ثابته و استعدادات اصلی آنها در عالم علم تحصل می یابد و بواسطه ٔ فیض مقدس اعیان و لوازم آنها در عالم عین تحقق می یابد. از فیض مقدس به نفس رحمانی و وجودمنبسط هم تعبیر شده است و بالجمله مرتبت تجلیات اسماء را که موجب ظهور و بروز مقتضیات اعیان در خارج است فیض مقدس نامیده اند. (فرهنگ فارسی معین از اسفار، مشاعر و شرح منظومه ).
... ادامه
799 | 0
مترادف: بخشش، بركت، تفضل، عنايت، فضل، سرشار، فراواني، لبريز، لطف
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی، جمع: فیوض]
مختصات: (فَ یا فِ) [ ع . ]
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: feyz
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 890
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
grace
ترکی
lütuf
فرانسوی
la grâce
آلمانی
anmut
اسپانیایی
gracia
ایتالیایی
adornare
عربی
نعمة | فضل , مهلة , رحمة , جمال , كياسة , فضيلة , راحة , جميل , صلاة المائدة , طلاوة , شرف , زخرف , زين
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "فیض" در زبان فارسی به معنی بهره یا نعمت الهی است. برای استفاده و نگارش این کلمه، نکات زیر را مد نظر قرار دهید:

قواعد نگارشی

  1. نحوه نوشتن:

    • کلمه "فیض" به صورت صحیح نوشته می‌شود و هیچ تغییر شکل خاصی ندارد.
  2. نوشتن با حرف‌چینی:

    • در متون ادبی یا رسمی می‌توانید از "فیض" به صورت نقش و نگار بهتر استفاده کنید. به عنوان مثال، می‌توانید از صفات یا ویژگی‌های آن سخن بگویید.
  3. استفاده در جملات:

    • "فیض" معمولاً در جملات مثبت و توصیفی به کار می‌رود. مثلاً:
      • "او از فیض علم بهره‌مند شده است."
      • "فیض الهی بر مخلوقاتش جاری است."
  4. نقش دستوری:

    • "فیض" می‌تواند به عنوان اسم و نیز به عنوان مفعول در جملات مختلف به کار رود.
  5. توجه به معانی و مفاهیم:
    • دقت کنید که "فیض" به معانی مختلفی از جمله بخشش، رحم، و نعمت اشاره دارد، بنابراین برای استفاده در متن باید با دقت به مفهوم اشاره شده توجه کنید.

مثال‌های بیشتر

  • «فیض رحمت خداوند بر بندگانش بی‌پایان است.»
  • «با وجود تمام مشکلات، همیشه باید به فیض الهی امید داشته باشیم.»

توجه به این نکات به شما کمک می‌کند تا کلمه "فیض" را به درستی و به زیبایی در متن‌های خود به کار ببرید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در این شب پر برکت، از فیض الهی بهره‌مند شدیم و دعا کردیم تا رحمت و مغفرت شامل حال همه شود.
  2. محبت و kindness بین انسان‌ها، فیضی است که زندگی را زیباتر و آرام‌تر می‌کند.
  3. در دل طبیعت، فیض و آرامشی نهفته است که هر کس با دیدن آن، احساس شکرگزاری می‌کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری