جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

fil
elephant  |

فیل

معنی: فیل . (معرب ، اِ) پیل . پستانداری است عظیم الجثه که راسته ٔ خاصی بنام راسته ٔ فیلان را به وجود می آورد. در راسته ٔ فیلان امروز فقط دو گونه موجود است ، یکی فیل آسیایی یا هندی و دیگر فیل افریقایی . قد فیلهای هندی از افریقایی کوچکتر و گوشها و عاج آنها نیز کوچکتر است . به طورکلی امروزه فیلها بزرگترین حیوانات خاکزی هستند و دارای خرطوم طویلی میباشند که از اتصال دوجدار بینی و لب بالا به وجود آمده است . بر روی آرواره ٔ بالایی دو دندان نیش وجود دارد که بسیار طویل میشود و عاج را میسازد، بعلاوه در سراسر دهان فیل فقط چهار دندان آسیا وجود دارد که بر روی هر نیم فک قرار میگیرد. نمو دندانهای آسیا تدریجی است ، یعنی در هر زمانی بیش از چهار دندان آسیای عامل در دهان وجود ندارد ولی به محض اینکه دندانی ساییده شد در عقب آن دندان آسیای دیگری رشد میکند به قسمی که در دوران عمر فیل در هر نیم فک شش آسیا تدریجاً ظاهر میشود که سه تای اول را میتوان به منزله ٔ دندانهای شیری محسوب داشت و سه تای دوم را بجای آسیاهای دایمی . اولین دندان آسیای شیری در فیلها در سه ماهگی و دومی در دوسالگی و سومی در نه سالگی ظاهر میشود. اولین آسیای اصلی یا دائمی در پانزده سالگی و دومی در بیست سالگی و سومی در سی وپنج سالگی ظاهر میگردد. دست و پای فیلها حجیم و عضلانی است و هر کدام به پنج انگشت ختم میشوند. انگشتان مجموعاً در داخل یک توده ٔ عضلانی قرار دارند و فقط انتهای آنها که به سم پهنی ختم میشود آزاد است . فیل را معمولاً در هندوستان و افریقا اهلی میکنند. فیلهای افریقایی بیشتر وحشی هستند و آنها را به منظور استفاده از عاجشان شکار میکنند. برخی فیلها بالغ بر پنجاه تا شصت کیلوگرم عاج میدهند. ارتفاع فیلهای افریقایی تا 4/5 متر نیز میرسد. (فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ فیل در عربی بصورت افیال و فیول جمع بسته میشود. و از آن مشتقات دیگری مستعمل است از جمله فَیّال به معنی فیلبان و پیلبان که صیغه ٔ شغل و مبالغه است : چند فیل که حصن قلب کافر بود بستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). پای دربست فیل خاص آورد و از نیتی صادق و یقینی صافی بر قلب ایلک حمله کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
یا مکن با فیلبانان دوستی
یا بنا کن خانه ای درخورد فیل .
سعدی .
- از دماغ فیل افتادن ؛ بسیار متکبر و معجب بودن . به خود مغرور بودن . تکبر بیش از حد. کبر و عجبی که دیگران را ناراحت کند. (یادداشت مؤلف ).
- اصحاب الفیل ، اصحاب فیل . رجوع به اصحاب الفیل شود.
- در زیر پای فیل افکندن ؛ به هلاکت رسانیدن . به خطر انداختن . نابود کردن . سبب نابودی کسی شدن .
- فیل آبکش ؛ پیل آبکش . (فرهنگ فارسی معین ). ابر سیاهی که باران آورد.
- فیل کسی را یاد هندوستان دادن ؛ به مستی و شور درآوردن . کسی را از حال عادی خارج کردن و در او شور و شوقی پدید آوردن .
- فیل کسی یاد هندوستان کردن ؛ به یاد گذشته افتادن . انتقال خیال آدمی به چیزی دور و یا نامناسب .
- فیل کوچکه ؛ در تداول ، زن فربه را گویند. (یادداشت مؤلف ).
- فیل معبری ؛ فیلی بزرگ که بر آن نشینند و از دریا بدان گذرند.
- فیل و فنجان ؛ دو چیز نامتناسب . (فرهنگ فارسی معین ). دوچیز را که یکی بسیار کوچک و دیگری بسیار بزرگ باشد و کنار هم قرار گیرند گویند به فیل و فنجان می مانند،نظیر: پیل و پشه .
- فیل هوا کردن ؛ چون در جایی ازدحام و شلوغی باشد و از کسی پرسند چه خبر است ، گوید: فیل هوا می کنند. (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از این است که خبری نیست و هیاهوی بسیار برای هیچ است .
ترکیب های دیگر:
- فیل آباد . فیل آفرین . فیلاب . فیل استخوان . فیل افکن . فیل افکندن . فیل افکنی . فیل امرود. فیل اوژن . فیل بار. فیل باران . فیل باز. فیل بازی . فیل بالا. فیل بان . فیل بانی .فیل بچه . فیل بند. فیل بندان . فیل پا. فیل پای . فیل پیکر.فیل تل . فیلتن . فیل جادو. فیل جامه . فیل جوش . فیل چران . فیلچه . فیل حمله . فیل خانه . فیلخوار. فیل دار. فیل درفیل . فیل دل . فیل دندان . فیل رنگ . فیل زور. فیل زوری . فیل زهرج . فیل زهره . فیلسار. فیلسای . فیلسته . فیلسم . فیل سوار. فیل سواری . فیل شرم . فیل فام . فیل فکن . فیل قدم . فیلک . فیل گاه . فیل گوش . فیل گوشک . فیلگون . فیل گیر. فیل مال . فیل ماهی . فیل مرغ . فیل وار. فیلوارافکن . فیل وان . فیلی . رجوع به هر یک از این کلمات شود.
- امثال :
فیل زنده اش هزار تومان ، مرده اش هم هزار تومان ؟؛ در تداول ، هنگامی گویند که دو نوع از یک جنس را به قیمت واحد فروشند. یا برای دو چیز - که یکی خوب و دیگری بد است - امتیاز برابر قائل شوند.
کار حضرت فیل است ؛ کاری بسیار مشکل است . (فرهنگ فارسی معین ).از قدرت من و شما خارج است .
مثل فیل باید توی سرش کوبید؛ درباره ٔ کسی که نصیحت نمی پذیرد استعمال کنند، زیرا فیلبان با کجک به سر فیل می کوبد. (فرهنگ فارسی معین ).
|| نام یکی از مهره های شطرنج است که در هر دسته از مهره های سیاه و سفید دو تای آن وجود دارد. جای این مهره خانه ٔ سوم از کنار است ، یعنی یک فیل بین اسب و شاه و دیگری میان اسب دیگر و وزیر قرار میگیرد. حرکت مهره ٔ فیل بطریق مورب است و تا هرچند خانه که در مسیرش مهره ای نباشد میتواند پیش برود :
از خسان همت کسان مطلب
که رخ و فیل کار شه نکند.
خاقانی .
چون اسب و فیل نیست دلم خون همی شود
ازبهر اسب و فیل دلا خون همی شوی .
خاقانی .
ز میدانْش خالی نبودی چو میل
همه وقت پهلوی اسبش چو فیل .
سعدی .
|| مرد فرومایه ٔ گران و ثقیل . (از منتهی الارب ).
... ادامه
1303 | 0
مترادف: پيل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: pīl] ‹پیل›
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: fil
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 120
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
elephant
ترکی
fil
فرانسوی
éléphant
آلمانی
elefant
اسپانیایی
elefante
ایتالیایی
elefante
عربی
فيل | فيل صغير , الفيل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "فیل" یک اسم و از نام‌های حیوانات است که دارای قوانین و نکات خاص نگارشی و زبانی در زبان فارسی است. در زیر به برخی از این قواعد اشاره می‌شود:

۱. نوع کلمه

  • "فیل" یک اسم خاص و عینی است که به موجود زنده‌ای اشاره دارد.

۲. صرف و نحو

  • جمع: فیل‌ها (در زبان فارسی برای جمع کردن این کلمه، معمولاً از پسوند "-ها" استفاده می‌شود).
  • نقش‌های دستوری: می‌تواند فاعل، مفعول، و ... باشد. به عنوان مثال:
    • "فیل در باغ وحش است." (فاعل)
    • "من فیل را دیدم." (مفعول)

۳. حروف اضافه

  • وقتی بخواهید با حروف اضافه استفاده کنید، باید به توافق صیغه و حروف اضافه توجه کنید. مثلاً:
    • "به فیل نگاه کردی."
    • "فیل‌ها در جنگل زندگی می‌کنند."

۴. املای صحیح

  • کلمه "فیل" به صورت "فیل" با "ف" و "ی" نوشته می‌شود و باید از نوشتن نادرست اجتناب کرد (مانند "فیلی" که به معنای صفت "فیلی" است).

۵. نکات نگارشی

  • در متون علمی یا ادبی ممکن است به ویژگی‌های خاص فیل اشاره شود، در این صورت توصیف‌های خاص به متن افزوده می‌شود.
  • در نوشته‌های ادبی و داستانی، ممکن است از تشبیه و استعاره در مورد فیل استفاده شود.

۶. استعاره و تشبیه

  • در ادبیات، کلمه "فیل" ممکن است به عنوان یک تصویر استعاری مورد استفاده قرار گیرد، مثلاً "قلبش مثل فیل بزرگ و مهربان بود."

۷. ترکیب‌ها

  • ترکیباتی مانند "فیل‌آبی" (که به نوع خاصی از فیل‌ها اشاره دارد) هم در زبان فارسی رایج است.

با رعایت این قواعد و نکات، می‌توانیم استفاده صحیح و مناسبی از کلمه "فیل" در متن‌های مختلف داشته باشیم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. فیل‌ها به دلیل اندازه بزرگ و قدرت خود، به عنوان نماد حکمت در فرهنگ‌های مختلف شناخته می‌شوند.
  2. در سفر به آفریقا، من موفق شدم یک فیل را در طبیعت مشاهده کنم و از زیبایی آن شگفت‌زده شدم.
  3. بچه‌ها با دیدن فیل‌ها در باغ وحش، به وجد آمدند و شروع به پرسیدن سوالات زیادی کردند.

واژگان مرتبط: پیل

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری