جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: قائم . [ءِ ] (اِخ ) ابن القادر ملقب به القائم بامر اﷲ (422- 467 هَ . ق .) بیست و ششمین خلیفه ٔ عباسی است . در ذی قعده ٔ سال 391 متولد شد. مردی دانشمند و خوش صورت ونیکوسیرت و بااقتدار بود و در عهد او و پدرش دولت عباسیان رونق گرفت در زمان او دولت بویهیان انقراض یافت . و دولت سلجوقی تأسیس شد و فتنه بساسیری افتاد. چون ابوحارث بساسیری ترک را که از امیران شجاع و دلیر بغداد بود با رئیس الرؤسا وزیر قائم خلافی پدید گشت و بساسیری از بغداد بیرون شد. قائم به استمالت و دلجوئی او کس فرستاد ولی سودی نبخشید. کار بساسیری قوت گرفت و چند شهر بگرفت و در عراق و خوزستان او را بالای منبرها دعا میکردند. قائم چون چنین دید از سلطان طغرل سلجوقی کمک خواست طغرل به بغداد شد و با قدوم او کار بساسیری سست گشت و اعیان به تدریج از گرد او پراکنده گشتند و به سال 447 هَ . ق . بساسیری با باقیمانده ٔ یاران خود از فرات بگذشت و از پادشاه مصر المستنصر معدبن ظاهر درخواست مساعدت نمود. مستنصر او رابه مال بسیار مدد کرد. و رحبه ٔ شام را به او داد. چون طغرل به بغداد درآمد در خطبه بعد از نام خلیفه اورا به سلطنت یاد کردند و پس از چندی نام ملک رحیم صمصام الدوله را نیز که از شاهان بویه بود اضافه کردندقائم از طغرل خواست تا خود او را در حمایت خویش گیرد طغرل بپذیرفت و بفرمود تا ملک رحیم را بگرفتند و نام بویهیان را از خطبه بینداخت . در سال 450 طغرل را خبر رسید که برادر مادری او ابراهیم ینال نافرمانی آغاز کرده است . طغرل با لشکری بغداد را ترک گفت و به دفع او شد و خبرها به بغداد می رسید که بساسیری با لشکری عظیم از ترک و عرب به طرف بغداد می آید. مردم را اضطراب و وحشتی فراگرفت جمعی قائم را گفتند صلاح آن است که امیرالمومنین از بغداد بیرون رود و همه به حصنی محکم پناه بریم قائم بپسندید ولی دوری وطن بر او دشوار مینمود سرانجام بر خدای توکل کرد و از بغداد بیرون شد و خبر رسید که بساسیری به انبار رسیده است و قریش بن بدران با جماعتی از عرب و بیرقهای سپید مستنصربن ظاهر با او بودند. لشکر خلیفه از بغداد بیرون رفت و میان دو سپاه جنگهای بزرگی درگرفت و رئیس الرؤسا مال و سلاح بسیار میان لشکریان قسمت کرد ولی سودی نبخشید و بساسیری غالب شد جمعی را بکشت و بازارهای بغداد را آتش زد و دواوین را غارت کرد. رئیس الرؤسا از بغداد گریخت . قائم برد پیغمبر به تن کرد و سوار شد و شمشیر بکشید و جماعتی از عباسیان با او بودند و همه درباریان و کنیزکان و سرپوشیدگان از دارالخلافه بیرون آمدند و قرآن ها بر سرنیزه کردند قائم پیاده شد و با رئیس الرؤسا بر منظری رفتند. اتفاقاً رئیس الرؤسا را نظر بر قریش بن بدران افتاد از او خواست که قائم را بر نفس و مال و زن و فرزند و پیروان زنهار بخشد. قریش گفت خدا او را زنهار داده و من حفظ و نگهداری او را بر خود شرط کردم . قائم و رئیس الرؤسا شاد شدند و در دارالخلافه بگشادند و خلیفه بیرون آمد. چون بساسیری از داستان امان دادن به خلیفه آگاه شد نزد قریش پیامی فرستاد که نه ما با هم سوگند خورده ایم که هر چه کنیم به اتفاق کنیم . تو بی مشورت من خلیفه را امان دادی ؟ قریش گفت من از سوگند خود عدول نکرده ام تو رئیس الرؤسا را بگیر و من قائم را. بساسیری به این امر خشنود شد و بفرمودکه انواع شکنجه بر رئیس الرؤسا روا داشتند تا بمرد. قائم به خانه ٔ قریش پناه برد و مزاجش به انحراف گرائید و به اسهال دموی مبتلی گردید و قریش قائم را به صاحب حدیثه (مهارش عقیلی ) سپرد که او را در هودجی نشاند و به حدیثه فرستاد. بساسیری از قاضیان و نقیبان و بزرگان علویان و عباسیان برای شاه مصر بیعت گرفت .از آن طرف سلطان طغرل پس از شکست دادن برادر خود پیامی عتاب آمیز در باره ٔ وضع قائم خلیفه به قریش بن بدران فرستاد. قائم دختر برادر طغرل را به عقد خود درآورده بود. طغرل از قریش خواست که آن دختر را بفرستد. قریش مسئولیت حوادث بغداد را به گردن رئیس الرؤسا انداخت و به طغرل پیغام داد که اگر بسوی بغداد آید بساسیری در حال قائم را بکشد و ما در برابر تو بیائیم و آنگاه حرم خلیفه را که برادرزاده ٔ سلطان طغرل بود فرستاد. سلطان به عراق آمد قریش به شام گریخت . بساسیری اهل و عیال و مال خویش را به واسط فرستاد و خویشتن بگریخت . طغرل با اعظام و احترام خلیفه قائم را از حدیثه به بغداد وارد کرد و آنگاه با سپاهی به جستجوی بساسیری بسوی واسط روان گشت در راه واسط به او رسیدو میان ایشان جنگ درگرفت . سرانجام طغرل چیره گشت و بساسیری را گرفته بکشت و سرش را به بغداد فرستاد تا در بازارها بگردانند. قائم به سال 460 هَ . ق . وفات یافت . (از تجارب السلف ص 253) (از مجمل التواریخ والقصص ص 382و 373) (از تاریخ الخلفاء ص 276، 277، 278، 279، 280) (از حبیب السیر چ خیام ج ص 360، 370، 371). 1- استوار، ايستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قايم
2- سخت، سفت، قرص، محكم، مستحكم
3- بلند، رسا
4- پنهان، مختفي، مخفي، نهان
5- عمود
6- پاينده، باقي upright, right, orthogonal, erect, upstanding, vertical تستقيم dik droit aufrecht vertical verticale عمودی، راست، درست، نیکو کار، راد، صحیح، بجا، درست کار، متعامد، راست گوشه، خوش هیکل، شرافتمند، مستقیم، سر راست
کلمه "قائم" بهعنوان یک واژه فارسی، معانی و کاربردهای مختلفی دارد و قواعد نگارشی و دستوری آن به موارد زیر بستگی دارد:
املا: کلمه "قائم" به همین شکل نوشته میشود و نباید به هیچ شکلی تغییر کند. همچنین از نظر املاء باید توجه داشت که نگارش آن با "ق" شروع میشود و به "م" ختم میشود.
مشتقات: این کلمه میتواند بهعنوان صفت و به شکلهای مختلفی در جملات به کار رود. مثلاً میتوان به صورت "قائم بهکار" یا "قائم مقام" اشاره کرد.
تلفظ: معمولاً تلفظ این واژه به شکل "قائِم" با تاکید بر "ا" میباشد.
کاربرد: "قائم" معمولاً به معنای "ایستاده"، "برقرار" یا در زمینههای دینی به معنای "مهدی(عج)" نیز به کار میرود. جملات متعددی میتوان برای آن ساخت، مانند:
"او همیشه قائم و راست است."
"قائم مقام باید بر اساس اصول رفتار کند."
نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، از واژههای مرتبط با "قائم" میتوان در جملات به درستی استفاده کرد و به ساختار جملات و صورت استفاده صحیح از نحوه ویرگولگذاری و فاصلهگذاری توجه داشت.
اگر سوال خاصی در خصوص استفاده یا معانی این واژه دارید، میتونید بیان کنید تا دقیقتر پاسخ دهم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در این پروژه، هدف ما ایجاد یک ساختمان قائم و مستحکم است که بتواند در برابر زلزله مقاوم باشد.
او به عنوان یک رهبر قائم و معتبر در جامعه شناخته میشود و همیشه به جوانان راهنمایی میکند.
در تاریخ ایران، شخصیتهای بسیاری وجود دارند که به عنوان قائم مقام و مسئول در اداره کشور فعالیت کردهاند.