جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: قصب . [ ق َ ص َ ] (ع اِ) کِلک . قلم . || نی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لیث گوید هر نبات که میان او تهی و راست قامت و او را پیوندها باشد عرب او را قصب گوید و به پارسی نی باشد. دوس گوید بعضی از وی آن است که میان تهی نباشد و از او نیزه سازند و آنچه میان تهی بود مزامیر سازند و قلم از انواع اوست و بعضی از او سطبر بود منبت او بر لب جویهاباشد و بعضی آن است که به شکل دیوار بر اطراف باغات بنشانند، پس در کتاب خود سه نوع ذکر کرده است ، قصبی که از او تیر سازند و قصب الذریر هم ذکر کرده است و نوع سوم قصب فارسی است . جالینوس گوید: نی طیب که از بلاد هند به اطراف برند در میان او به شکل غبار و سرمه چیزی باشد که در اقسام او نباشد نام او قالاوس اروناطیقوس است ، و حمزه نی بوریا ذکر کرده است ، گوید او نوعی باشد که میان او تهی بود و آن به شکل غبار یا چوبی که به واسطه ٔ مرور ایام پوسیده بود بوی او خوش و لون او به سرخی مایل بود. و رازی گوید منبت او بلاد هندبود و آنچه لون او یاقوتی باشد و بندهای به یکدیگر نزدیک بود و چون جرم او شکسته شود توتو از یکدیگر جدا نشود و جرم او رنگین بود و لون او به سفیدی مایل بود و آنچه در میان او بود به نسج عنکبوت ماند و در طعم او اندک سری باشد و چون بخایند آب دهن نشف کند نیکو باشد و در او قوه ٔ قبض بود و لون آن میان زرد و سفید بود، پوست نی چون بسوزند چرک از جراحات پاک کند،و نی گرم بود در سوم و خشک باشد، برگ تر وی چون بکوبند و بر اورام کرم ضماد کنند نافع بود و اگر بیخ نی با بصل الذریر بر موضع خاررفته نهند بیرون آورد. و گویند قصب الذریره گرم است در سوم و خشک است . حیض و بول براند، آماس جگر و معده و رحم را بنشاند و مواد رالطیف کند چون طلا کنند. (ترجمه ٔ صیدنة) : گر رودزن رواست امام و نبیدخوار اسبی است نیز آنکه کند کودک از قصب . ناصرخسرو. فتنه ٔ آن ماه قصب دوخته خرمن مه را چو قصب سوخته . نظامی . || ماشوره و هر چیز که مانند وی باشد میان کاواک چون استخوان و استخوان انگشت و نای . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || استخوانهای دو دست و پا و در هر انگشتی قصب است . || رگهای بال واستخوانهای آن . (اقرب الموارد). || رگهای گلو. || رگهای شُش و برآمدنگاه دَم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || لوله . || کُزَل . کالی . شالی . || آب راهه های اشک و آب در چشم . (منتهی الارب ). مجاری الماء من العیون . (اقرب الموارد). آب راهه از چشمه و چشمها. || مروارید تر آبدار و تازه . (منتهی الارب ). دُرّ رطب . (اقرب الموارد). || زبرجد آبدار و تر مرصع به یاقوت . و به همین معنی است در این حدیث : بشر خدیجه ببیت فی الجنة من قصب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گوهر دراز. (منتهی الارب ). ما کان مستطیلاً من الجوهر. (اقرب الموارد). || کتان تنک و نرم . واحد آن قصبی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جامه ای است معروف . (مهذب الاسماء). جامه ٔ ابریشمین . جامه ای که از کتان و ابریشم بافند. (غیاث اللغات ). و این معرب کسب است و آن جامه ای است که در هند مشهور است و نوعی است از بافتهای ابریشمی . (غیاث اللغات ) : تا زورقی زرین کم شد ز سر گلبن کوه از قصب مصری دستار همی پوشد. خاقانی . آمیخته مه با قصب انگیخته طوق از عنب دستارچه بسته ز شب بر ماه تابان دیده ام . خاقانی . اندر گلوش تلخ چو حنظل شود عسل وَاندر برش درشت چو سوهان شود قصب . ناصرخسرو. زده بر ماه خنده بر قصب راه پرند آن قصب پوشان چون ماه . نظامی . گل در قصبی و لاله در خز شیرینی ازین چو شیره ٔ رز. نظامی . گر او را دعوی صاحب کلاهی است مرا نیز از قصب سربند شاهی است . نظامی . || (واحد طول ) قصب شاه شش وشمار باشد به شاهی و پانزده قصب در پانزده جفتی باشد. دویست وبیست وپنج قصب بکر [ ظ : یک کری ] باشد و قصب شاپوری شش وشمار باشد نشابوری و ده قصب در ده قصب جریبی بود. (یواقیت العلوم ) : و امروز در قصب شاهی که بدان جفت می پیمایند نقصان مییابیم و کس نمیدانست که از کجا افتاده است تا در کتابی قدیم یافتیم که چون عبداﷲبن طاهر بدین ناحیت [ قزوین ] رسید جماعتی از بنایان و حفاران شکایت کردند از طول وشمار شاه که اجرت کارهای ایشان بر آن میدادند و در آن حیفی ظاهر می بود، عبداﷲ طاهر بفرمود تا میان وشمار شاپوری و وشمار شاه تفاوت بدانستند آنگه آن تفاوت بگرفتند و از او شماره ٔ شاه بکاهانیدند و امروز هم بدان اندازه مانده است . رجوع به قَصَبة شود. 1- ناي، ني
2- نيشكر
3- پرند، حرير reed, question قصب، مزمار، حزمة من القصب، مشط، آلة من آلات النفخ الموسيقية، لسان المزمار kasb qasb qasb qasb qasb نی، الت موسیقی بادی، نی شنی
قصب|مزمار , حزمة من القصب , مشط , آلة من آلات النفخ الموسيقية , لسان المزمار
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "قصب" در زبان فارسی به معنی "چوب نازک" یا "نی" استفاده میشود و معمولاً به گیاهانی اشاره دارد که برای تهیه بعضی از وسایل و تزئینات به کار میروند. در نگارش این کلمه و بهکارگیری آن، میتوان به چند نکته زیر توجه کرد:
نحوه نوشتار: "قصب" به صورت صحیح باید با حروف فارسی نوشته شود و هیچ تغییری در املای آن وجود ندارد.
جنس و کاربرد: کلمه "قصب" به عنوان یک اسم، میتواند مفرد یا جمع باشد. جمع آن "قصبها" یا "قصبها" به کار میرود.
نقش در جمله: "قصب" میتواند به عنوان فاعل، مفعول، یا اسم مجرور در جمله به کار برود. برای مثال:
فاعل: "قصب در کنار رودخانه ریشه دوانده است."
مفعول: "ما قصبها را برای ساخت ساز خریدیم."
اسم مجرور: "مزه چای با قند قصب فرق دارد."
سبک نوشتار: هنگام نوشتن متون رسمی یا ادبی، رعایت نکات نگارشی و قواعد دستوری اهمیت دارد. به عنوان مثال، در جملهها از نقطهگذاری صحیح، به ویژه بعد از جملات و عبارتهای توصیفی، استفاده شود.
استفاده در شعر و ادبیات: "قصب" به عنوان یک واژه تصویری در شعرهای فارسی گاه به کار رفته و میتواند شامل معانی سمبلیک نیز باشد.
این نکات میتواند به درک و استفاده صحیح از کلمه "قصب" در نوشتار فارسی کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
قصب یکی از ابزارهای سنتی برای ساختن بامهای کاهگلی در روستاها است.
در فصل تابستان، بچهها با قصبهایی که خود جمعآوری کردهاند، به ساختن سازهای محلی مشغول میشوند.
استفاده از قصب در صنعت عطرسازی بهعنوان یکی از مواد اولیه طبیعی شناخته میشود.