جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'ābdār
juicy  |

آبدار

معنی: آبدار. (نف مرکب ) شربت دار. ساقی . ایاغچی . و در این زمان خادمی که بکار تهیه ٔ چای و قهوه و غلیان است :
بیوسف چنین گفت پس آبدار
که ای مایه ٔ علم و گنج وقار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ز یوسف پذیرفت پس آبدار
که گر بازخواند مرا شهریار...
شمسی (یوسف و زلیخا).
بپرسید از او پیشتر آبدار
که ای چون خرد پاک و پرهیزکار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
همی بود غمگین دل شهریار
قضا را فراز آمد آن آبدار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
یکی بود خواندار شاه جهان
ملک برخرسطوس روشن روان
یکی داشتی کار بیت الشراب
شراب او برِ شاه بردی و آب
قضای خداوند را آبدار
شبی دید در خواب خوش آشکار...
شمسی (یوسف و زلیخا).
|| میوه ٔ پراز شیره ٔ نباتی . طری . شاداب . پرآب . رطب . ریّان :
همچو انگور آبدار بدی
نون شدی چون سکج ز پیری خشک .
لبیبی .
بنگر که چو شنبلید گشته ست
آن لاله ٔ آبدار و رنگین .
ناصرخسرو.
بسان پرستاره آسمان گردد سحرگاهان
ز سبزه ی ْ آبدار و سرخ گل وز لاله بستانها.
ناصرخسرو.
و مجازاً، شعر آبدار؛ فصیح و روان . || و سخنی یا دشنامی آبدار؛ سخت و صعب و پرمعنی در نوع خویش و زننده و نیش دار. || تیغ و خنجرو آهن برنده و جوهردار. حدید. حاد :
چو با او ندید ایچ جای درنگ
همان آبداری که بودش بچنگ
بزد بر سر ترگ آن نامدار
تو گفتی تنش سر نیاورده بار.
فردوسی .
بیک زخم دو دو بیفکند خوار
بیک تن بدان آهن آبدار.
فردوسی .
بجست از در کاخش اسفندیار
بدست اندرون خنجر آبدار.
فردوسی .
آتش مرگ جان دشمن تو
زخم شمشیر آبدار تو باد.
مسعودسعد.
پادشاه کامران آن باشد که ... بضربت شمشیر آبدار خاک از زاد و بود دشمن برآرد. (کلیله و دمنه ).
عروس مملکت آن در کنار گیرد تنگ
که بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد.
ظهیر فاریابی .
شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد
خصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو؟
حافظ.
|| صاحب جاه وجلال :
ثقةالملک طاهر آنکه چو آب
ایزدش آبدار خواهد کرد.
سنائی .
- بوسه ٔ آبدار ؛ بوسه ای از روی شوق و گرمی .
- دندانی آبدار ؛ سخت سپید و رخشان .
- گوهر آبدار ؛ متلألی و گوهردار:
سخن بهتر از گوهر آبدار
چو بر جایگه بر برندش بکار.
فردوسی .
در آرزوی بوس و کنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردم .
حافظ.
|| (اِ مرکب ) گیاهی مانندلیف خرما. (برهان ).
... ادامه
361 | 0
مترادف: 1- آبكي، باطراوت، پرآب، رقيق، شاداب، مايع 2- آبدارچي، اياغچي، ساقي، شربتدار، قهوهچي 3- آبديده، برنده، تيز 4- سخت 5- تند، زننده، نيشدار 6- آبخيز، آبزا 7- رسا، روان، فصيح، گويا
متضاد: بيآب، خشك
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت)
مختصات: (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: 'AbdAr
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 208
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
juicy | succulent , hydrous , aqueous , watery , humid , lush , rude , hydro- , hydr-
ترکی
sulu
فرانسوی
juteux
آلمانی
saftig
اسپانیایی
jugoso
ایتالیایی
succoso
عربی
غض | مثمر , كثير العصارة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "آبدار" در زبان فارسی به صورت زیر مورد استفاده قرار می‌گیرد:

معنی و کاربرد:

  • آبدار به معنای چیزی است که آب یا رطوبت داشته باشد. این واژه معمولاً برای توصیف میوه‌ها، سبزیجات یا غذاهای آبدار به کار می‌رود.

قواعد نگارشی:

  1. جدا نویسی و چسبیده نویسی: کلمه "آبدار" باید به صورت یکپارچه نوشته شود و نباید آن را به دو قسمت تقسیم کرد.

  2. علامت‌گذاری: اگر در جمله‌ای از کلمه "آبدار" استفاده می‌شود، باید به نحو صحیح علامت‌گذاری گردد. برای مثال:

    • "این هندوانه بسیار آبدار است."
  3. تلفظ: کلمه "آبدار" به صورت /ˈɒb dɑːr/ تلفظ می‌شود، با تأکید بر بخش اول کلمه.

  4. سازگاری با سایر دستورها: در جملات، این کلمه باید با سایر اجزای جمله به لحاظ گرامری سازگار باشد. مثلاً:
    • "سیب‌های آبدار برای پختن کیک مناسب هستند."

نکات دیگر:

  • مفرد و جمع: "آبدار" به صورت مفرد به کار می‌رود، اما در صورتی که بخواهیم به چند مورد اشاره کنیم، می‌توانیم از "آبدارها" استفاده کنیم.
  • جایگزینی: در بعضی موارد می‌توان به جای "آبدار" از واژه‌هایی مانند "آب‌دار" استفاده کرد، اما کاربرد اصلی همین کلمه است.

اگر سوال خاصی در مورد کاربرد یا معنای این کلمه دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "آبدار" در جمله آورده شده است:

  1. این هندوانه بسیار آبدار و خوشمزه است.
  2. گوشت مرغ آبدار و پخته شده بسیار لذیذ است.
  3. وقتی سیب را گاز زدم، آب آن آبدار و شیرین بود.
  4. این سالاد با تکه‌های آبدار گوجه‌فرنگی تهیه شده است.
  5. در فصل تابستان، میوه‌های آبدار مانند خربزه و طالبی را بیشتر دوست دارم.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


واژگان مرتبط: ابدار، شیرهدار، پر اب، بارانی، پرطراوت، نمناک، محتوی اب، اب، رقیق، ابکی، اشکبار، تر، ابی، مرطوب، نمدار، بخاردار، با شکوه، الکلی، پر پشت، بی ادب، خشن، گستاخ، زشت، تجاوز به عصمت، خشن در رفتار، ابزی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری