license
98
2416
100
معنی کلمه قطب معنی واژه قطب
معنی:
قطب . [ق َ ] (ع مص ) آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی . رجوع به قُطوب شود. || بریدن و فراهم آوردن . فراهم آمدن و مجتمع گشتن . گویند: قطب القوم . || آمیختن . || به خشم آوردن . || پر گردانیدن . || در هم افکندن گوشه ٔ جوال را و دوتاه ساختن و گرد کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطب الجوالق . (اقرب الموارد).مترادف 1- مردكامل، مرشد
2- مركز
3- پيشوا، رئيس، مقتدا، مهترمتضاد مريد انگلیسی pole, hub, axis, focus, gudgeonعربی القطب، قطب، عمود، سارية، عصا، عصا طويلة، وتد، أحد طرفي نقيض، خازوق، قطب البطارية الكهربائية، قطب المفنطيس، قطب الخلية، قطب البيضة، عماد، شخص طويل، عصاة القفز، عصا الستارة، البولندي، بولندي، انخدع، فقد صوابهترکی kutupفرانسوی pôleآلمانی poleاسپانیایی poloایتالیایی paloمرتبط دیرک، ستون، دسته بلند چیزی، تیر چراغ برق، خاده، توپی چرخ، محور، محور چرخ، محور تقارن، میله، مهره اسه، کانون، مرکز توجه، مرکز، فاصله کانونی، کانون عدسی، میلهاهرمی، سرمحور، اسه، ماهی ریز قنات، ادم زودباور
مترادف:
1- مردكامل، مرشد
2- مركز
3- پيشوا، رئيس، مقتدا، مهتر
متضاد:
مريد
ترکیب:
(اسم) [عربی، جمع: اَقطاب]
مختصات:
(قُ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه:
S
نقش دستوری:
اسم خاص مکان
آواشناسی:
qotb
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
111
شمارگان هجا:
1
دیگر زبان ها
انگلیسی
pole | hub , axis , focus , gudgeon
عربی
القطب | قطب , عمود , سارية , عصا , عصا طويلة , وتد , أحد طرفي نقيض , خازوق , قطب البطارية الكهربائية , قطب المفنطيس , قطب الخلية , قطب البيضة , عماد , شخص طويل , عصاة القفز , عصا الستارة , البولندي , بولندي , انخدع , فقد صوابه
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "قطب" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد و برای استفاده صحیح از آن، نکات نگارشی و قواعد گرامری زیر میتواند مفید باشد:
تعریف و معانی :
"قطب" به معنای مرکزی، نقطهای از زمین (مانند قطب شمال و قطب جنوب) و همچنین در مباحث فلسفی یا علمی به معنای جایگاههای مختلف دیگر به کار میرود.
استفاده صحیح :
در جملاتی که به قطبهای جغرافیایی اشاره میشود، باید دقت کرد که منظور از "قطب" مشخص باشد. مثلاً: "قطب شمال" یا "قطب جنوب".
در مباحث علمی و اجتماعی مانند "قطب علم" یا "قطب فرهنگی" نیز باید به عنوان یک جایگاه یا مرکز در نظر گرفته شود.
قواعد نگارش :
"قطب" همیشه به صورت "قطب" نوشته میشود و در نوشتار فارسی به شکل صحیح آن توجه شود.
در این کلمه، هیچگونه تغییرات تلفظی یا صرف و نحو خاصی وجود ندارد و به عنوان یک اسم خود را حفظ میکند.
نکات انقضایی :
در جملات منفی، صفت یا قید به کار رفته، مانند: "این قطب، قطب خوبی نیست."
برای تأکید میتوان از قیدهای مختلف استفاده کرد: "این قطب تنها قطب مهم در منطقه است."
استفاده در ترکیبات :
"قطب" میتواند در ترکیبهای مختلف به کار رود، مانند "قطبنما"، "قطبنمای مغناطیسی" و غیره.
نکات زبانی و ادبی :
کلمه "قطب" همچنین میتواند در شعر و ادبیات به عنوان نمادی از ثبات یا مرکزیت به کار رود.
با رعایت این اصول و قواعد، میتوانید از کلمه "قطب" در جملات خود به صورت درست و مؤثر استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
قطب شمال به عنوان یکی از نقاط یخزده زمین، همواره مورد توجه دانشمندان و علاقهمندان به طبیعت قرار دارد.
در فیزیک، قطب مثبت و منفی یک باتری نقش مهمی در ایجاد جریان برق ایفا میکنند.
با اینکه قطبهای زمین ثابت به نظر میرسند، در واقع به طور مداوم در حال تغییر و جابهجایی هستند.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: دیرک، ستون، دسته بلند چیزی، تیر چراغ برق، خاده، توپی چرخ، محور، محور چرخ، محور تقارن، میله، مهره اسه، کانون، مرکز توجه، مرکز، فاصله کانونی، کانون عدسی، میلهاهرمی، سرمحور، اسه، ماهی ریز قنات، ادم زودباور