جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: قف . [ ق ُف ف ] (ع اِ) جای برجسته از زمین پست تر از کوه . (معجم البلدان ). زمین بلند. (منتهی الارب ). ما ارتفع من الارض . (اقرب الموارد). سنگهای به هم چسبیده مانند شتران پهلوی هم خوابیده که هیچ زمین همواری میان آنها نباشد، و این خود کوه است ولی ارتفاع ندارد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چیزی است که به تبر ماند. (منتهی الارب ). شی ٔ کالفأس . (اقرب الموارد). || (ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) پشت چیزی . (منتهی الارب ). ظهر الشی ٔ. (اقرب الموارد). || حلقه ٔ تبر. || مردم اوباش و مردم باهم آمیخته از هر جنس . || ابر سیاه شبیه کوه . ج ، قِفاف ، اَقفاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). cage قفص، حجيزة ذات قضبان، سلة لكرة السلة
"قف" در زبان فارسی به معنای "قف" به کار نمیرود و در واقع این واژه در زبان فارسی وجود ندارد. اما اگر منظورتان "قاف" (که حرفی از الفبای فارسی و عربی است) یا "قف" به عنوان نوعی فعل باشد یا در یک متن خاص به کار رود، لطفاً بیشتر توضیح دهید تا بتوانم راهنماییهای دقیقتری ارائه دهم.
اگر سؤال خاصی در مورد قواعد نگارشی یا دستوری دارید که به واژه "قف" مربوط میشود، لطفاً توضیح بیشتری دهید تا بتوانم به شما کمک کنم.