جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کارد. (اِ) آلت برنده ای از آهن که دارای تیغه و دسته است . (ناظم الاطباء). سِکّین . (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ). مِخذَعَه . خیفَه . مِقَذّ. شَلط، شَلطاء. شِلقاء. نَصل . طلش مقلوب شَلط. (منتهی الارب ). سَخَّین . شَفَره . آلتی با تیغه ٔ آهنین و دسته ٔ چوبین و غیره برای بریدن چیزها چون میوه و چیزها چون میوه و گوشت و غیره .آلتی برای بریدن که بسوی دسته خم نشود بدانسان که چاقو خم شود و تیغه نیز کجی ندارد چنانکه شمشیر دارد.چاقوی بزرگ : تا سمو سر برآورید از دشت گشت زنگارگون همه لب کشت هر یکی کاردی ز جان (خان ؟) برداشت تا برند از سمو طعامک چاشت . رودکی . تو ندانی که مرا کارد گذشته است ز گوشت تو ندانی که مرا کار رسیده است بجان . فرخی . یا زندم یا کندم ریش پاک یا دهدم کارد یکی بر کلال . حکاک . ای تن ار تو کارد باشی گوشت [ تو ] فربه بری چون شوی چون داسگاله خود نبرّی جز پیاز. ابوالقاسم مهرانی . شبی هموثاقی از آن وی به آهنگ وی که بر او عاشق بودی بنزد وی آمد، وی کارد بزد آن غلام کشته گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382). این کارد نه از بهر ستمکاری کردند انگور نه از بهر نبیذ است بچرخشت . ناصرخسرو. زو بوسه نیابی اگراو را نزنی کارد هر چند که با کارد بوی ، او تن تنها. ناصرخسرو. لیکن رود این مرا همانا کاشتر نکشم بکارد چوبین . ناصرخسرو. نبینی که چون کارد بر سر بود قلم را زبانش روانتر بود. سعدی (بوستان ). شبانگه کارد بر حلقش بمالید روان گوسفند از وی بنالید. سعدی (گلستان ). || طلع. طَلح . وَلیع. ضَب ّ. اِغریض . (مهذب الاسماء). کافور. (قاموس ). کاناز. و آن چیزی است که از خرمابن برآید مانند دو نعل بر هم نهاده و آن شکوفه ٔ نخستین خرماست و پوست آن را کفری و چیز درونی آن را اغریض نامند. صاحب مهذب الاسماء در معنی ضب گوید: و شکوفه کاز [ یعنی که از ] کارد بیرون آید. و در معنی طلح نیز گوید: الطلح و الطلع کارد (در هر دونسخه ٔ خطی معتبر در هر دو جا کارد آمده است و در نسخه ٔ سوم که کمی مغلوط است در معنی ضب کاردو آورده و در معنی طلح کارد و ظاهراً کارد به این معنی همان کاناز است ). - کارد به حلق مالیدن ؛ کنایه از ذبح کردن و گلو بریدن . (آنندراج ) : شنیدم گوسفندی را بزرگی رهانید از دهان و دست گرگی شبانگه کارد بر حلقش بمالید روان گوسفند از وی بنالید که از چنگال گرگم درربودی چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی . سعدی (گلستان از آنندراج ). - کارد خوردن بر چیزی ؛ رسیدن کارد بر چیزی . (آنندراج ). - امثال : کارد از گوشت گذشتن : تو ندانی که مرا کارد گذشته است از گوشت تو ندانی که مرا کار رسیده است بجان . فرخی . کارد به استخوان رسیدن . رجوع به مدخل کارد به استخوان رسیدن شود. کارد دسته ٔ خود را نبرد. (از جامع التمثیل ). کاردش بزنی خونش درنمی آید ؛ نهایت خشمگین است . کارد مطبخ است ؛ بهمه کاری میخورد. کارد و پنیر بودن ؛ سخت دشمن یکدیگر بودن . چاقو، خنجر، دشنه، ساطور، قداره، قمه، نشتر، نيشتر knife, stiletto, gully سكين، مدية، سيف، النصل، شفرة السيف، طعن، قطع بالسكين bıçak couteau messer cuchillo coltello تیغه، شمشیر، نیشتر، گزلیک، راه آب، ابکند، کاریز، مجرا، دره کوچک
سكين|مدية , سيف , النصل , شفرة السيف , طعن , قطع بالسكين
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "کارد" در زبان فارسی به چند معنا و کاربرد مختلف اشاره دارد، و با توجه به این معانی، قواعد نگارشی و زبانی خاصی میتواند بر آن حاکم باشد. در زیر به برخی نکات مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
معنا: "کارد" به معنای ابزار برشی است که معمولاً برای بریدن مواد مختلف استفاده میشود. همچنین میتواند به معانی دیگری نیز اشاره داشته باشد، مانند واژهای در اصطلاحات خاص یا عبارات. در استفاده از این کلمه، باید به معنی مورد نظر توجه کرد.
جنس و عدد: "کارد" یک اسم مذکر و مفرد است. در صورت نیاز به جمع، میتوان گفت "چاقوها" یا "کاردهها"، گاهی در مکالمات غیررسمی کلمه "کاردها" نیز استفاده میشود، اما توصیه میشود حالت رسمیتر را رعایت کرد.
نقشهای دستوری:
فاعل: "کارد به خوبی برش میزند."
مفعول: "او کارد را به دست گرفت."
قید / صفت: میتوان از آن در ترکیبهای صفتی نیز استفاده کرد، مثلاً "کارد تیز".
همزه و نوشتار صحیح: همواره دقت کنید که کلمه "کارد" را اشتباه ننویسید. برخی ممکن است بخواهند آن را با همزه یا به صورت دیگری بنویسند که صحیح نیست.
قواعد نگارشی: هنگام استفاده از کلمه "کارد" در متن، توجه به قواعد نگارشی مانند نقطهگذاری، فاصلهگذاری بین کلمات و جملات و همچنین رعایت ساختار جملات مهم است.
استفاده صحیح و درست از زبان و نگارش به انتقال بهتر مفاهیم کمک میکند. اگر سوال یا مورد خاصی دیگر در مورد کلمه "کارد" دارید، لطفاً مطرح کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
وقتی به آشپزخانه رفتم، متوجه شدم که کارد برش خورده درون سینک ظرفشویی جا مانده است.
برای تهیه سالاد، به یک کارد تیز نیاز دارم تا میوهها را به راحتی برش دهم.
او با مهارت تمام از کارد برای کندهکاری روی چوب استفاده کرد و طرح زیبایی خلق کرد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: تیغه، شمشیر، نیشتر، گزلیک، راه آب، ابکند، کاریز، مجرا، دره کوچک
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر