جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کازه . [ زَ / زِ ] (اِ) نشستگاهی که پالیزبانان از چوب و گیاه سازند جهت آنکه به وقت باران در آنجا نشینند. (صحاح الفرس ). خانه ٔ خرگاهی که از چوب و نی و علف سازند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فهرست نوادر لغات معارف بهأولد چ استاد فروزانفر). سایه گاه . سایبان . کومه . کوخ . الاچوق . الاچیق . تواره . سقیفه ٔ ناطور. عرزال . خرپشته : بتکک [بنگه ] از آن گزیدم این کازه کم عیش نیک و دخل بی اندازه . رودکی . سپه را ز بسیاری اندازه نیست در این دشت یک مرد را کازه نیست . فردوسی . نشسته بصد خشم در کازه ای گرفته بچنگ اندرون بازه ای . خجسته (از صحاح الفرس ). گه چاشت چون بود روز دگر بیامد برهمن ز کازه بدر. اسدی . چو آمد بیابان یکی کازه دید روان آب و مرغی خوش و تازه دید. اسدی . برهمن یکی پیر خمیده پشت بیامد ز کازه عصائی بمشت . اسدی . ای رسیده شبی به کازه ٔ من تازه بوده بروی تازه ٔ من . سوزنی . بزیم کوری ترا چندان که دگر ره رسی بکازه ٔ من . سوزنی . گرچه از میری ورا آوازه ای است همچو درویشان مر او را کازه ای است . مولوی . امید وصل تو نیست در وهم من که آخر در کازه ٔ گدایان سلطان چگونه باشد. مولوی . آفتابی رفت در کازه ٔ هلال در تقاضا که اَرِحنا یا بلال ! مولوی . سپهر نیلگون با اینهمه قدر سرای شاه عادل راست کازه . شمس فخری . || خانه و منزل عموماً. (برهان ) (ناظم الاطباء). || بمعنی کاوه و آن چوبکی باشد که درودگران در میان چوبهای بزرگ نهند تا بشکافند. (احوال و اشعار رودکی ص 1165). طبایع گر ستون تو ستون را هم بپوسد تن نپوسد آن ستون هرگز کش از طاعت زنی کازه . ابوالعباس مروزی (احوال و اشعار رودکی ص 1165). || جایی که در بیابان برای خواب گوسفندان سازند و آن را شوغا و شوگا گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || صومعه . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ). صومعه ای که بر سر کوه بنا نمایند. (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). خلوت خانه ٔ نصاری . (برهان ). || کاز. رجوع به کاز شود. || علامتی باشد که صیادان در کنار دام از شاخهای درخت سازند و چیزها از آن آویزند تا صید از آن رمیده بطرف دام و دانه آیدیا خود در عقب آن پنهان شده دام را بکشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). داهول است که شاخهای درختان بر یکطرف دام برزمین فرو برند که شکار رم کند و بسوی دام آید. (انجمن آرا) (آنندراج ). کمین گاه شکارچیان . کاژه : و خوبرویان ترکان ما همه بر ما و ما چو فانه گشاده شده ز کازه ٔدام . (احوال و اشعار رودکی ص 1216). بپای خود بدام آیند نخجیر اگر بر نام او سازند کازه . شمس فخری (از آنندراج و انجمن آرا). طبقة، مركب القرميد على السطح، الغصين المرقد، النبتة المرقدة، عقل
برای کلمه "کازه"، لازم است توجه داشته باشید که این واژه به صورت مستقل در زبان فارسی وجود ندارد و ممکن است به صورت عامیانه یا در لهجههای محلی استفاده شود. اما اگر منظور شما از "کازه"، واژهای خاص یا ترکیب خاصی باشد که در نظر دارید، لطفاً توضیحات بیشتری ارائه دهید تا بهتر بتوانم کمک کنم.
نکات کلی نگارشی در زبان فارسی:
همزه و و: در نوشتن کلمات دقت کنید که همزهها و واژههای دارای حروف خاص درست نوشته شوند. کلمه "کازه" ممکن است به "کاز" یا "کازا" نزدیک باشد.
فاصله گذاری: برای نوشتن عبارات، فاصلهگذاری صحیح بین کلمات یکی از اصول مهم است.
نگارش درست حروف: دقت کنید که حروف فارسی به درستی نگاشته شوند و از حروفی مانند ی و یژ و یا ح و خ در جاهای مناسب استفاده گردد.
پایان جمله: جملات به طور کلی باید با نقطه، علامت سوال یا سایر علامتهای نگارشی به پایان برسند.
اگر توضیحات دقیقتری درباره کلمه "کازه" دارید یا سوال خاصی در زمینه نگارش دارید، لطفاً سوال خود را واضحتر عنوان کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
صدای کازه درختان در باد، حس آرامش را به من منتقل کرد.
در هوای دلانگیز پاییزی، کازهها به زیبایی رقصان بودند.
وقتی به جنگل رسیدم، بوی کازههای خیس از باران، خاطراتی شیرین را زنده کرد.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر