جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

[kāfi]
enough  |

کافی

معنی: کافی . (ع ص ) بسنده و بی نیاز کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وافی . شافی . حسب : ترتیبی و نظامی نهاده که سخت کافی و شایسته . (تاریخ بیهقی ص 382).
کف کافیش بحری از جود است
طبع صافیش گنجی از حکم است .
مسعودسعد.
اهل تمیز را اندک از بسیار کافی بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257).
پس فرستاد آن طرف یک دو رسول
حاذقان وکافیان بس عدول .
مولوی .
کاف کافی آمد از بهر عباد
صدق وعده کهیعص .
مولوی .
گفت ای ملک نشان خرد کافی آن است که به چنین کارها تن درندهد. (گلستان ).
|| کاردان . پسندیده کار : خواجه گفت مردی با دیدار نیکو و کافی است . (تاریخ بیهقی ص 342). ما تو را آزموده ایم و در همه کارها شهم و کافی و معتمد یافته . (تاریخ بیهقی ص 395). و او را برانگیخت پی کاری که وی برای آن کافی است . (تاریخ بیهقی ص 311). به حکم آنکه این وزیر مردی کافی بود و کارها تمام ضبط کرده امراء از وی پیش والی سعایت کردند. (جوامعالحکایات ). ما را خردمندی کافی باید که تدبیر مملکت را شاید. (گلستان ). || پیشکار. کارگزار. (غیاث ) (آنندراج ). وزیر. دبیر. متصدی خراج و جزیت : و سیم کافی ناصح که خراج و جزیت بر وجه استقصاء بستاند. (کلیله و دمنه ).
باده همه کافیان عالم
بر یاد کفایت تو خوردند.
مسعودسعد.
|| ضمان کننده . (غیاث ) (آنندراج ). ضامن . || مجازاً دانا. (غیاث ) (آنندراج ). || کارنده . (غیاث ) (آنندراج ).
... ادامه
676 | 0
مترادف: 1- بسنده، بس، مشبع، مكفي، وافي 2- باكفايت
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (اِفا.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 111
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
enough | sufficient , adequate
عربی
كاف | واف , تماما , إلى حد كاف , إلى حد مقبول , إلى حد واف , مقدار كاف , كافٍ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "کافی" در زبان فارسی به معنی "کفایت کننده" یا "کافی بودن" است و در متون مختلف به کار می‌رود. در زیر نکاتی درباره‌ی قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه آورده شده است:

  1. نحوه نوشتن: کلمه "کافی" باید به صورت صحیح و بدون غلط املایی نوشته شود.

  2. جنس کلمه: "کافی" به عنوان یک صفت به کار می‌رود و می‌تواند به صورت‌های مؤنث و مذکر در جملات استفاده شود.

  3. ترکیب با دیگر کلمات: "کافی" می‌تواند به عنوان صفت قبل از اسم یا بعد از فعل به کار برود. به عنوان مثال:

    • آب کافی داریم.
    • این مقدار آب کافی است.
  4. نقش در جمله: این کلمه معمولاً برای توصیف مقدار یا کیفیت چیزی استفاده می‌شود و می‌تواند به عنوان صفت توصیفی در جملات به کار رود.

  5. قید 'کافی‌ست': می‌توان از شکل "کافی‌ست" نیز در جملات استفاده کرد که به معنای "کافی بودن" است. به عنوان مثال:
    • این توضیحات کافی‌ست.

به طور کلی، رعایت قواعد نگارشی و املایی در استفاده از این کلمه کمک می‌کند تا پیام به صورت واضح و درست منتقل شود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. برای تهیه یک فنجان قهوه خوشمزه، کافی است از دانه‌های تازه و آب جوش استفاده کنید.
  2. اگر وقت کافی برای مطالعه داری، حتماً به جزئیات بیشتری توجه کن.
  3. این کتاب برای یادگیری مباحث پیچیده کافی نیست و باید منابع بیشتری را مطالعه کنی.

واژگان مرتبط: باندازه ء کافی، بقدر کفایت، شایسته، قانع، صلاحیت دار، متناسب، مناسب، مساوی، لایق

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری