جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کثیف . [ ک َ ] (ع ص ) ستبر. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). ستبر و غلیظ. (ناظم الاطباء). ستبر و تیره . ضد لطیف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن صورتگر علوی و لطیف است بدو در. ناصرخسرو. چون این کثیف جرم زمین هست بر قرار چون کاین لطیف چرخ فلک را قرار نیست . مسعودسعد. گر ملیحی یا قبیحی ور لطیفی یا کثیف بنده ٔ صدر جهانی حق شناس و حق گزار. سوزنی . زمین زیر به ، کو کثیف است و ساکن فلک به زبر، کو لطیف است و دروا. خاقانی . که مرا بی لقای خدمت او زندگانی کثیف و نازیباست . خاقانی . اگر خسیس بر من گرانسرست رواست که او زمین کثیف است و من سماءسنا. خاقانی . سودای این سواد مکن بیش در دماغ تکلیف این کثیف منه بیش بر روان . خاقانی . در دل سنگ کثیف جواهر معادن و فلزات بیافرید.(سندبادنامه ص 2). صبغةاﷲ نام آن رنگ لطیف لعنةاﷲ بوی آن رنگ کثیف . مولوی . || ابر. || آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صاحب منتهی الارب و به تبع او صاحب آنندراج گوید: اسمی است که لشکر را بدان توصیف کنند و سپس کثیف را بمعنی ابر و آب ضبط کرده است ، مرادف دارای کثافت و این اخیر براساسی نیست و صواب آن است که آن صفت باشد. در اقرب الموارد و ناظم الاطباء ذیل کثیف آمده : ذوالکثافة که بدان لشکر و ابر و آب و صف شود. گویند: عسکر کثیف و سحاب کثیف و ماء کثیف . و صاحب شرح قاموس نوشته اسمی است که وصف کرده می شود به او سپاه و ابر و آب . || در تداول فارسی زبانان ، چرکین و ناپاک . ضد نظیف .(ناظم الاطباء). شوخگن . (یادداشت مؤلف ). - کثیف بودن ؛ ناپاک و چرکین بودن . (ناظم الاطباء). || انبوه و درهم . درهم پیچیده . (یادداشت مؤلف ) : و موی سر او زود برآید و کثیف باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اگر بسیار است و کثیف (موی ) مزاج گرم است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اندر موی نگاه کنندو موی از سه روی نشان دهد به مزاجها یکی از بسیاری و کثیفی و دوم از نگ [ ظ. رنگ ] سیوم از جعدی و راستی اگر بسیار است و کثیف ، مزاج گرم است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). 1- آلوده، پليد، چرك آلود، چركين، ريم آلود، لچر، ملوث، ناپاك، نجس
2- غيرشفاف، متكاثف نظيف dirty, filthy, messy, nasty, squalid, grubby, lousy, sordid, grimy, mucky, bedraggled, sloppy, impure, mussy, scabious, smeary, smoochy, soapless, wild and woolly, amiss قذر، وسخ، متسخ، داكن، حقير، عاق، دنيء، سافل، بذيء، عاصف، كثير الأخطاء، فاحش، ملوث، تلوث، اتسخ، لوث kirli sale schmutzig sucio sporco پلید، زشت، چرک، چرکین، پرخش، ژیژ، شلوغ، بهم خورده، شلوغ کار، اشفته، تند و زننده، زننده، نامطبوع، کریه، بدنما، ناپاک، بد ظاهر، شلخته، کرمو، کرم خورده، شپشو، پست، اکبیر، فرومایه، هرزه، خسیس، سیاه، کود دار، گل الود، الوده، خیس، درهم و برهم، نا مرتب، ناخالص، ناصاف، مچاله، خارش دار، دله دار، دله مانند، جرب دار، دلمه بسته، اغشته، چرب، چسبناک، بی صابون، نشسته، درهم ریخته، پشمالو، بیمورد، عوضی
کلمه "کثیف" در زبان فارسی دارای معانی مختلفی است و میتواند به صورتهای مختلفی در جملات به کار رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با استفاده از این کلمه اشاره میشود:
معنی و مفهوم:
"کثیف" به معنای آلوده، ناپاک و غیربهداشتی است. میتواند به اشیاء، مکانها یا حتی وضعیتهای اخلاقی نیز اشاره داشته باشد.
استفاده در جملات:
این کلمه معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند قبل از اسم قرار گیرد:
مثال: "این دستمال کثیف است."
نوع جملات:
میتواند در جملات پرسشی، انشایی یا توصیفی استفاده شود:
پرسشی: "آیا این لباس کثیف است؟"
توصیفی: "اتاق کثیف باید تمیز شود."
قید:
میتوان از قیدها برای توصیف بیشتر استفاده کرد:
مثال: "این ماشین خیلی کثیف شده است."
ترکیبات و مضامین:
ممکن است "کثیف" در ترکیبات دیگر نیز به کار رود:
"کثیف و ناپاک"
"زندگی کثیف"
مراعات نظیر:
در توصیف افراد یا رفتارها نیز میتوان به کثیفبودن اشاره کرد، اما باید با احتیاط و توجه به عواقب آن انجام شود:
"رفتار او کثیف و غیر اخلاقی بود."
در نهایت، استفاده از "کثیف" در جملات مختلف نیازمند توجه به بافت و زمینه است تا انتقال معنا به بهترین شکل انجام شود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
اتاق بچهها بعد از بازی کردن به شدت کثیف شده است و نیاز به تمیز کردن دارد.
این لباسها بویی کثیف میدهند و باید در ماشین لباسشویی شسته شوند.
پس از باران، خیابانها به دلیل گلی بودن بسیار کثیف به نظر میرسند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: پلید، زشت، چرک، چرکین، پرخش، ژیژ، شلوغ، بهم خورده، شلوغ کار، اشفته، تند و زننده، زننده، نامطبوع، کریه، بدنما، ناپاک، بد ظاهر، شلخته، کرمو، کرم خورده، شپشو، پست، اکبیر، فرومایه، هرزه، خسیس، سیاه، کود دار، گل الود، الوده، خیس، درهم و برهم، نا مرتب، ناخالص، ناصاف، مچاله، خارش دار، دله دار، دله مانند، جرب دار، دلمه بسته، اغشته، چرب، چسبناک، بی صابون، نشسته، درهم ریخته، پشمالو، بیمورد، عوضی