جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کلب . [ ک َ ](ع اِ) سگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (از برهان ). کلبه مؤنث آن . ج ، اَکلُب ، اَکالِب ، کِلاب ، کِلابات ، کَلیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر سبع گزنده و غالباً به این حیوان (سگ )اطلاق می شود و آن بسیار باوفا و دائم الجوع است و دردوستی و وفا و دنائت و حرص و بخل بدان مثل زنند. (از اقرب الموارد). و رجوع به صبح الاعشی ج 2 صص 40 - 43و تحفه ٔ حکیم مؤمن و تدکره ٔ داود ضریر انطاکی و فهرست مخزن الادویه و المرصع و نیز سگ و ابوحاتم ، ابوخالد، ابوعامر، ابوعطاف ، ابوقیس ، ابن نفیع، ابن یوزع ، ابن ذارع ، ام عولق ، ام الهمرس و ام یعفور شود : گویم اگر عدوی تو کلب است راست است ورچند با شجاعت و نیروی ضیغم است . سوزنی . - کلب آبی ؛ کلب مائی . کلب بحری . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به کلب الماء و کلب نهری و کلب مائی شود. - کلب البقر ؛ سگ بزرگ ومخصوص صید گراز. (از دزی ج 2 ص 481). - کلب الصینی ؛ سگ قَلَطّی . نوعی سگ که بخوبی می تواند از روی بو مرده و زنده را از هم تمیز دهد و گویند که در روم مرده را هنگامی دفن کنند که باسگ آن را آزمایش کنند تا بدانند بحقیقت مرده است . (از دزی ج 2 ص 481). - کلب الکلب ؛ سگ هار. (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلِب شود. - کلب الماء ؛ بیدستر ، سمور آبی ... که زنان سیاه پوست از پوست آن حیوان کمربند سازند. (از دزی ج 2 ص 481). قندس . (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسم بحری او بقدر سگ اهلی و بزرگتر از آن و دست و پای او بسیار کوتاه و بی دنباله و کثیر الوجود است و پوست او را ظرف نفت می کنند و یک مثقال از زهره ٔ او سم قاتل است و علاج پذیر نیست ... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). - کلب الماء بلغاری ؛ کلب نهری است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کلب نهری شود. - کلب بحری ؛ کلب مائی . کلب الماء. (از تحفه ٔحکیم مؤمن ). رجوع به کلب الماء و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود. - کلب بری ؛ صاحب تحفه ٔ حکیم مؤمن آرد: کلب ، بری و بحری و اهلی می باشدو بری رابه عربی ابن آوی و به فارسی شغال و به ترکی چقال نامند و آن گاهی با سگ اهلی جمع میشود و توالد واقع میشود. - کلب ِ عَوّا ؛ سگ بسیار فریادکننده . (غیاث ) (آنندراج ). کلب مائی . صاحب تحفه ٔ حکیم مؤمن آرد: سگ آبی دو قسم است یکی بحری و دیگری نهری و آن را به فارسی خزمان گویند چه در شکل شبیه به خز می باشد و به عربی کلب مائی . و رجوع به کلب الماء و کلب نهری شود. - کلب ِ مُعَلَّم ؛ سگی که دستور تعقیب صید و یا خودداری از آن را اجرا نماید به خوردن صید نیز معتاد نباشد.صیدی که بوسیله ٔ کلب معلم کشته میشود در حکم حیوانی است که بر طبق مقررات ذبح می گردد. و رجوع به کتب فقه شود. - کلب نهری ؛ به قدر گربه و بزرگتر از آن ... ودست و پای او دراز و دنباله ٔ او مانند دنباله ٔ گربه است و در رودخانه ها می باشد... و در تنکابن او را شنگ نامند... (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به کلب مائی و کلب بحری و کلب الماء و کلب آبی شود. || هر دد گزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هر حیوان سبع گزنده . (ناظم الاطباء). || (ص ) بدخوی از مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد گزنده و بدخوی . (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نخستین آب رودبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اول ارتفاع آب در وادی . (از اقرب الموارد). || دوال از پوست ناپیراسته . || کرانه ٔ پشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خط میانه ٔ پشت اسب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - کلب الفرس ؛ خط میان نشست اسب . (مهذب الاسماء). || میخ قبضه ٔ شمشیر. || گیسوی شمشیر. || بند شمشیر. || هر آنچه که بدان چیزی را استوار کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر چیز که چیز دیگر بدان محکم شده باشد. (از اقرب الموارد). || یک دانه جو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کلبا شود. || آهن پاره ٔ سر ستونه ٔ آسیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میله ٔ آهنی آسیا. (از اقرب الموارد). || چوب که بدان دیوار را تکیه نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چوبی که تکیه گاه دیوار باشد. (از اقرب الموارد). || چنگال آهنین پالان که مسافر توشه دان را در آن آویزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماهئی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمی از ماهی که آن را «کلب البحر» گویند. (ناظم الاطباء). نوعی ماهی شبیه به سگ . (از اقرب الموارد). - کلب البحر ؛ قسمی از ماهی . (ناظم الاطباء). کلب بحر؛ سگ آبی ، ماهی چسب دار. (از دزی ج 2 ص 481). و رجوع به ترکیب کلب الماء ذیل معنی اول کلب شود. || ستاره ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). کلب الجبار و کلب الاکبر و الکلب المتقدم و کلب الاصغر و کلب الراعی . اصطلاح نجوم . (از اقرب الموارد). و رجوع به کلب اصغر و کلب اکبر و شعرای شامی و شعرای یمانی و ثوابت و صور فلکی و ترکیبهای زیر شود. - کلب الجبار ؛ ستاره ای است به صورت کلب . (غیاث ) (آنندراج ). نام صورت پنجم از صور چهارده گانه ٔ جنوبی فلکی و قدماء او را کلب اکبر و شعرای عبور نیز گویند. (مفاتیح ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلب اکبر. شعری العبور. شعرای یمانیه رجوع به «اتلی من الشعری » در مجمع الامثال میدانی شود. (یادداشت ایضاً). - کلب الراعی ؛ نام ستاره ای که بر زانوی قیقاوس واقع است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قیقاوس . (نفائس الفنون ذیل صور کواکب ). و رجوع به همین کلمه شود. - کَلب ِ عَوّا؛ منزلی از منازل قمر و آن چهار ستاره اند بصورت سگ آواز کننده . (غیاث ) (آنندراج ). - کلب مقدم ؛ ششمین صورت از صورتهای جنوبی ، ای سگ پیشین . و رجوع به التفهیم بیرونی ص 94 شود. || دوال سرخ که میان دو طرف ادیم توشه دان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مهره ای که بدان بازی نرد کنند... این مهره بدان جهت کلب نامیده شده که سر سگی بر آن قرار داده اند. (از دزی ج 2 ص 481). || مهره ٔ کوچکی که بدان بازی «دام » کنند. (از دزی ایضاً). || نوعی کرم دراز که از خارج به درختان حمله ور می شود. (از دزی ایضاً). || نوعی پرنده . (از دزی ج 1 ص 7). سگ kolb كولب kulüp club verein club club
کلمه «کلب» (به معنای سگ) در زبان فارسی از قوانین و نکات نگارشی خاصی تبعیت میکند. در زیر به برخی از این قواعد اشاره میکنم:
نقطهگذاری: از کلمه «کلب» در جملات معمولاً به عنوان اسم استفاده میشود. اگر در انتهای جمله بیافتد، علامت نقطه باید در انتها گذاشتهشود:
مثال: «او یک کلب دارد.»
جمعسازی: جمع کلمه «کلب» با استفاده از صیغه جمع «ها» به شکل «کلاب» است.
مثال: «آنها چند کلاب در حیاط بازی میکنند.»
استفاده از وازهای توصیفی: میتوان کلمه «کلب» را با وازهای توصیفی همراه کرد. در این حالت، توصیف معمولاً قبل از اسم قرار میگیرد.
مثال: «کلب وفادار او همیشه در کنار اوست.»
استفادههای مجازی: در زبان فارسی، ممکن است کلمه «کلب» در متون ادبی یا مجازی به کار رود. در این حالت توجه به مفهوم و محتوای متن از اهمیت بالایی برخوردار است.
نوشتار صحیح: املای صحیح کلمه «کلب» همواره باید رعایت شود و از غلطهای املایی اجتناب شود.
اگر سوال خاصتری درباره کلمه «کلب» یا استفادهاش در جملات دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در روزهای تعطیل، خانوادهام به کلبی در کنار دریاچه میروند تا از آرامش طبیعت لذت ببرند.
کلبی که در دل جنگل ساخته شده بود، پناهگاهی امن برای گردشگران بود.
بچهها با شور و شوق در حیاط کلب بازی کردند و لحظات خوشی را سپری کردند.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر