جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کوتاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم کردن طول یا ارتفاع چیزی . (فرهنگ فارسی معین ). قصر. تقصیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرستاده گفت این ندارم به رنج که کوتاه کردی مرا راه گنج . فردوسی . || کاستن . || قطع کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : بپیچید سهراب و پس آه کرد ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد. فردوسی . روزک چندی سخن کوتاه کرد مرد بقال از ندامت آه کرد. مولوی . دزدان دست کوتاه نکنند تا دستشان کوتاه نکنند. (گلستان ). - کوتاه کردن دست از چیزی یا کاری ؛ از عمل و تصرف در آن خودداری کردن . نپرداختن بدان . دست برداشتن از آن : که مار اول ابلیس بیراه کرد ز هر نیکویی دست کوتاه کرد. فردوسی . از این رزم و کین دست کوتاه کن سوی خان ز کین راه کوتاه کن . فردوسی . دگر آفرین بر شهنشاه کرد که از رنجها دست کوتاه کرد. فردوسی . دست از جهان سفله به فرمان کردگار کوتاه کن ، دراز چه افکنده ای زمام . ناصرخسرو. توبگوی او را که عزم راه کن دست از اقطاع من کوتاه کن . عطار(منطق الطیر). بلند از میوه گو کوتاه کن دست که کوته خود ندارد دست بر شاخ . سعدی (گلستان ). - کوتاه کردن دست کسی را از چیزی ؛ او را از تصرف و عمل درآن منع کردن . او را از پرداختن بدان بازداشتن : میرموسی کف ، شمشیر چو ثعبان دارد دست ابلیس و جنودش کند از ما کوتاه . منوچهری . فرمودیم دست وی را از شغل عرض کوتاه کردند. (تاریخ بیهقی ). رأی عالی چنان دید که دست وی را از شغل عرض کوتاه کرده او را نشاندند. (تاریخ بیهقی ). خدای عمر درازت دهاد چندانی که دست جور زمان از زمین کنی کوتاه . سعدی . || به پایان رسانیدن . تمام کردن . خاتمه دادن : به بگماز کوتاه کردند شب به یاد سپهبد گشادند لب . فردوسی . رسان تا به من یا مرا راه کن سوی او و این رنج کوتاه کن . فردوسی . به جوی آنگهی آب را راه کرد به فرّ کیی رنج کوتاه کرد. فردوسی . و رجوع به کوتاه شدن شود. || بس کردن از گفتن : کوتاه کن ؛ بس کن . بیش مگوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کوتاه کردن سخن یا حدیث ؛ موجز کردن . مختصر کردن : جواب داد که این حدیث کوتاه باید کرد. (تاریخ بیهقی ). مرا از حال خود آگاه کردی به نیک و بد سخن کوتاه کردی نظامی . shorten, truncate, curtail, brief, dock, stag, abbreviate, abridge, clip, formulate اختصر، قصر، خفض، أضعف، جعله هشا، تقاصر، تقصر کاستن، مختصر کردن، بی سر کردن، بریدن، شاخه زدن، ناقص کردن، مختصر نمودن، خرد ساختن، خلاصه کردن، اگاهی دادن، جاخالی کردن، جاسوسی کردن، پاییدن، چیدن، بغل گرفتن، محکم گرفتن، احاطه کردن، فرمول بندی کردن، تنظیم کردن، بصورت فرمول دراوردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن
کلمه «کوتاه کردن» ترکیبی است که میتوان آن را از نظر نگارشی و دستوری بررسی کرد. در اینجا به چند نکته در مورد استفاده و نگارش این کلمه اشاره میکنم:
فعل مرکب: «کوتاه کردن» یک فعل مرکب است که از دو بخش «کوتاه» (بهعنوان صفت) و «کردن» (بهعنوان فعل) تشکیل شده است. ترکیب این دو به معنای کاهش طول یا ابعاد چیزی است.
صرف فعل: این فعل را میتوان به شکلهای مختلف صرف کرد. مثلاً:
زمان حال: من کوتاه میکنم، تو کوتاه میکنی، او کوتاه میکند.
زمان گذشته: من کوتاه کردم، تو کوتاه کردی، او کوتاه کرد.
استفاده در جملات: برای استفاده درست از این فعل، باید توجه شود که به چه چیزی اشاره دارد. مثلاً:
«من موهایم را کوتاه کردم.»
«لطفاً این متن را کوتاه کن.»
نکات نگارشی: در نوشتن، به فاصلهها و نشانههای نگارشی دقت کنید. مثلاً بعد از نقطه یا ویرگول باید یک فاصله وجود داشته باشد.
تقلیل واژه: در مکالمات غیررسمی، افراد sometimes برای راحتی صحبت از کلمات کوتاهشده استفاده میکنند، ولی در نوشتار رسمی باید به نگارش کامل و صحیح پایبند بود.
با رعایت این نکات، میتوانید بهخوبی از کلمه «کوتاه کردن» در نوشتار و محاوره استفاده کنید.