جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

[kuhsār]
mountain  |

کوهسار

معنی: کوهسار. (اِ مرکب ) کوهساران . کوهستان . کهساره . کهستان . (آنندراج ). کوهساره . کشوری که در آن کوه بسیار باشد. (ناظم الاطباء). (از: کوه + سار، سر، پسوند مکان ) تحت لفظ به معنی ناحیه ٔ کوه . کوهستانی . کوهستان . ناحیه ای که در آن کوه باشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کهسار :
بیامد دمان سوی آن کوهسار
که افکنده ٔ خود کند خواستار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 137).
بپرسید دیگر که بر کوهسار
یکی شارسان یافتم استوار.
فردوسی (ایضاً ص 209).
دگر شارسان از بر کوهسار
سرای درنگ است و جای شمار.
فردوسی (ایضاً ص 210).
و امسال پیش از آنکه به ده منزلی رسد
اندرکشید حله به دشت و به کوهسار.
فرخی .
بر سر افکندی نهنگان را به خشت از قعر آب
سرنگون کردی پلنگان را به تیر از کوهسار.
فرخی .
بر کاخهای او اثر دولت قدیم
پیداتر است از آتش بر تیغ کوهسار.
فرخی .
نقش و تماثیل برانگیختند
از دل خاک و دو رخ کوهسار.
منوچهری .
ابر آزاری برآمد از کنار کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار.
منوچهری .
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وآن گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار.
منوچهری .
اندر پناه عدل تو هستند بی گزند
از چرغ و باز و شاهین ، کبکان کوهسار.
امیرمعزی .
تا باغ زردروی شد از گشت روزگار
بر سر نهاد توده ٔ کافور کوهسار.
امیرمعزی .
تا برآمد جوشن رستم به روی آبگیر
زال زر بازآمد و سر برکشید از کوهسار.
امیرمعزی .
به کوهسار و بیابانی اندرآوردیم
جمازگان بیابان نورد که کوهان .
انوری (از آنندراج ذیل کوهان ).
همچون فلک معلقی استاده بر دو قطب
قطب تو میخ و میخ زمین گشته کوهسار.
خاقانی .
بیخ جهان عدل توست بیخ فلک نفس کل
میخ زمان عدل توست میخ زمین کوهسار.
خاقانی .
کشیده بر سر هر کوهساری
زمردگون بساطی مرغزاری .
نظامی (خسرو شیرین چ وحید ص 56).
و رجوع به کهسار شود. || کوهستان (از فرهنگ فارسی معین ). || کوهپایه . (ناظم الاطباء).
... ادامه
899 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) ‹کهسار، کهساره، کهساران، کوهساران›
مختصات: (هْ) (اِمر.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: kuhsAr
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 292
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
mountain
ترکی
sıradağlar
فرانسوی
chaîne de montagnes
آلمانی
gebirge
اسپانیایی
cordillera
ایتالیایی
catena montuosa
عربی
جبل | طود حبل , كتلة ضخمة , مقدار وافر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "کوهسار" در زبان فارسی به معنای "منطقه‌ی کوهستانی" یا "ارتفاعات کوهستانی" است. در نگارش این کلمه، چندین نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد که به شرح زیر است:

  1. نوشتن صحیح: کلمه "کوهسار" به صورت کامل و بدون فاصله نوشته می‌شود.

  2. نقطه‌گذاری: اگر این کلمه در وسط جمله واقع شود، باید با رعایت قواعد نقطه‌گذاری، جمله به طور درست آغاز و به پایان برسد.

  3. استفاده در جملات: این کلمه می‌تواند به عنوان اسم خاص یا عمومی در جملات استفاده شود. به عنوان مثال:

    • "ما به کوهسار رفتیم تا از طبیعت لذت ببریم."
    • "ارتفاعات کوهسار بسیار زیبا و سرسبز هستند."
  4. آوایی: "کوهسار" در تلفظ به دو بخش "کوه" و "سار" تقسیم می‌شود که هر بخش به طور واضح و مشخص تلفظ می‌شود.

  5. خلاقیت در استفاده: می‌توان از این کلمه در اشعار و متون ادبی به صورت مجازی نیز استفاده کرد.

با رعایت این نکات، می‌توان به خوبی از کلمه "کوهسار" در نوشتارهای فارسی بهره برد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. امروز تصمیم گرفتم به کوهسار بروم و از زیبایی‌های طبیعی آن لذت ببرم.
  2. در کوهسار، هوای تازه و خنک باعث آرامش روح و روان می‌شود.
  3. کوهسارهای سرسبز این منطقه همیشه جذب کننده گردشگران بوده و به آن‌ها تجربه‌ای منحصر به فرد می‌دهد.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری