جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کیله . [ل َ / ل ِ ] (اِ) پیمانه باشد که بدان غله و آرد و چیزهای دیگر پیمایند. (برهان ) (آنندراج ). در بهار عجم نوشته که کَیله پیمانه ٔ غله و جز آن ، و این مفرس کیل است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیمانه . (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء). پیمانه . (صحاح الفرس ) (غیاث ). کیله در فارسی مأخوذ از عربی به معنی پیمانه است . (فرهنگ نظام ). کیل . مکیال . پیمانه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آمد گه نوروز و جهان گشت دل افروز شد باغ ز بس گوهر چون کیله ٔ کیال . فرخی . گیر که قحط است جهان نیست دگر کاسه و نان ای شه پیدا و نهان کیله و انبار تو کو؟ مولوی . گاهی تو را پردر کنم گاهی ز زهرت پر کنم آگاه شو آخر ز من ای در کفم چون کیله ای . مولوی . کیله ٔ رزقش اگر درشکند میکائیل عوضش گاه بود خلد و گهی کوثر او. مولوی . چو در کیله ٔ جو امانت شکست ز انبار گندم فروشوی دست . سعدی . - امثال : همان خر است و یک کیله جو ؛ دانش و خرد و تجربت و آزمون وی مثل پیش است و ترقی نکرده است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || طبق فرمان غازان خان مغول ، واحدی بود معادل ده من تبریز. کیله در بعضی شهرها از جمله اراک (سلطان آباد) مستعمل است ، و آن ظرفی است چوبی و گرد که حجم آن وقتی که پر و ممتلی باشد معادل یک من تبریز است . همچنین کیله برای توزین ماست و دوغ به کار می رود، و آن ظرفی است سفالی که یک من و یک چارک تبریز (= 5 چارک ) گنجایش دارد. (فرهنگ فارسی معین ). || به هندی میوه ای است که عربان موز گویند. (برهان ) (آنندراج ). به هندی موز است . (فهرست مخزن الادویه ): مَوز؛ مویز که به هندی کیله نامند. (منتهی الارب ). || در بعضی لهجه های قراء شمال تهران از جمله شهرستانک ، جوی . نهر. مادی . کیل . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (پسوند) مزید مؤخر امکنه : اترپ کیله . اورنگ کیله . بهرام علی کیله . چشمه کیله . درازه بال کیله . زردکیله . زوارکیله . سرکیله . سرگنجه کیله . شاه کیله . شاه مرادکیله . عبدالملکی کیله . علی آبادکیله . محمدکیله . مرزان کیله . مشان کیله . ملاکیله . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پيمانه، پيمايش kile كيل keele keele keele keele keele
کلمه "کیله" در زبان فارسی به معنای نوعی غذای محلی یا دسر است و در برخی مناطق به صورت محلی استفاده میشود. برای نگارش صحیح و استفاده از این کلمه، چند نکته و قاعده وجود دارد:
املا: کلمه "کیله" به همین شکل نوشته میشود و هیچ گونه تغییر در نگارش آن وجود ندارد.
ادغام با دیگر واژهها: اگر بخواهید این کلمه را با دیگر واژهها ترکیب کنید، باید به قاعدههای ترکیب واژهها توجه کنید. مثلاً "کیله درست کردن" یا "کیله محلی".
جنس و جمع: معمولاً کلمات فارسی دارای جنسیت هستند. "کیله" به عنوان یک اسم مؤنث به حساب میآید. در صورت نیاز به جمع بستن، میتوانید از "کیلهها" استفاده کنید.
نکات نگارشی: هنگام استفاده از "کیله" در جملات، بهتر است به قواعد نگارشی کلی زبان فارسی توجه کنید، مانند استفاده از ویرگول، نقطه و دیگر علائم نگارشی.
تنوع معنایی: در مکالمات محلی ممکن است "کیله" به معانی مختلفی گسترش یابد. بنابراین در نظر داشته باشید که مفهوم کلمه ممکن است در مناطق مختلف متفاوت باشد.
اگر شما به مشاوره خاصی در رابطه با نحوه استفاده از کلمه "کیله" یا جملهسازی با آن نیاز دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
کیله یکی از میوههای خوشمزه و خوشبو است که در فصل تابستان معمولاً یافت میشود.
بچهها در باغ کیله بازی کردند و از تماشای درختان پر از میوه لذت بردند.
برای تهیه سالاد میوه، میتوان از کیله به همراه پرتقال و سیب استفاده کرد.