جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

[g]
g.  |

گ

معنی: گ . (حرف ) گاف یا کاف غیرصریحه که عرب آن را قاف معقوده گوید و در یمن آن را تلفظ کنند چون فارسی زبانان . حرف بیست و ششم از الفبای فارسی است . این حرف در الفبای عربی نیست و در حساب جمل آن را = ک (بیست ) گیرند. و آواز آن میان جیم و کاف است . عبدالرشید تتوی در کتاب لغت خود گوید: مردم فارس بعض کلمات را به «گ » فارسی خوانند و اهل ماوراءالنهر به تازی چون گشاد، و خیگ و خوک واﷲ اعلم .
ابدالها:
> این حرف به چ بدل شود:
گون = چَون .
> به ج بدل شود:
گیهان = جهان .
دستگرد = دستجرد.
بروگرد = بروجرد.
> به «اُ» بدل شود:
گستاخ = اُستاخ .
>به «ب » بدل شود:
گوشتاسب = بوشتاسب .
گنجشگ = بنجشک .
گستاخی = بستاخی .
> به «د» بدل شود:
آونگ = آوند.
اورنگ = اورند.
دنگ = دند.
کلنگ = کلند.
استخوان رنگ = استخوان رند
کرنگ = کرند.
> بدل از «ذ» آید:
اگر = آذر.
> بدل از «غ » آید:
شگال = شغال :
گر کمندی تابد از خام طمع
زود بندد گردن شیران شگال .
ناصرخسرو.
هر کو سرش از طاعت آن شیر بتابد
گر شیر نر است او بخورد ماده شگالش .
ناصرخسرو.
زگال = زغال :
پر صقالت بود روی از گشت چرخ
گشت روی پر صقالت چون زگال .
ناصرخسرو.
گلگونه = آلغونه :
رو که را در نبرد گردد زرد
سرخ رویش به آلغونه کنند.
منجیک .
از بناگوش لعل گون گویی
برنهاده ست آلغونه به سیم .
شهید (لغت فرس ص 437).
> هاء غیرملفوظ مختفی در موارد ذیل بدل به «گ » شودسهولت ادا را: 1- در هنگام الحاق به «ی » نسبت : خانگی (منسوب به خانه )، جامگی (منسوب به جامه ). 2- در هنگام الحاق به «ی » حاصل مصدر: خستگی ، بندگی ، دل دادگی ،سرماخوردگی : دلهای رعیت و لشکری بر طاعت ما و بندگی بیارامید. (تاریخ بیهقی ). عبدوس و ... مسعدی ... جواب آوردند سخت نیکو و بندگانه با بسیار تواضع و بندگی . (تاریخ بیهقی ). 3- در موقعی که با «ان »جمع بندند: بسته ، بستگان . زنده ، زندگان . خواننده ، خوانندگان . رونده ، روندگان . آینده ، آیندگان . سازنده ، سازندگان : کارها یکرویه شد و مرادها به حاصل آمد چنان که خوانندگان بر آن واقف گردند. (تاریخ بیهقی ). نماز پیشین احمد دررسید و وی از نزدیکان و خاصگان سلطان مسعود بود. (تاریخ بیهقی ).
سر سال نو هرمزفرودین
بیامد بر شاه ایران زمین [ پرویز ] .
ببرد آن کئی فرش نزدیک شاه
گرانمایگان برگشادند راه .
فردوسی .
> بدل از «و» (در پهلوی و لهجه ها) آید:
گشتاسب = وشتاسپ (پهلوی ).
گزاردن = وچارتن . وژارتن .
گزاردن = وزاردن .
گرگ = ورگ .
گراز = وراز.
گرسنه = وشنا. (به لهجه ٔ طبری ).
گرگان = ورگان (جرجان ).
گزیده = وژیتک .
> بدل از «ی » آید:
رگ = ری (شهر معروف ).
زرگون = زریون .
آذرگون = آذریون .
گون = یون .
هماگون = همایون .
> گاهی بدل از «غ » آید:
آگشته = آغشته .
آگوش = آغوش .
آگش = آغش .
پیلگوش = پیلغوش .
گاوسنگ = غاوشنگ .
زابگر = زابغر.
گلگونه = گلغونه (آلغونه ).
گلوله = غلوله .
لگام = لغام : ... و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران برآمد. (مجمل التواریخ و القصص ص 355).
در تعریب
> بدل به «ج » شود:
مهرگان = مهرجان .
لگام = لجام .
چنگ = صنج .
نرگس = نرجس .
مرزنگوش =مرزنجوش .
گندبیدستر = جندبادستر.
پرگار = فرجار.
گزر = جزر.
گوارش = جوارش .
گوز = جوز :
دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا
تات زیر شجر گوز بسوزند سپند.
ناصرخسرو.
بار درخت دهر تویی جهد کن مگر
بی مغز نوفتی ز درختت چو گوز غور.
ناصرخسرو.
گزاف = جزاف .
گناه = جناح .
انگدان = انجدان .
گرگان = جرجان .
نارگیل = نارجیل .
میانگی = میانجی .
گوهر = جوهر.
پنگان = فنجان :
یک گوهر تر نام او بحر
یک گوهر خشک نام او بر
وبن ابر به جهد خشکها را
ز آن جوهر تر همی کند تر.
ناصرخسرو.
جانگاه = جانجاه .
گوز = جوز.
گچ = جص .
دودآهنگ = دودآهنج .
رنگ = رنج .
گیلان = جیلان .
آگور = آجر.
آسمان گونه = آسمان جونی .
شنگرف = زنجفر،زنجرف .
پاتنگان = بادنجان .
زنگار = زنجار.
گلنگبین = جلنجبین .
شاگرد = شاجرد.
گوگال = جعل .
بنگ = بنج .
ترانگبین = ترنجبین .
گندشاپور = جندشاپور.
گلنار = جلنار.
گوز گندم = جوز جندم .
تنگه = طنجه .
گرم دانه = جرم دانق .
گرم = جروم (گرمسیر).
درگزین = درجزین .
دگله = دجله .
گرد (در اسامی بلاد)
> بدل به جرد شود:
بروگرد = بروجرد.
بوزنگرد = بوزنجرد.
سوسنگرد = سوسنجرد.
دستگرد = دستجرد.
و گاهی به «شین » بدل شود: گیلان = شیلان .
و گاهی به «ق » بدل شود: گند = قند.
گچ = قصّه (که بمعنی گچ است به لهجه ٔ مردم عراق ).
گازر = قصار.
خانگاه = خانقاه .
دانگ = دانق .
> و گاهی بدل با«ک » آید:
گنج = کنز.
گاف با کاف قافیه آید :
یار جسمانی بود رویش چو مرک
صحبتش شوم است باید کرد ترک .
مولوی .
ذکر موسی بهر روپوش است لیک
نور موسی نقد تست ای مرده ریک .
مولوی .
بی مراد او نجنبد هیچ رک
در جهان ز اوج ثریا تا سمک .
مولوی .
|| تخفیف را حذف شود: اگر، ار :
بر دین خلق مهتر گشتندی این گروه
بومسلم ار نبودی و آن شور و آن جلب .
ناصرخسرو.
و اگر، ور :
ور کسی بر سخن دیو بشیبد تو مشیب .
ناصرخسرو.
... ادامه
913 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (حرف، اسم)
مختصات: (حر.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: حرف الفبا
آواشناسی: gAf
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 20
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
g.
ترکی
g
فرانسوی
g
آلمانی
g
اسپانیایی
gramo
ایتالیایی
g
عربی
ز
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "گ" در زبان فارسی به عنوان یکی از حروف الفبا به شمار می‌آید و به خاطر وجود آن در کلمات مختلف، قواعد نگارشی خاصی دارد. در زیر به برخی از نکات و قواعد مرتبط با حرف "گ" اشاره می‌شود:

  1. نوشتار: حرف "گ" به شکل "گ" نوشته می‌شود و در کلمات مختلف ممکن است به عنوان حرف اول، وسط یا آخر بیاید.

  2. صوت: "گ" صدای گاف را تولید می‌کند و در برخی لهجه‌ها ممکن است با صداهای دیگر مشابهت داشته باشد.

  3. مخلوط نشدن با حروف مشابه: گاهی اوقات حرف "گ" ممکن است با حروفی چون "ک" و "ق" اشتباه گرفته شود. دقت در نوشتار و تلفظ اهمیت زیادی دارد.

  4. استفاده در کلمات: "گ" در کلمات مختلف به کار می‌رود، به عنوان مثال:

    • گل
    • گلاب
    • گنج
  5. قواعد نگارشی: هنگام نوشتن متن، رعایت قواعد مربوط به کلمات و جمله‌بندی‌ها بسیار مهم است. کلمات باید به درستی و با املای صحیح نوشته شوند.

  6. تلفظ: در برخی لهجه‌ها، "گ" ممکن است به صورت‌های مختلفی تلفظ شود. مثلاً در لهجه‌های محلی برخی مناطق ایران.

  7. تاکید بر حروف مهم: در نوشتن متن‌های علمی یا ادبی، اگر کلمه‌ای با "گ" اهمیت خاصی دارد، می‌توان آن را تاکید کرد و به برجستگی آن توجه کرد.

اگر سوال خاصی در مورد استفاده یا نگارش کلمه "گ" دارید، لطفاً بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. گربه‌ام در حیاط می‌گردد و به دنبال پرنده‌هاست.
  2. باران درختان را سرسبز و زیبا کرده است که در فصل بهار، جلوه‌ای خاص به باغ می‌بخشد.
  3. گل‌های رنگارنگ در باغچه، زیبایی خاصی به فضای خانه بخشیده‌اند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری