گاوآهن
licenseمعنی کلمه گاوآهن
معنی واژه گاوآهن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | plow, ploughshare, plowshare, plough, cow | ||
عربی | محراث، أرض محروثة، حصان الحرث، الجرافة ماكينة، حرث، جرف، خطط الأرض، حفر، جرف الثلج، سقط في الإنتخابات، رسب في الإمتحان، استثمر، اقتلع | ||
ترکی | pulluk | ||
فرانسوی | la charrue | ||
آلمانی | der pflug | ||
اسپانیایی | osa mayor | ||
ایتالیایی | l'aratro | ||
مرتبط | ماشین برف پاک کن، شخم، خیش، گاو اهن، تیغه خیش، اهن خیش | ||
واژه | گاوآهن | ||
معادل ابجد | 83 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | [gāv[']āhan] | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) (کشاورزی) | ||
مختصات | (هَ) (اِ.) | ||
آواشناسی | gAvAhan | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی گاوآهن | ||
پخش صوت |
گاوآهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) آهنی که بر یوغ است . خیش ، آهن جفت ، فدان ، ایمد. سپار؛ مجموع گاو و یوغ و چوب و آهن آن . آهنی باشد که بر سر قلبه نصب کنند و زمین را بدان شیار نمایند و او را آهن جفت و سپار هم خوانند. (برهان ) (جهانگیری ) :
کشاورز و گاوآهن و گاوکوه
کجا در چنین ده کند کارسو.
نظامی (از جهانگیری ).
کشاورز برگاو بندد لباد
ز گاوآهن و گاو جوید مراد.
نظامی .
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: باید دانست که گاوآهن عبرانیان بعینه مثل گاوآهن معمول سوریه بوده است و هنگامی که در تحت اختیار عبودیت فلسطینیان گرفتار آمدندپیل و تبر و تیشه و گاوآهن خود به نزد فلسطینیان برده تیز مینمودند (اول شموئیل 13 - 20) و برزگر هنگام شیار یک دست خود را به خیش گذارده (انجیل لوقا 9:62)منساس را بدست دیگر میگرفت تا بدینواسطه تمام آن تیغه بالتساوی به زمین فرورود و در مشرق زمین بیش از یک جفت برای زراعت استعمال نمی کردند و اکثر اوقات به یک گاو یا الاغ یا شتری اکتفا میکردند چنانکه فعلاً هم معمول است و اهالی صور یوغ برگردن گاو و الاغ جفت کرده میگذاردند بدون اینکه به آیه ای که در (سفر تثنیه 22:10) وارد شده توجه نمایند و بسا میشد که با بیشتر از یک جفت در مزرعه شیار میکردند چنانکه در (اول پادشاهان 19:19) درباره ٔ الیشع و ملازمانش وارد است و چنانکه معلوم است در آن وقت زمین را قبل از آمدن زمستان شیار میکردند تا باران را بخوبی به خود بکشد و اکثر اوقات زمین را دوباره شیار کرده تخم می پاشیدند و خاک بر روی آن برمیگردانیدند.
plow, ploughshare, plowshare, plough, cow
محراث، أرض محروثة، حصان الحرث، الجرافة ماكينة، حرث، جرف، خطط الأرض، حفر، جرف الثلج، سقط في الإنتخابات، رسب في الإمتحان، استثمر، اقتلع
pulluk
la charrue
der pflug
osa mayor
l'aratro
ماشین برف پاک کن، شخم، خیش، گاو اهن، تیغه خیش، اهن خیش