جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گذار. [ گ ُ ] (اِمص ) ریشه ٔ فعل گذاردن . گذاشتن . || عبور. مرور. گذشتن : هم به چنبر گذار خواهد بود این رسن را اگرچه هست دراز. رودکی . اگر خود بهشتی وگر دوزخی است گذارش سوی چینود پل بود. اورمزدی . یکی کوه بینی در آن مرغزار که کرکس نیابد بر او بس گذار. فردوسی . اگر شهریاری وگر هوشیار تو اندر گذاری و او پایدار. فردوسی . همی تا بگرددفلک چرخ وار بود اندرو مشتری را گذار. فردوسی . برآمد ز هر سوی در رستخیز ندیدند جای گذار و گریز. فردوسی . با دولتی است باقی و با نعمتی تمام با همتی که وهم نیارد بر او گذار. فرخی . بدانی که انگیزش است و شمار همیدون به پول چنیود گذار. اسدی . چو پولی است این مرگ کانجام کار بر این پول دارند یکسر گذار. اسدی . بینی آن باد که گویی دم یارستی یاش بر تبت و خرخیزگذارستی . ناصرخسرو. آن عجابیها که آن جایگاه است بینم آنگه از آن جانب بازگویم و گذار ما، هم بر تو باشد. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ). و گذار او بر در باغ بود و شاه بر در باغ ایستاده بود. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ). هرگه که باد بر تو وزد گویم ای عجب قلزم به جنبش آمد و جوید همی گذار. خاقانی . از این سیلگاهم چنان ده گذار که پل نشکند بر من از رودبار. نظامی . دی در گذار بود و سوی ما نظر نکرد بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر. حافظ. گذار بر ظلمات است خضر راهی کو مباد کآتش محرومی آب ما ببرد. حافظ. گذار عارف و عامی به دار می افتاد اگر برای مجازات چوب داری بود. ؟ (امثال وحکم دهخدا). || (اِ) معبر. گذرگاه : ای حقه ی ْ نابسوده مروارید اژدها بر گذار تو به کمی . خسروی . گذارش پر از نره دیوان جنگ همه رزم را ساخته چون پلنگ . فردوسی . همیشه گذار سواران بود ز دیوان شه کارداران بود. فردوسی . چو ابر آمد تو با بارانش مستیز بزودی از گذار سیل بگریز. (ویس و رامین ). تو بودی بند و داس دامدارم نهادی دام و داست بر گذارم . (ویس و رامین ). به پول چنیود که چون تیغ تیز گذار است وهم نامه و رستخیز. اسدی (گرشاسب نامه ). || (اِمص ) تجاوز کردن و سر پیچیدن : بدو گفت قیصر که ای شهریار ز فرمان یزدان که یابد گذار؟ فردوسی . ز دیو ایمنی وز فرشته نوید زدوزخ گذار و به فردوس امید. اسدی (گرشاسب نامه چ یغمایی ص 3). || برش : مبین نرمی پشت شمشیر تیز گذارش نگر گاه خشم و ستیز. اسدی . - آهن گذار ؛ گذرنده ٔ از آهن . از آهن عبورکننده . آهن سوراخ کن : مرا تیر و پیکان آهن گذار همی بر برهنه نیاید به کار. فردوسی . شماره سپاه [ افراسیاب ] آمدش صدهزار همه شیرمردان آهن گذار. فردوسی . رجوع به مدخل آهن گذار در ردیف خود شود. - جوشن گذار ؛ جوشن خای و جوشن گسل : بزد اسب با نامداران هزار ابا نیزه و تیر جوشن گذار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 380). پیاده صفی از پس نیزه دار سپردار با تیر جوشن گذار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 128). - خنجرگذار ؛ جنگی که با خنجر جنگ کند. دلیر : ز بس نیزه و تیغ زهر آبدار همی تیره بد چشم خنجرگذار. فردوسی . به برسام فرموده تا ده هزار نبرده سواران خنجرگذار. فردوسی . ز گرشاسب تا نیرم نامدار سپهدار بودند و خنجرگذار. فردوسی . چنین گفت کای نامداران من دلیران و خنجرگذاران من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1220). آهنین رُمحش چو آید بر دِل پولادپوش نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 28). - دل گذار ؛ گذرنده از دل : مرا خنجر چو ابر زهربار است ترا غمزه چو تیر دل گذار است . (ویس و رامین ). - ره گذار ؛ رهگذر. گذرگاه : دانی کدام خاک برورشک میبرم آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست . سعدی (بدایع). - کوه گذار ؛ کوه سپرنده : در زمانه ز گفته های من است شعر هامون نورد و کوه گذار. مسعودسعد. - نیزه گذار ؛ نیزه دار که با نیزه جنگ کند : چو طوس و چو گودرز نیزه گذار چو گرگین و چون گیو گرد سوار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 422). کدام است مرد از شما نامدار جهان دیده و گرد و نیزه گذار. فردوسی . ترکیب ها: - آسان گذار . انجیره گذار. خانه گذار. خطگذار. خطی گذار. دریاگذار. راه گذار. روزگذار. سندان گذار. سندان سینه گذار. فروگذار. فروگذار کردن . قانون گذار. گاوگذار (بسفر). گوش گذار. لشکرگذار. مین گذار. نامه گذار. واگذار. واگذار کردن . ورگذار. هامون گذار. رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود. عبور، گذر، مسير، معبر transition انتقال، تحول، فترة إنتقال، المقطع الإنتقالي geçiş transition übergang transición transizione
کلمه "گذار" در زبان فارسی به عنوان یک اسم و همچنین به عنوان یک فعل (در قالبهای مختلف) مورد استفاده قرار میگیرد. در اینجا به بررسی قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه میپردازیم:
کاربرد اسم:
"گذار" به معنای "عبوردهنده" یا "پیمودن" است، و در ترکیبهایی مانند "گذار زمان" یا "گذار فصل" به کار میرود.
این کلمه میتواند به مفهوم "تغییر" یا "تحول" نیز اشاره کند، مثل "گذار از یک دوره به دورهای دیگر".
قید و فعل:
"گذار" به عنوان فعل در زبان فارسی ممکن است در قالبهای مختلف صرف شود، مثلاً به صورت "میگذارم"، "گذاشتن" و غیره.
به عنوان یک قید نیز به کار میرود، یعنی میتواند به نوعی دلالت بر عملی داشته باشد که در حال انجام است.
نکات نگارشی:
در نوشتن و استفاده از "گذار"، باید دقت داشت که این کلمه در متن به درستی و در جای مناسب خود به کار رود.
همچنین توجه به نوع مخاطب و زمینهی استفاده از این کلمه اهمیت زیادی دارد.
ترکیبهای رایج:
"گذار زمان"
"گذار فصل"
"گذار دانش"
معادلهای انگلیسی:
معادلهای مختلفی مانند "transit" یا "passage" برای "گذار" وجود دارد، که بستگی به بافت جمله و مفهوم مورد نظر دارد.
با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "گذار" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او در زندگیاش یک گذار سخت را تجربه کرده و این تجربه به او کمک کرد تا قویتر شود.
گذار از دوران کودکی به نوجوانی، معمولاً با چالشها و تغییرات زیادی همراه است.
در این پروژه، ما به بررسی گذار اقتصادی کشور در سالهای اخیر خواهیم پرداخت.