جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گذشت . [ گ ُ ذَ ] (اِ) راه . (اوبهی ) (برهان ) (جهانگیری ). راه و گذرگاه . (غیاث ) : بشد گیو با خستگان سوی کوه ز جان گشته سیر و ز گیتی ستوه سبک خستگان را سوی دژ کشید ز آسودگان لشکری برگزید چنین گفت کاین کوه سرخان ماست بباید کنون خویشتن کرد راست طلایه ز کوه اندر آمد به دشت بدان تا بر ایشان نیابد گذشت . فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 4 ص 897). || (ق ) پس و بعد. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). در مقام غیر و جز هم استعمال میشود. (برهان ).غیر و سوای . (آنندراج ) : ای شرع پروری که گذشت از جناب تو دولت بهر دری که رَوَد ایرمان بود. کمال اسماعیل (دیوان چ بمبئی 1307 هَ . ق . ص 115). جز کتاب اﷲ و عترت ز احمد مرسل نماند یادگاری کآن توان تا روز محشر داشتن از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی عالم دین را نیارد کس معمر داشتن . حکیم سنایی (ازآنندراج ). گذشت از خورشهای چینی سرشت که رضوان ندید آنچنان در بهشت . خواجه گنجوی (از آنندراج ). گذشت از پرستیدن کردگار بجز خواب و خوردن ندارند کار. نظامی (از آنندراج ). گذشت از شما کیست از دام ودد که دارددر این دشت مأوای خود. نظامی . || کنایه از قطع شدن نفس آخرین آدمی زاد است . (برهان ). || آن طرف (یعنی گذشته از): گذشت دریای شور مکه ٔ معظمه است ، یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مکه ٔ معظمه واقع شده است . (آنندراج ). || (مص مرخم ، اِمص ) گذشتن . عبور کردن . (برهان ). || (فعل ماضی ) ماضی گذشتن بمعنی عبور و ترک دادن هم آمده است که از ترک و تجرید باشد و تجاوز از گناه وتقصیر را نیز گویند، یعنی دیگر این کار نمیکند و مآل این دو معنی یکی است چه هر دو را غرض ترک دادن باشد. (برهان ). || (اِمص ) بخشش . بخشایش . انفاق . ترک . بذل . هبه . بخشیدن وامی . || جوانمردی . || صرف نظر کردن . اغماض . عفو. بخشیدن سوء ادب در گفتار یا کرداری : مرد باید گذشت داشته باشد، آدم باید گذشت داشته باشد. || مضی . مرور. گذشت زمان : هرکه نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار. رودکی . تا همگان برگذشت روزگار مسلمان شدند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117). || (ن مف ) رفته . گذشته : گذشت آنچه گذشت . گذشت برگشت ندارد. || با پیشوند سر آید و معنی حکایت و داستان و افسانه دهد : نبشته بر این هر دو آلوده طشت چو خون سیاوش بسی سرگذشت . نظامی . طلسمی برانگیزم از ناف دشت که افسانه سازند از آن سرگذشت . نظامی . || با حرف اضافه «از» آید و معنای استثناء دهد : کنم مدیح کریمی که از گذشت حرم جز آستانه ٔ او قبله ٔ خلایق نیست . سوزنی . 1- اغماض، بخشايش، بخشودن، چشم پوشي، درگذشتن، سماحت، عفو، عفو، لوطي گري
2- سپري، گذر forgiveness, pardon, amnesty, remission, remittal مغفرة، عفو، تسامح، صفح، سماح، رقة bağışlama le pardon vergebung perdón perdono بخشش، مغفرت، پوزش، فرمان عفو، حکم، امرزش، عفو عمومی، بهبودی بیماری، تخفیف، گذشتن