جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

goroh
node  |

گره

معنی: گره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ) پهلوی ، گره کردی ، گری (گره ، عقد ازدواج ) ظاهراً از پارسی باستان ، گرثه . سانسکریت ، گرث (بستن ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معروف است اعم از اینکه در ریسمان باشد یا درخت و امثال آن و از جایی برآمده باشد و به عربی عقده گویند. (برهان ). بند و انگله باشد. (صحاح الفرس ) :
و چوب وی ... نرم بود چنانکه بر او گره توان افکندن . (حدود العالم ).
و دیگر که دارد همان او زره
کجا گیو زد بر گریبان گره .
فردوسی .
برزم اندرآید بپوشد زره
یکی جوشن از بر ببندد گره .
فردوسی .
بیاورد خفتان و خود و زره
بفرمود تابرگشاید گره .
فردوسی .
چون زلف خوبان بیخ او پرگره
چون جعد خوبان شاخ او پرشکن .
فرخی .
در شکن زلف هزاران گره
در گره جعد هزاران شکن .
فرخی .
بنگر چگونه بست ترا آنکه بست
اندر چهار رشته بچندین گره .
ناصرخسرو.
از تب چو تار موی مرا رشته ٔ حیات
و آن موی همچو رشته ٔ تب بر بصد گره .
خاقانی .
مرا زبان به ثنا گفتن تو خود گره است
زبان نابغه باید ثنای نعمان را.
ادیب صابر.
گره عهد آسمان سست است
گره کیسه ٔ عناصر سخت .
انوری .
مگو اززر و صاحب زر که به
گره بدتر از بند و بند از گره .
نظامی .
پس کرم کن عذر را تعلیم ده
برگشا از دست و پای من گره .
مولوی .
|| قفل :
دگر گنج برگستوان و زره
چو گنجور ما برگشاید گره .
فردوسی .
|| لکنت زبان : و این گره از زبان من بردار. (قصص الانبیاء ص 97). رجوع به گره زبان شود. || چین و شکنج :
سیاوش ز گفت گروی زره
برو پر ز چین کردو رخ پر گره .
فردوسی .
چین در ابرو بسرم آمدن ای بدخو چیست
گرسر جنگ نداری گره ابرو چیست .
؟ (از لغت اوبهی ).
|| مشکل ، چه گره گشا بمعنی مشکل گشا باشد. (برهان ) :
اگر مر این گره سخت را تو بگشایی
حقت بجان و بدل بنده وار بگزاریم .
ناصرخسرو.
گرهی را که دست یزدان بست
کی تواند کسی که بگشاید.
ناصرخسرو.
رجوع به گره گشا شود. || محل اتصال برگ و جوانه ٔ محوری را در روی ساقه ٔ نبات ، گره و فاصله ٔ دو برگ متوالی یا دو گره متوالی را میان گره مینامند. (گیاه شناسی ثابتی ص 225): جَوزات ؛ گرههای میان دو پوست درخت . (منتهی الارب ). عُجرَة، گره چوب و جز آن . (منتهی الارب ) :
ای نیزه ٔ تو همچو درختی که مر او را
در هر گرهی از دل بدخواه تو باریست .
فرخی .
بر درختی که پر گره شد و زشت
ور زنند آتش و کنند انگشت ...
اوحدی .
ترکیب ها:
- گره بر آب زدن ، گره بر ابرو افتادن ، گره بر ابرو کردن ، گره بر ابرو زدن ، گره بباد زدن ، گره بر گره ، گره در گره ، گره بر باد زدن ، گره بر جبین زدن ، گره بر کمر زدن ، گره بر گوش زدن ، گره بر روی زدن ، گره بسایه زدن ، گره در کار افتادن ، گره در گلو زدن ، گره در گلو شکستن . رجوع به هر یک از این مدخلها شود.
- از گره رفتن ؛ مثل از کیسه رفتن و صاحب مصطلحات گوید که این ترجمه محاوره ٔ هندی است و بعضی قیدچیزی که در گره بسته باشد چون سیم و زر و مانند آن نیز کرده . از امیرخسرو علیه الرحمه :
جان میرود ز من چو گره میزند به زلف
مردن مراست از گره اوچه میرود.
لیکن بنابر مشهور مصرع اول چنین است :
او میرود ز ناز و گره میزند به زلف .
جناب سراج المحققین میفرمایند این مثل هندی است در محلی که کاری کنند و شخصی بی نقصان خود مزاحمت رساند میگویند از گره او چه میرود و معنی زر نقد و امثال آن را درآن دخلی نیست . فقیر مؤلف می گوید این بیجا بلکه هر دو فارسی صحیح (است ). صائب گوید:
خون میچکد ز غنچه ٔ منقار بلبلان
این نقد تازه کز گره روزگار رفت .
(آنندراج ).
- پرگره ؛ پرچین و شکنج . رجوع به پر گره شود.
- گره گشا ؛ گره گشای . حلال مشکلات :
ره مراد نبندد بر آن شهی کو را
گره گشای ممالک سر سنان باشد.
اثیرالدین اومانی .
- لب با گره ؛ در حال گزیدن دندان . مجازاً با ترس و تعجب :
نیوشنده بودند و لب با گره
بپاسخ نیامد گروی زره .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 634).
کبر یک سو نه اگرشاهد درویشانی
دیو خوشروی به از حور گره پیشانی .
سعدی .
- امثال :
گره کز دست بگشاید چرا آزار دندان را ؛ کاری را که به طریق آسانتر و یا بی جنگ و خصومت توان کرد، گرفتن راه دشوار یابا جدال و نزاع انجام کردن آن از خرد نیست . (امثال و حکم دهخدا).
... ادامه
1278 | 0
مترادف: 1- ، بند، عقد، عقده 2- جعد، چين، شكن، شكنج، 3- قيد 4- لكنت 5- ، دشپيل، 6- مفصل 7- قفل 8- پيوندگاه 9- اشكال، مشكل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [قدیمی]
مختصات: (گِ رَ یا رِ) [ په . ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: gere
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 225
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
node | knot , tie , snag , loop , ganglion , knob , clue , parcel , burr , clew , knurl , lump , nodus , snarl , tanglement
ترکی
düğüm
فرانسوی
noeud
آلمانی
knoten
اسپانیایی
nudo
ایتالیایی
nodo
عربی
العقدة | نقطة اللقاء , ورم , نورة , تقاطع مدارين , عجرة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "گره" در زبان فارسی چند کاربرد و قاعده نگارشی دارد که به شرح زیر است:

  1. معنی و کاربرد:

    • "گره" به معنای عقده یا اتصال دو یا چند چیز به هم است. این کلمه به‌طور مجازی نیز به معنای مشکل یا مسئله‌ای که باید حل شود، به‌کار می‌رود.
  2. نقش کلمه:

    • "گره" می‌تواند به عنوان اسم به‌کار رود. مثلاً: "یک گره قوی".
    • در ترکیب‌های مختلف مانند "گره‌گشایی" (حل کردن مشکل) و "گره‌زنی" (بستن گره) نیز دیده می‌شود.
  3. قواعد نگارشی:

    • در نوشتن کلمه "گره"، توجه به املای صحیح آن ضروری است. "گره" باید با حرف "گ" و "ر" که به‌صورت پیوسته و بدون فاصله نوشته می‌شوند، یادداشت شود.
    • در استفاده از "گره" در جملات، باید به همنشینی کلمه با دیگر اجزا دقت شود. مثلاً: "گره‌ها" (جمع) و "گره‌ای" (نسبت).
  4. نکات دیگر:
    • در برخی لهجه‌ها یا گویش‌ها ممکن است تلفظ یا کاربرد "گره" متفاوت باشد.
    • در متون ادبی یا شعر، "گره" می‌تواند به صورت تشبیه یا استعاره به‌کار رود.

با رعایت این نکات می‌توان به درستی از کلمه "گره" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در میانه‌ی جنگل، یک گره بزرگ به نشانه‌ی دوستی بین مردم منطقه ساخته شد.
  2. او با استفاده از یک گره محکم، طناب را به درخت بست تا از افتادن آن جلوگیری کند.
  3. در داستان‌های قدیمی، گره‌های جادویی وجود داشت که می‌توانستند مشکلات را حل کنند.

واژگان مرتبط: غده، اشکال، دشواری، ورم، بر امدگی، مشکل، منگوله، کراوات، رابطه، ربط، الزام، گیر، مانع، حلقه، پیچ، حلقه زنی، حلقه طناب، طناب، غده عصبی، غده لنفاوی، دستگیره، دکمه، دسته، قبه، برجستگی، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، بسته، بخش، قسمت، جزئي از یك کل، تیغ، پوست زبرو خاردارمیوه، کنگره، تپه، دانه، الت کنگره سازی، توده، کلوخه، تکه، درشت، گرفتاری، شوریدگی، تله، کمند، گوریدگی، اشفتگی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری