جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گریز. [ گ ُ ] (اِمص ) گریختن . فرار کردن : گر کند هیچگاه قصد گریز خیز ناگه به گوشش اندر میز. خسروی . ابا ویژگان ماند وامق بجنگ نه روی گریز و نه جای درنگ . عنصری . گرفتن ره دشمن اندر گریز مفرمای و خون زبونان مریز. اسدی . چو ثابت نباشد به جنگ و ستیز از آن به نباشد که گیری گریز. اسدی . چون مرد جنگ را نبود آلت حیلت گریز باشد ناچاره . ناصرخسرو. زین جهان چونکه او مظفر گشت کرد خیره سوی گریز آهنگ . ناصرخسرو. لکن صورت [ صورت مقابل ماده ] کاری است بجهد و کوشش و مایه ها به طبع از یکدیگر گشادن و گریز می جویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). شاه اگر خواندت گریز مجوی ور براند ره ستیز مپوی . سنایی . ز پادشاه دو دبیر است شر و خیرنویس که یک نفس نبود ز آن و این گریز مرا. سوزنی . وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز. سعدی . چو جنگ آوری با کسی در ستیز که از وی گزیرت بود یا گریز. سعدی . یکی گفت بیچاره وقت گریز نهاده ست خنب و برفته است تیز. نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 74). || رهایی : گریز نیست کسی را ز حادثات قضا خلاص نیست منی را ز نایبات قدر. قاآنی . || آنچه در قصاید از ابیات حالیه یا بهاریه و غیره بدون آوردن حرف فاصل یکبارگی به مدح ممدوح انتقال نمایند. (غیاث ). تخلص . رجوع به تخلص شود. 1- انهزام عقب نشيني، فرار، هزيمت
2- اجتناب، پرهيز
3- ، رم، طفره escape, getaway, evasion, flight, digression, subterfuge, sidestep, truancy, escapement, scamper, allusion, desertion, elusion, gink, guy, jink, loup, scuttle فرار، هرب، نجاة، مهرب، فر، خلاص، تهرب من الواقع، وسيلة فرار، نجا، أفلت، تخلص من، ارتشح، غاب عن الذاكرة، انبعث، هارب، يهرب kaçmak s'enfuir weg rennen huyendo scappare via رهایی، فر، دور شو، اغاز، گمشو، تجاهل، طفره روی، بهانه، حیله، پرواز، عزیمت، یک رشته پلکان، مهاجرت، سلسله، انحراف، طفره زنی، اختفاء، پرسه زنی، وقتگذرانی، مخرج، چرخ دنگ، چهار نعل، فرار باشتاب، اشاره، کنایه، ترک خدمت، بی وفایی، اغفال، شخص، مرد، آدم، یارو، کس، شوخی، لطفه، ذره بین کوچک، عقب نشینی، سطل ذغال، جا ذغالی، کج بیل، گام تند
فرار|هرب , نجاة , مهرب , فر , خلاص , تهرب من الواقع , وسيلة فرار , نجا , أفلت , تخلص من , ارتشح , غاب عن الذاكرة , انبعث , هارب , يهرب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "گریز" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد. به طور کلی این واژه به معنای فرار کردن یا دور شدن از چیزی است. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی که مربوط به این کلمه است اشاره میکنیم:
قواعد املایی: کلمه "گریز" بهطور صحیح به همین شکل نوشته میشود و نیازی به تغییر یا ویرایش ندارد.
کاربرد در جملات:
"او به دلیل مشکلات، تصمیم به گریز از شهر گرفت."
"گریز از مسئولیتها، همیشه بهترین راه حل نیست."
نکات نگارشی:
معمولاً زمانی که از "گریز" در نوشتار استفاده میشود، باید دقت کرد که با کلمات و عبارات دیگر بهخوبی ترکیب شود.
در متون رسمی و ادبی، استفاده از "گریز" میتواند به مفهوم استعاری نیز بیافتد، مثلاً به معنای فرار از واقعیت.
مترادفها و همخانوادهها: کلمات مشابه و همخانواده با "گریز" شامل "گریختن"، "فرار" و "پرواز" هستند که میتوانند در متون مختلف جایگزین شوند، بسته به ساختار جمله و معنا.
تنوع معنایی: "گریز" میتواند به صورت منحنی معانی مختلفی داشته باشد، مثلاً در ادبیات میتواند به عنوان فرار از زندگی روزمره یا فرار به دنیای خیال تعبیر شود.
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "گریز" بهدرستی و به شکل مؤثری در متون مختلف استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
رفتار او در مواجهه با مشکلات نشاندهنده تمایلش به گریز از واقعیت بود.
در داستان، قهرمان برای نجات جان خود از دست دشمنان، دست به گریز میزند.
گریز از مسئولیتهای روزمره sometimes میتواند آرامش را به زندگی ما بازگرداند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: رهایی، فر، دور شو، اغاز، گمشو، تجاهل، طفره روی، بهانه، حیله، پرواز، عزیمت، یک رشته پلکان، مهاجرت، سلسله، انحراف، طفره زنی، اختفاء، پرسه زنی، وقتگذرانی، مخرج، چرخ دنگ، چهار نعل، فرار باشتاب، اشاره، کنایه، ترک خدمت، بی وفایی، اغفال، شخص، مرد، آدم، یارو، کس، شوخی، لطفه، ذره بین کوچک، عقب نشینی، سطل ذغال، جا ذغالی، کج بیل، گام تند