جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گشودن . [ گ ُ دَ ](مص ) گشادن . باز کردن . واکردن . افتتاح : نبست ایچ در داور بی نیاز کز آن به دری نیز نگشود باز. فردوسی . چنین گفت رستم به ایرانیان که اکنون بباید گشودن میان . فردوسی . دری بر تو نخواهد زین گشودن نه معنی خواهدت زین رخ نمودن . ناصرخسرو. مبین در نقش گردون کآن خیال است گشودن بند این مشکل محال است . نظامی . || به مجاز،روشن کردن . توضیح دادن . حل کردن . مسئله یا معما و جز آن : اگر نه او [ ابوحنیفه ] راه اجتهاد بنمودی در همه جهان که مسئله بگشودی و خوان مسلمانی او نهاد و مسائل او گشاید دیگران تصرف کردند. (راحة الصدور راوندی ). مسایلی که او بگشود نتایج وصی بود. (راحة الصدور راوندی ). حدیث از مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جوی که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را. حافظ. || بمجاز، فرج حاصل آمدن . فتوح پیدا آمدن : از ایشان چیزی نمی گشود و راحتی نمی بود، من نیز سر در کنج عزلت کشیدم . (راحة الصدور). در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم . حافظ. || از هم باز کردن و به مجاز دریدن . پاره کردن : امروزبامداد مرا ترسا بگشود باسلیق به نشکرده . کسایی . برای تمام معانی رجوع به گشادن و گشانیدن شود. - ابر برگشودن ؛ پراکنده شدن . متلاشی شدن : نبینی ابر پیوسته برآید چو باران زو ببارد برگشاید. (ویس و رامین ). - دست گشودن ؛ در بیعت ، آماده شدن برای پذیرفتن آن : این بیعت که طوق گردن من است و دست برای آن گشوده ام ... عهد خداست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). - دهن گشودن ؛ دهن باز کردن : به جام هیچ بزرگی شبی نبردم دست به نان هیچ کریمی دهن بنگشودم . ظهیرالدین فاریابی . - راه برگشودن ؛ راه باز کردن : چو گرسیوز آمد بنزدیک شاه بفرمود تا برگشودند راه . فردوسی . - گوش دل گشودن ؛ از ته دل گوش دادن . کاملا" توجه و دقت کردن : نشنود گفتارهاشان جز کسی کز خرد بگشود گوش دل تمام . ناصرخسرو. - لب گشودن ؛ کنایه از سخن راندن . حرف زدن : از تلخی سؤال کریمی که واقف است فرصت به لب گشودن سایل نمی دهد. صائب . open, unfurl, unlock, untie, unlace, unbolt, auspicate, inaugurate, unhinge, untwine, untwist, unbrace, unknit, unloose فتح، تفتح، انفتح، شق، كشف، استهل، حرر، أطلق، أفضى إلي، إنفتح على، إنفتح قليلا، مفتوح، مكشوف، صريح، حر، غير متحفظ، غير مطوق بحواجز، جائز الصيد فيه، سخي، جيد المسامية، غير ملجم بضوابط تشريعية، عام، يفتح باز کردن، باز شدن، روشن شدن، شکفتن، اشکار ساختن، بادبان گستردن، افراشتن، حل کردن، بند کفش و غیره را باز کردن، رها کردن، بمبارکی افتتاح کردن، پیش گویی کردن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایر کردن، اغاز کردن، از لولا در اوردن، دچار اختلال مشاعر کردن، از هم باز کردن، جدا کردن، واتابیدن، فروهشتن، رها یا ازاد کردن، شل کردن، تضعیف کردن، وابافتن، وابافته شدن، ازاد کردن، ول کردن، ضعیف کردن
فتح|تفتح , انفتح , شق , كشف , استهل , حرر , أطلق , أفضى إلي , إنفتح على , إنفتح قليلا , مفتوح , مكشوف , صريح , حر , غير متحفظ , غير مطوق بحواجز , جائز الصيد فيه , سخي , جيد المسامية , غير ملجم بضوابط تشريعية , عام , يفتح
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "گشودن" به معنای باز کردن و در زبان فارسی در موارد مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میشود:
نحوه صرف:
"گشودن" یک فعل است و به اشکال مختلفی صرف میشود. برای مثال:
زمان حال: میگشایم، میگشاید
زمان گذشته: گشودم، گشود
استفاده از پیشوند و پسوند:
میتوان از پیشوندها و پسوندهای مختلف برای تغییر معنا یا زمان استفاده کرد. به عنوان مثال، "بگشایید" (دعوت به گشودن) یا "گشوده" (شکل مفعولی).
کاربرد در جملات:
در جملات رسمی و ادبی، استفاده از "گشودن" به معنای باز کردن درها، کتابها یا مفاهیم مجازی مانند افکار و احساسات است.
مثال: "او در دلش را به روی دوستانش گشود."
عدم تکرار:
در نوشتار، سعی کنید از تکرار غیر ضروری کلمه "گشودن" پرهیز کنید و از هممعنیها یا عبارات مترادف استفاده کنید.
نگارش متناسب با بافت:
در متنهای غیررسمی و محاورهای میتوان از مکالمههای روزمره و ساده استفاده کرد. بهطور مثال: "درب را گشود."
همنشینی با کلمات دیگر:
"گشودن" میتواند با کلمات دیگر همنشینی داشته باشد. به عنوان مثال: "گشودن افقهای جدید" یا "گشودن درهای علم".
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "گشودن" به شکل صحیح و موثری در نوشتههای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او تصمیم گرفت درب قلبش را به روی عشق جدیدی که وارد زندگیاش شده بود، گشودن.
معلم با اشتیاق برای دانشآموزانش کتابی جالب را باز کرد و دنیای جدیدی را برای آنها گشود.
درختان با شکوفههای زیبا، بهاری پر از زندگی را به طبیعت گشودند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: باز کردن، باز شدن، روشن شدن، شکفتن، اشکار ساختن، بادبان گستردن، افراشتن، حل کردن، بند کفش و غیره را باز کردن، رها کردن، بمبارکی افتتاح کردن، پیش گویی کردن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایر کردن، اغاز کردن، از لولا در اوردن، دچار اختلال مشاعر کردن، از هم باز کردن، جدا کردن، واتابیدن، فروهشتن، رها یا ازاد کردن، شل کردن، تضعیف کردن، وابافتن، وابافته شدن، ازاد کردن، ول کردن، ضعیف کردن