جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

ganj
treasure  |

گنج

معنی: گنج . [ گ َ ] (اِ)پهلوی گنج ، ارمنی گنج ، آرامی گینزا، گززا، عربی کنز. (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). زر و گوهری باشد که در زیر زمین دفن کنند.(برهان ). دفینه ای که پادشاهان نهند. (اوبهی ). رِکاز. دَفینَه . کَنز. مَفتَح . (منتهی الارب ) :
در گنجهای کهن برگشاد
که بنهاد پیروز و فرخ قباد.
فردوسی .
ز بس کش به خاک اندرون گنج بود
از او خاک پیخسته را رنج بود.
عنصری .
چو گنج و دفینت به فرزند ماندی
به فرزند ماند آن و این محمد.
ناصرخسرو.
دین ز درویشان طلب زیرا که شاهان را مقیم
رسم باشد گنجها در جای ویران داشتن .
سنایی .
مرد را در لباس خلقان جوی
گنج در جایهای ویران جوی .
سنایی .
|| خزینه ٔ زر و سیم است و کنز معرب آن است . (آنندراج ). پوته .پوتک . تویک . تونک . توبک :
گمان برد کش گنج بر استران
بود به چو بر پشت کلته خران .
ابوشکور.
ار خوری از خورده بگماردت رنج
ور دهی مینو فرازآردت گنج .
رودکی .
بفرمود کآن کودکان راچهار
ز گنجی درم داد باید هزار.
فردوسی .
در گنج بگشاد و چندی درم
که دیدی بر او بر ز هرمز رقم .
فردوسی .
همان گنج دینار و زر و گهر
همان افسر و طوق و گرز و کمر.
فردوسی .
دو لشکر ببد هر دو آراسته
پر از کینه سر، گنج پر خواسته .
فردوسی .
تن از گنج دینار مفکن به رنج
ز نیکی و نام نکو ساز گنج .
اسدی .
به از گنج دانش به گیتی کجاست
کرا گنج دانش بود پادشاست .
اسدی .
که بردن توان گنج زر ارچه بس
ز کس گنج نیکی نبرده ست کس .
اسدی .
مهتران از بهر حرز مال خود سازند گنج
او ز حرز مال باشد روز و شب بر احتراز.
سوزنی .
|| مال کثیر. (غیاث اللغات ). سیم و زر. خواسته :
همه گنج و آن خواسته پیش برد
یکایک به گنجور او [ خسروپرویز ] برشمرد.
فردوسی .
بده هرچه باید ز گنج و درم
ز اسب و پرستنده از بیش و کم .
فردوسی .
به بزم اندرون گنج بپراکند
چو رزم آیدش شیر و پیل افکند.
فردوسی .
یکایک بگوید ندارد به رنج
نخواهد بر این پاسخ از شاه گنج .
فردوسی .
بزرگان گنج و سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی .
طیان .
نز پی ملکت زند شاه جهان تیغ کین
نز پی تخت و حشم نزپی گنج و درم .
منوچهری .
گر تو لشکرشکنی داری و کشورگیری
پادشااز چه دهد گنج به لشکر برخیر.
سوزنی (دیوان ص 43).
- شهر گنج ؛ شهرهایی بوده دارای حصارهای محکم که پادشاهان گنجهای خود را آنجا می گذاشتند و مستحفظین بر آنها می گماشتند. رجوع به قاموس کتاب مقدس ذیل گنج شود.
- گنج قارون . رجوع به مدخل گنج قارون شود.
- گنج قارون زیر سرداشتن ؛ مال زیاد در اختیار داشتن .
- امثال :
بر سر گنج مار است
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند.
اسدی .
این است که گنج نیست بی مار
هر جا که رطب بود، بود خار.
سنائی .
گنج بی مار و گل بی خار نیست
شادی بی غم در این بازار نیست .
مولوی .
گنج آزادگی و کنج قناعت گنجی است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را.
سعدی .
در خاک چه تأثیر بود گنج دفین را .
رنج کشی تا به گنج رسی . (جامع التمثیل ).
گنج ازبرای بخش کردن است ، نه از بهر آکندن .
گنج بی رنج ندیده ست کسی
گل بی خار نچیده ست کسی .
جامی .
گنج در خراب است یا گنج در ویرانه است :
جای گنج است موضع ویران
سگ بود سگ به جای آبادان .
سنائی .
دین ز درویشان طلب زیرا که شاهان را مقیم
رسم باشد گنجها در جای ویران داشتن .
سنائی .
که عمارت سرای رنج بود
در خرابی مقام گنج بود.
سنائی .
مرد را در لباس خلقان جوی
گنج در جایهای ویران جوی .
سنائی .
گنج پر زر ز ملک آباد است .
سنائی .
گنج رنج تو در دل من به
که بود جای گنج ویرانی .
؟
گنج کسی برد که باکس نگفت .
خواجو.
گهر دانش و مرد داناست گنج .
اسدی .
مثل گنج در ویرانه .
|| انبار. مخزن :
همان گنجهای سلیح و نبرد
بیاورد گنجور در باز کرد.
فردوسی .
در گنج کوپال و برگستوان
همان تیغ و تیر و کمان گوان .
فردوسی .
به گنجی که بد جامه ٔ نابرید
فرستاد پیش سیاوش کلید.
فردوسی .
همانگه زره خواست از گنج شاه
دو شمشیر هندی و رومی کلاه .
فردوسی .
سراسر گنجهای شاه برداشت
از آن یک دشنه در گنجش نه بگذاشت .
(ویس و رامین ).
|| مجازاً مقصود. غریر. مطلوب . محبوب :
پیاده [ گیو ] بدو [ کیخسرو ] تیز بنهاد روی
چو تنگ اندرآمد به نزدیک اوی
گره سست شد بر در رنج اوی
پدید آمد آن نامور گنج اوی .
فردوسی .
مراد این است که کیخسرو را که می جست یافت . (یادداشت مؤلف ). || تجارتخانه . || صندوق . تبنگو. (از ناظم الاطباء). || جداجدا و پاره پاره و بهره بهره و به تفاریق اندک اندک . || (ص ) خر دم بریده . (اوبهی ). و رجوع به گنجه و کنجه شود. || (پسوند) مزید مقدم امکنه آید: گنجرود. گنجرستاق . گنجکان ... || مزید مؤخر امکنه آید... اورگنج . گرگنج . ریگنج .
... ادامه
797 | 0
مترادف: 1- خزانه، دفينه، كنز، گنجينه، مخزن 2- مال، ثروت
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: [پهلوی: ganĵ]
مختصات: (گَ) [ په . ] (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: ganj
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 73
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
treasure | treasure trove , hoard , treasury
ترکی
hazine
فرانسوی
trésor
آلمانی
schatz
اسپانیایی
tesoro
ایتالیایی
tesoro
عربی
كنز | ثروة , قدر , أعز , حفظ , تعلق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "گنج" در زبان فارسی به معنای شیء یا ثروتی پنهان و باارزش است. در اینجا به برخی از قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نوشتار: کلمه "گنج" با حرف "گ" و "ن" و "ج" نوشته می‌شود و به صورت "گنج" تلفظ می‌شود.

  2. جمع: جمع کلمه "گنج" به صورت "گنج‌ها" یا "گنجینه‌ها" می‌باشد. بسته به سیاق جمله ممکن است از هر یک استفاده شود.

  3. مفرد و جمع: در فارسی، "گنج" به عنوان یک اسم مفرد شناخته می‌شود. برای بیان مفهوم جمع، می‌توان از واژه‌های دیگری مانند "گنجینه" استفاده کرد.

  4. صرف فعل: اگر بخواهید از "گنج" به عنوان جزیی از جمله استفاده کنید، باید قواعد فعل و اسم را رعایت کنید. به عنوان مثال:

    • "گنجی که در دل خاک پنهان بود، پیدا شد."
  5. قید: در جملات توصیفی می‌توان از قیدهایی مانند "بسیار" یا "خفی" برای توصیف "گنج" استفاده کرد:

    • "این گنج بسیار ارزشمند است."
  6. کاربرد در شعر و ادبیات: "گنج" در اشعار و متون ادبی فارسی به عنوان نماد ثروت و ارزش و گاهی به عنوان نمادی از عشق و زیبایی نیز به کار می‌رود.

با توجه به موارد بالا، می‌توانید از "گنج" در نوشتار و گفتار خود به درستی استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در دل جنگل، یک گنج قدیمی به‌دست آمد که قصه‌های فراوانی را در خود نهفته داشت.
  2. جستجوی گنج در جزیره‌ ناشناخته، ماجراجویی‌های هیجان‌انگیزی را برای گروه جوان ایجاد کرد.
  3. گنج واقعی در زندگی، عشق و دوستی‌هایی است که در کنار هم می‌سازیم.

واژگان مرتبط: گنجینه، جواهر، دفینه، کشف، ذخیره، احتکار، اندوخته

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری