جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×


0
0
613
اطلاعات بیشتر واژه
واژه گواهی دادن
معادل ابجد 101
تعداد حروف 9
منبع لغت‌نامه دهخدا
نمایش تصویر گواهی دادن
پخش صوت

گواهی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شهادت . (ترجمان القرآن ). شهادت دادن . (ناظم الاطباء) :
بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من
چهار گوهرم اندر چهار جای مدام .
ابوالعلاء ششتری .
گواهی دهم کاین سخن راز اوست
تو گویی دو گوشم بر آواز اوست .
فردوسی .
شما یکسر از کارها آگهید
بر این بر که گویم گواهی دهید.
فردوسی .
به هستی ّ یزدان گواهی دهید
روان مرا آشنایی دهید.
فردوسی .
از دروغ گفتن دور باشید که دروغزن ارچه گواهی راست دهد نپذیرند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339).
بدان که بر تو گواهی دهند هر دو به حق
دو چشم هرچه بدید و دو گوش هرچه شنود.
ناصرخسرو.
اگر منکر شوم دعویش را بر کفر و جهل من
گواهی یکسره بِدْهند جهال خراسانش .
ناصرخسرو.
چرا گوید خردمند آنچه بِدْهد بر خطای او
گواهی عقل بی آفت به صد آیات و برهانش .
ناصرخسرو.
درختی که در زیر آن بوده است گواهی دهد. (کلیله و دمنه ).
چو بشنید این سخن شاه از زبانش
بدین معنی گواهی داد جانش .
نظامی .
اگر زحاتم طی شاعران سخن گویند
دهند جمله گواهی به جود تو و سخا.
امیرمعزی (از آنندراج ).
کسی کو بتابد ز محراب روی
به کفرش گواهی دهند اهل کوی .
سعدی (بوستان ).
دل من بر صدق این سخن گواهی میدهد. (گلستان ).
کجا توانمت انکار دوستی کردن
که آب دیده گواهی دهد به اقرارم .
سعدی .
غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم
سخنان سوزناکم بدهد بر او گواهی .
سعدی (طیبات ).
بده ساقی آن می که شاهی دهد
به پاکی ّ او دل گواهی دهد.
حافظ.
|| احساس کردن و دریافتن کاری پیش از وقوع آن :
گواهی همی داد دل در شدن
که دیدار از این پس نخواهد بُدَن .
فردوسی .
همی دل گواهی بدادش بر آن
که آمد ورا روزگار گران .
فردوسی .
اما قرار نمی یافتم و دلم گواهی می داد که گفتی کاری افتاده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 169).
- گواهی ندادن ؛ ازحقیقت امر چنان حس کردن که این امر نتواند بود. عدم وقوع کاری را دریافتن و حس کردن . و رجوع به گوایی دادن شود.
attest, testify, certificate
أعلن صحة، صدق، شهد على، حلف شخص اليمين، يشهد
گواهی دادن، شهادت دادن، سوگند یاد کردن، تصدیق امضاء کردن، تصدیق کردن


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


داپ اَپ اولین پلتفرم کش‌بک در ایران
اگه میخوای از خریدهایی که میکنی، پاداش نقدی دریافت کنی داپ اَپ رو نصب کن.

تبلیغات تصویری