جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گوساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) از: گو (= گاو) + ساله (از: سال + َه «پسوند نسبت » دارای یک سال ). (از حاشیه ٔ برهان ). بچه ٔ گاو باشد. (برهان )... در اصل بچه ٔ گاو یکساله باشد. (انجمن آرا). و گو به واو مجهول به معنی گاو هم نوشته اند و هاء برای نسبت باشد، پس معنی گوساله گاو یکساله باشد. (غیاث ). معروف است و برحسب شریعت موسوی گوساله ٔ پرواری [ دارای ] بهترین خوراک و نیکوترین طعام بود. (قاموس کتاب مقدس ). بَحْزَج . تَبیع. غِفر. تَولَب . عِجل ، عِجَّول . (منتهی الارب ) : یکی خرد گوساله در پیش اوی تنش لاغر و خشک و بی آبروی . فردوسی . کی سزد حجت بیهوده سوی جاهل پیش گوساله نشاید که قُران خوانی . ناصرخسرو. با گاو زَری که سامری ساخت گوساله شمار زرگران را. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 35). یا سم گوساله و دنبال گرگ بر سر طور و شبان خواهم فشاند. خاقانی (دیوان چ سجادی 142). سامری سیرم نه موسی سیرت اَر تازنده ام در سم گوساله آراید ید بیضای من . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 322). - امثال : تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود ، یا: دل صاحبش آب شود. (امثال وحکم ج 1 ص 537). گاومان دو گوساله زاییده است . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1266). گوساله ٔبسته را میزنند . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329). گوساله ٔ بسته ملانصرالدین است ؛ گویند ملا دو گوساله یا دو بز داشت ، یکی از آن دو بگریخت ، ملا پس از کوشش بسیار از گرفتن حیوان عاجز آمده بازگشت و بز یا گوساله ٔ بسته را به زدن گرفت . گفتند چرا چنین کنی ، گفت شما ندانید اگر این یک بسته نبود از دیگری چابکتر می دوید. (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله به روزگار، گاوی گردد . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1329). گوساله به زور میخ میجهد ؛ یعنی حکم عرض دارد که قائم به غیر است . (آنندراج ). گوساله به نردبان و اشتر به قفس . (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله گو نمی شود (این مثل در ملایر معمول است ). (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله ٔ مادر حسن ؛ تعبیر مثلی به معنی ابله و کانا. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330). مثل گوساله ٔ مادرحسن ؛ آنکه بی اذن و اجازتی همه جا در شود. احمق . (امثال و حکم ج 3 ج 1480). گوساله ٔ من پیر شد و گاو نشد . (امثال و حکم ج 3 ص 1330). گوساله هرچند مِه ، گاوتر . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1330). حَوشَب ، جَذَع ؛ گوسپندو گاو به سال دوم درآمده . دَبَب ؛ گوساله ٔ نخست زاده . ذَرَع ؛ گوساله ٔ دشتی . طَلا؛ بچه گاو، گوساله . عِجْلة؛ گوساله ٔ ماده . عَضْب ؛ گوساله ٔ شاخ برآورده . غَض ّ؛ گوساله ٔ نوزاده . فَرْقَد؛ گاوساله . فَریر؛ گاوساله ٔ دشتی . یَرَع ؛ بچه ٔ گاو. (منتهی الارب ). - گوساله ٔ مرده پرکاه کردن ؛ رسم است که چون بچه ٔ گاو دوشه بمیرد در پوست او کاه پر کرده در نظر گاو آرند تا آن را بچه خیال کند و شیر دهد. (آنندراج ) : صاحب طبعان ستایش جاه کنند تا در دل جاه پروران راه کنند دلجویی گاو نیست شیر است مراد گوساله ٔ مرده را چو پرکاه کنند. ناظم هروی (از آنندراج ). || شتربچه و فیل بچه و هر چیز که آن کوچک و خردسال باشد هم هست ، چه گو به معنی خرد و کوچک نیز آمده است . (برهان ) (از غیاث ). || و گاهی به طریق کنایه به جوانان بی عقل اول عمر هم استعمال کنند. (برهان ). || در بازی گاو یا گوساله یا فنگلی سنگ متوسط میان گاو و فنگلی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گاو شود. 1- بقر، عجل
2- كودن، نفهم calf,veal عجل، جلد العجل، فتى غر، كتلة جليد buzağı le veau das kalb el becerro il vitello
کلمه "گوساله" در زبان فارسی به صورت زیر میتواند تحلیل شود:
جنس کلمه: "گوساله" یک اسم نکره است و به معنای جوان گاو اشاره دارد.
قواعد نگارشی:
حروفچینی: کلمه "گوساله" باید به درستی و بدون خطا نوشته شود.
تکیهگذاری: تکیه کلمه در هجای اول (گو) است.
جدا و متمایز کردن: اگر در جملهای استفاده شود که نیاز به تفکیک یا تأکید داشته باشد، میتوان از علائم نگارشی مناسب استفاده کرد.
تطابق تعداد و جنس: در جملات باید توجه داشت که اگر "گوساله" به عنوان فاعل یا مفعول به کار رود، فعل و صفتها باید با آن همخوانی داشته باشند. به عنوان مثال:
"گوساله در مرتع میچرد."
"گوسالههای سفید زیبا هستند."
صرف و نحو: "گوساله" در جملات میتواند در حالتهای مختلف صرف شود (مفرد و جمع). برای جمع آن "گوسالهها" به کار میرود.
اجزاء ترکیبی: کلمه "گوساله" خود از دو بخش "گو" (به معنی گاو) و "ساله" (به معنی ساله یا سال) تشکیل شده است و به نوعی بیانگر سن آن در زمان جوانی است.
با رعایت این قواعد، میتوان از کلمه "گوساله" به درستی در جملات فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در مزرعه، گوسالهها بازیگوشی میکنند و به اطراف میپرند.
گوسالهها از شیر مادر تغذیه میکنند و در چند ماه اول زندگی به سرعت رشد میکنند.
کشاورز هر روز به گوسالهها علف تازه میدهد تا سلامت و قوی بمانند.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر