جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

guyi
ball  |

گویی

معنی: گویی . (ص نسبی ) منسوب به گوی . به شکل گوی . چون گوی . از گوی ، یعنی مدور. مانند گوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). گرد. (ناظم الاطباء). کروی : سراسر سپهران گویی ، و ویژه و پاکند و مرده نمیشوند و همیشه گردنده اند. (نامه ٔشت مهاباد از انجمن آرا). || (ق ) به معنی گوییا و گویا و گوئیا نیز آمده است . (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ) مانا. همانا. پنداری . ظاهراً. علی الظاهر.مثل این که . رجوع به گویا و گوییا شود :
آن آتشی که گویی نخلی ببار باشد
اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد.
منوچهری .
خمارین نرگسش در فتنه جویی
میان خواب و بیداریست گویی .
امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ).
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرانشان حسبة ﷲ نیست .
حافظ.
درهم شکسته ای دل چون آبگینه ام
گویی مگر که سد سکندر شکسته ای .
باقرکاشی (از آنندراج ).
- امثال :
گویی از دهان گاو بیرون آمده ؛ برای شخص متکبر و متفرعن گویند.
گویی پی آتش آمده است ؛ کسی که شتاب دارد و عجله میکند.
گویی سر آورده است ؛ کنایه از حمل چیزی بی بها است ، با شتاب نمودن در حمل آن .
|| (حامص ) این کلمه باکلمه های دیگر ترکیب گردد و معانی خاصی دهد و اینک برخی از آن ترکیبات : آفرین گویی . آمین گویی . اخترگویی . اذان گویی . اغراق گویی . افسانه گویی . اندرزگویی . ایارده گویی . بدگویی . بذله گویی . بسیارگویی . بلندگویی . بیهوده گویی . پاکیزه گویی . پراکنده گویی . پرگویی . پندگویی . پسندیده گویی . پیشگویی . ترانه گویی . تندگویی . تهنأت گویی . ثناگویی . چامه گویی . چراگویی . چرب گویی . حق گویی . خام گویی . خوشگویی . دعاگویی . دروغ گویی . دورگویی . راست گویی . راه گویی . رک گویی . ره گویی . زشتگویی . زورگویی . ستایش گویی . سخت گویی . سخن گویی . سردگویی . سرودگویی . شکرگویی . صواب گویی . طالعگویی . عذرگویی . عیب گویی . غلطگویی .غلنبه گویی . غیب گویی . فال گویی . قصه گویی . کژگویی . کلفت گویی . کم گویی . گرم گویی . گزاف گویی . لیچارگویی . لطیفه گویی . متلک گویی . مثل گویی . مجازگویی . مدح گویی . مذمت گویی . مرثیه گویی . مرحباگویی . مزاج گویی . مزاح گویی . مزیدگویی . مسئله گویی . مصلحت گویی . مضمون گویی . مناسبت گویی .نادره گویی . نادیده گویی . نرم گویی . نصیحت گویی . نغزگویی . نکته گویی . نکوگویی . نوش گویی . هجاگویی . هذیان گویی .هرزه گویی . هزل گویی . یافه گویی . یاوه گویی . در تمام این ترکیبات رجوع به ردیف خود کلمه شود.
... ادامه
915 | 0
مترادف: انگار، پنداري، شايد، ظاهراً، گوئيا، گويا، مثل اين كه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (فعل)
مختصات: (ق .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: قید
آواشناسی: guyi
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 46
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
ball | orb , sphere , globe , clue , clew , rundle , as if
ترکی
güya
فرانسوی
comme si
آلمانی
als ob
اسپانیایی
como si
ایتالیایی
come se
عربی
كما لو
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "گویی" در زبان فارسی به معنای "به گونه‌ای که گفته می‌شود" یا "می‌گویند" به کار می‌رود و به طور کلی می‌تواند به دو شکل به عنوان اسم و فعل مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به بررسی القواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه می‌پردازیم:

  1. به عنوان قید: "گویی" به عنوان قید می‌تواند در جملات به کار رود تا حالتی شبیه به توصیف یا بیان احساسات ایجاد کند. مثلاً: "او گویی از آسمان آمده است."

  2. جدا نشدن از کلمات دیگر: معمولاً "گویی" به صورت مستقل و جدا از کلمات دیگر نوشته می‌شود و نباید به هم چسبیده باشد. مثلاً: "گویی می‌خواهد برود."

  3. نقطه‌گذاری: در جملات، معمولاً پس از "گویی" می‌توان از ویرگول یا هر علامت دیگر نگارشی استفاده کرد تا تفکیک مشخص‌تری بین اجزا جمله ایجاد شود.

  4. استفاده در افعال و جملات: جملات حاوی "گویی" معمولاً به صورت فعل‌های نقلی یا شرطی بیان می‌شوند. مثلاً: "اگر گویی ادامه بدهی، موفق خواهی شد."

  5. شکل‌های دیگر: گاهی اوقات شکل‌های مشابهی مانند "گویید" (دستور دادن) یا "گفتن" نیز ممکن است در جملات به کار بروند، ولی "گویی" یک حالت خاص و توصیفی دارد.

با رعایت این نکات می‌توانید از کلمه "گویی" به درستی و با تعابیر مناسب در نوشته‌ها و گفت‌وگوهای خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او مانند یک شاعر با احساساتش سخن می‌گوید، گویی که هر کلمه‌ای را از دل برمی‌گیرد.
  2. در شب تاریک، صدای باران به گوش می‌رسید، گویی که آسمان دارد داستانی را روایت می‌کند.
  3. وقتی به شکوفه‌های درختان نگاه می‌کنم، گویی که همه چیز در حال رقصیدن است.

واژگان مرتبط: توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، جسم کروی، حوزه، کره، قلمرو، محیط، فلک، زمین، حباب، کره خاک، قطره، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، نشان، گره، پله نردبان، استوانه گردنده، گو

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری