جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
نشست حضوری با سیدمحمد عرشیانفر (ظرفیت محدود ) لینک ثبت نام


0
0
545
اطلاعات بیشتر واژه
واژه لاف
معادل ابجد 111
تعداد حروف 3
تلفظ lāf
ترکیب (اسم)
مختصات (اِ.)
منبع لغت‌نامه دهخدا
نمایش تصویر لاف
پخش صوت

لاف . (اِ) اسم از لافیدن . خودستائی به دروغ . به تازی صلف بود و به پارسی خویشتن ستودن . (لغت نامه ٔ اسدی ). صَلف . (دهار).تصلّف . دعوی باطل . گزاف . (دهار). تیه . (منتهی الارب ). کلام فضول و عبارت گشاده و خویشتن ستائی و خودنمائی باشد. (برهان ). سخن زیاده از حد و دعوی بی اصل و با لفظ زدن و پیمودن مستعمل است . (آنندراج ) :
همه کبر و لافی بدست تهی
به نان کسان زنده ای سال وماه
بدیدم من آن خانه ٔ محتشم
نه نخ دیدم آنجا و نه پیشگاه
یکی زیغ دیدم فکنده در او
نمد پاره ٔ ترکمانی سیاه .
معروفی .
نگویم من این خواب ۞ شاه از گزاف
زبان زود نگشایم از بهر لاف .
ابوشکور.
نگوئیم چندین سخن بر گزاف
که بیچاره باشد خداوند لاف .
فردوسی .
هزینه مکن سیمت از بهر لاف
به بیهوده مپرا کن اندرگزاف .
فردوسی .
پیاده شود مردم رزمجوی
سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی .
فردوسی .
بگیتی نماند همان ۞ مرد لاف
که بپراکند خواسته بر گزاف .
فردوسی .
سرشت تن از چار گوهر بود
که با مرد هر چار درخور بود...
چهارم براند سخن از گزاف
ز بیدانشان مزد جوید به لاف ۞ .
فردوسی .
تو چندین چه رانی سخن بر گزاف
ز دارا شدستی خداوندلاف .
فردوسی .
هر آنکس که راند سخن بر گزاف
بود بر سر انجمن مرد لاف
به گاهی که تنها شوددر نهفت
پشیمان شود زان سخنها که گفت .
فردوسی .
هزینه شمر سیم کز بهر لاف
به بیهوده بپراگند بر گزاف
هم اندرزمان چون گشاید سخن
به پیش آرد آن لافهای کهن .
فردوسی .
بر سر بیرق به لاف پرچم گوید منم
طره ٔ خاتون صبح بر تتق روزگار.
عمادی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش
نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ .
قریعالدهر.
ماه تمام داشت بروی تو لاف حسن
زد وقت صبحگاه بر او خنده آفتاب .
غواص یزدی (از آنندراج ).
کند کم دراین رسته ٔ دیرپای
نکوهنده لاف (؟) فروشنده رای .
زینبی .
ایا ز بیم زبانم نژند گشته و هاژ
کجا شد آنهمه دعوی و لاف و آنهمه ژاژ.
لبیبی .
فزاینده شان خوبی از نام و ۞ لاف
سراینده شان از گلو زندواف .
عنصری (از فرهنگ اسدی ).
آخر بدهی به ننگ و رسوائی
بیشک یکروز لاف و لامش را.
ناصرخسرو.
جود از ابر و لاف از رعد است .
سنائی .
اینهمه باد و بارنامه و لاف
داشتستم بدان کل ارزانی .
سوزنی .
مرا چه زهره و یارای این سخن باشد
گزاف لافی گفتم بدین گشاده دری .
سوزنی .
تو در میان نیل و همه لاف ملک مصر
زین سرگذشت بس که از این سرگذشتنی است .
خاقانی .
عراقم جلوه کرد امسال بر لشکرگه سلطان
که بودش ز آفتاب خاطرم لاف خراسانی .
خاقانی .
نه مرد لافم خاقانی سخن بافم
که روح قدس تند تار و پود اشعارم .
خاقانی .
فخر من بنده ز خاک در احمد بیند
لاف دریا ز دم عنبر سارا شنوند.
خاقانی .
چو جهانی به خاصیت تو و وصل تو عاریت
نزند لاف عافیت دل کس در بلای تو.
خاقانی .
هستم عطارد این دو قصیده دوپیکر است
لاف عطاردت ز دوپیکر نکوتر است .
خاقانی .
لاف ز سرپنجه کار شیرعرین است .
ظهیر فاریابی .
تندرستی و ایمنی وکفاف
این سه مایه است و آن دگر همه لاف .
نظامی .
لاف سر پنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومانده چه مردی چه زنی .
سعدی .
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف
همی روزی آمد به جوفت ز ناف .
سعدی .
سراسیمه گوید سخن بر گزاف
چو طنبور بی مغز و بسیار لاف .
سعدی .
گفت اندیشه مدارید که یکی منم در این میان که پنجاه مرد را جواب دهم ... و مردم کاروان را دل به لاف او قوی گشت . (گلستان ).
آب که میلش همه با پستی است
در پریش لاف زبردستی است .
امیرخسرو.
کرم اینست رفته قاف به قاف
بی سؤال و جواب و منت و لاف .
اوحدی .
- امثال :
لاف در غربت آواز در بازار مسگران
لاف در غربت آواز (یا گزاف ) درآسیا . (جامع التمثیل ).
لاف کار اجلاف است . (جامعالتمثیل ).
|| بی حیائی . (برهان ). کلمه ٔ لاف مزید مؤخر برخی کلمات واقع شود و افاده ٔ معانی خاص کند: دست لاف . زندلاف . بسیار لاف :
سراسیمه گوید سخن بر گزاف
چو طنبوربی مغز و بسیار لاف .
سعدی .
|| جنگ . (فهرست ولف ) :
وز آنسو که لهراسپ شد جنگجوی
الانان و آن در سپارم بدوی
وزین مرز پیوسته تا کوه قاف
به خسرو سپارم ابی جنگ و لاف .
فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 5 ص 1199).
|| سخن :
تا بود ز روی مهر لاف من و تو
جز خواب ندید کس مصاف من و تو.
ازرقی .
|| دعوی .ادّعا :
گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد
کاینهمه ذکر دوستی لاف دروغ میزنم .
سعدی .
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
حافظ.

ادعا، تفاخر، چاخان، خودستايي، دعوي، رجز، گزافه گويي، مبالغه گويي، هرزه درايي
brag, boast, jactitation, flatulence, flatulency, gash, jactation, vainglory, self-glorification, laf
تفاخر، فاخر، تباهى، تبجح، متبجح، مفخرة، تباه، المتفاخر، البراغ لعبة، رائع
رجز خوانی، مباهات، خود ستا، لافزنی، دعوی دروغ، ادعای پوچ، نفخ شکم، بادشکم، باد، طمطراق، جای زخم در صورت، بریدگی، زخم، خود ستایی، غرور، گزاف، فیس، بزرگ شماری خود


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی