جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: لب . [ ل ُب ب ] (ع اِ) زهر. سم . || خالص . (منتهی الارب ). || چیده و برگزیده ٔ از هر چیزی . لحم . || میانه و دل هر چیزی . (منتهی الارب ). مغز یا مزغ هسته . خسته . اَسته . گوشت . - لب الاترج ؛ مغز ترنج . گوشت ترنج . - لب البلاذر ؛ مغز بلادر. || مغز بادام و چارمغز و مانند آن . ج ، لبوب . (منتهی الارب ). مغز گردو. مغز گوز. (زمخشری ). || پیه خرمابن . (منتهی الارب ). تنه ٔ درخت . (منتخب اللغات ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || دل . قلب . خرد. (منتهی الارب ). عقل . حجی . حجر. نهیه . نقیبة. ج ، الباب ، اَلب ، البب . (منتهی الارب ). العقل او الخالص من الشوائب او ما زکی من العقل فکل لب عقل و لا عکس و معناها قلب . سمی بذلک لانه مغشی بالشحم . (اقرب الموارد) : لب شیرین لبان را خصلتی هست که غارت میکند لب ّ لبیبان . سعدی . او خود از لب و خرد معزول بود شد ز حس معزول و محروم از وجود. مولوی . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لب بضم لام و تشدید باء یک نقطه در زیر، مغز و خالص هر چیزی و میانه ودل هر چیز و عقل و تنه ٔ درخت . و در اصطلاح صوفیه عقلی که منور بود به نور قدس و صافی از فتور اوهام و تجلیات ظلمانیه ٔ نفسانیه ، کذا فی کشف اللغات . و لب لباب نزد این طایفه عبارت است از ماده ٔ نور قدسی که تأیید مییابد به او عقل انسانی و صاف میشود از فتور مذکور و ادراک میکند صاحب آن علومی را که متعالی است ازادراک قلب و روح متعلق به کون و مصون است از فهم که محجوب است به علم رسمی و این تأیید الهی از حسن سابقه ٔ ازلی است که مقتضی است خیر خاتمت و حسن عاقبت را. کذا فی لطائف اللغات - انتهی . هو العقل المنور بنورالقدس الصافی عن قشور الاوهام و التخیلات . (تعریفات ).ماصین من العلوم عن القلوب المتعلقة بالکون . (تعریفات ). مادة النور الالهی . (تعریفات ). اصطلاحات صوفیه . 1- چكيده، خلاصه، گزيده
2- مغز
3- خرد، عقل lip, cheek, brink, bank, nucleus, puss, shore, lips شفة، حافة، كلام وقح، وقاحة dudaklar lèvres lippen labios labbra لبه، کنار، بیان، گونه، لغاز، مرز، حاشیه، طره، بانک، ساحل، ضرابخانه، سیل گیر، هسته، اساس، چهره، گربه، دخترک، زن جوان، کرانه، کنار دریا
کلمه "لب" در زبان فارسی به معنی لبه یا حاشیه (مثلاً لب لبخند، لب دریا) و همچنین به معنی "لب" به عنوان عضو بدن (مانند لبهای صورت) استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر را میتوان مد نظر داشت:
معنای کلمه: نخستین نکته توجه به معنای مورد نظر است. مثلاً "لب" میتواند به عنوان بخش اعظمی از صورت اشاره داشته باشد یا به عنوان لبه شیء.
تطابق با قواعد نگارشی: بسته به جمله و جملهبندی، باید به قواعد نگارشی توجه کرد. مثلاً در جملات رسمی، بهتر است دقت بیشتری در ساختار جملات و استفاده صحیح از علامتهای نگارشی داشته باشید.
ترکیب با سایر واژهها: "لب" میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود و واژههای جدیدی بسازد، مانند "لبخند"، "لباس"، "لب دریا". در این حالت، باید به نحو صحیح نوشتاری و معنایی آنها توجه داشت.
تلفظ صحیح: کلمه "لب" به صورت /læb/ تلفظ میشود. توجه به تلفظ درست آن در مکالمات و نوشتار مهم است.
نکات تخصصی: اگر در زمینههای تخصصی مثل پزشکی یا هنر صحبت میکنید، ممکن است نیاز به توجه بیشتر به عبارات خاص و توضیحات دقیقتر باشد.
در نهایت، دقت در معنای کلمه، ساختار جملات، و استفاده صحیح از واژهها به وضوح و کیفیت نوشتار شما کمک میکند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
لبهایش مانند گلهای تازه شکفته در صبح زیبایی خاصی داشتند.
او با لبخند محبتآمیزش همه را خوشحال کرد.
هنگام غذا خوردن، متوجه شدم که لبهایم به سس ریخته شدهاند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: لبه، کنار، بیان، گونه، لغاز، مرز، حاشیه، طره، بانک، ساحل، ضرابخانه، سیل گیر، هسته، اساس، چهره، گربه، دخترک، زن جوان، کرانه، کنار دریا
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر