license
98
4811
100
معنی کلمه لیسیدن معنی واژه لیسیدن
معنی:
لیسیدن . [ دَ ] (مص ) خائیدن و در عرف چیزی را به انگشت یا زبان گرفتن و خوردن . (غیاث ). لس ّ. لطع. (منتهی الارب ) (تاج المصادر). التطاع . لهس . تلمک . تمظع. طع. (منتهی الارب ). لحس . به زبان خوردن . لعق . (تاج المصادر). ستردن بقیه ٔ طعام مالیده ٔ بر ظرفی یا هر چیزی دیگری با زبان . جرس . با زبان روفتن مایعیا مایعگونه را از ظرفی و جز آن . بطخ . لحف . لجن . لدس . لسد. لسب . لعقة. تلعی . (منتهی الارب ) : چرخ ارچه گردن است ببوسد ترا رکاب دهر ارچه توسن است بلیسد لجام تو. ابوالفرج رونی . لیسیدم آستان بزرگان و مهتران چون یوز پیر لشته به لب کاسه ٔ پنیر. سوزنی . چون قطره ٔ انگبین بدید بدوید و به زبان بلیسید. (سندبادنامه ص 202). به کنجی کند بی علف جای خویش نلیسد مگر دست یا پای خویش . نظامی . خاک دیوار خویش لیسی به که ز پالوده ٔ کسان انگشت . نظامی . لعز؛ لیسیدن ناقه بچه ٔ خود را. لمظ؛ لیسیدن لب . لجذ؛ لیسیدن سگ خنور را. لسب ؛ لیسیدن انگبین و روغن . (تاج المصادر). لحک ؛ لیسیدن انگبین را. تدلس ؛ لیسیدن شتران اندک چیز را در چراگاه . (منتهی الارب ). مرس ؛ لیسیدن کودک . (تاج المصادر). - امثال : با خوردن سیر نشدی از لیسیدن سیر نمی شوی . هرکه کاوش عسل کند انگشتی لیسد . (جامع التمثیل ). || پیوند کردن (؟). لحیم کردن (؟): اطره ؛ خاکستر مخلوط به خون که بدان دیگ شکسته را لیسند. (منتهی الارب ).انگلیسی lick, lickingعربی لعق، سرعة، لحس، إنطلق بسرعة، مص، هزم، إنطلق بأقصي سرعة، تفوق، انطلق، يلعقمرتبط تازیانه زدن، زبان زدن، زبانه کشیدن، مغلوب کردن
ترکیب:
(مصدر متعدی) [پهلوی: lištan] ‹لیشتن، لشتن›
مختصات:
(دَ) (مص م .)
آواشناسی:
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
164
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
عربی
لعق | سرعة , لحس , إنطلق بسرعة , مص , هزم , إنطلق بأقصي سرعة , تفوق , انطلق , يلعق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "لیسیدن" در زبان فارسی به معنای چشیدن یا با زبان چیزی را لمس کردن است. از نظر قواعد نگارشی و نحوی، توجه به موارد زیر میتواند کمککننده باشد:
فعل بودن : "لیسیدن" یک فعل است و به فعلهای حرکتی تعلق دارد. بنابراین، میتواند به شکلهای مختلف صرف شود (لیسید، لیسیم، لیسیدند و غیره).
استفاده در جملات : این فعل به راحتی میتواند در جملات مختلف به کار برود. مثلاً:
"سگ به کاسهی غذا لیسید."
"او آب نبات را لیسید."
نکات نگارشی :
در نوشتن جملات، باید به قواعد نگارشی مانند نقطهگذاری، فاصلهگذاری و بزرگ و کوچکنویسی توجه شود.
استفاده از تمام جملات با رعایت ضمایر و فاعل صحیح باشد.
مترادفها : "لیسیدن" ممکن است مترادفهایی مانند "چشیدن" یا "لمس کردن" داشته باشد که بسته به متن میتوان از آنها استفاده کرد.
زبان محاورهای مقابل نوشتاری : در زبان محاورهای ممکن است ساختار جملات متفاوت باشد و کلمه به صورت غیررسمی مورد استفاده قرار گیرد.
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "لیسیدن" به درستی و به شکل مطلوبی در نوشتار فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
وقتی بچه گربه به آرامی شیر را میلیسد، نشان از آرامش و رضایت اوست.
در روزهای گرم تابستان، سگها به طور مداوم بدن خود را میلیسند تا دمای بدنتان را کنترل کنند.
وقتی که کودک بستنیاش را میلیسد، لبخند بر چهرهاش مینشیند و شوق او را نشان میدهد.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: تازیانه زدن، زبان زدن، زبانه کشیدن، مغلوب کردن