جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

lif
fiber  |

لیف

معنی: لیف . (اِ) کیسه ٔ صابون . کیسه ای از پارچه ٔ نازک که صابون در آن نهند و تن شویند با آن . کیسه ای از ململ یا چلوار و امثال آن که صابون در آن نهاده و بدن را بدان شویند. هر کیسه ٔ از چلوار و مانند آن را گویند که در حمام به صابون آلایند و بردن شوخ را بر تن مالند. || قسمی کدو که چون خشک شود گوشت آن فروریزد و الیاف آن چون کیسه ای برجای ماند وبا آن در حمام چرک تن گیرند. قسمی کدو یا الیاف دیگر که بدان در حمام شوخ از تن سترند. قسمی کدو که چون خشک شود و گوشت آن به مالیدن فروریزد الیاف درهم پیوسته ٔ آن چون کیسه ای شود که در حمام بجای کیسه به کاربرند. قسمی کدو که چون بخشکد آن را به دست بمالند تا فضول آن بریزد و از زیر آن کیسه مانندی از الیاف بهم تافته پیدا آید و آن را بجای کیسه ٔ پشمین در حمام هابه کار برند. ج ، الیاف . || طوری . || در لوترا، ریش را لیف گویند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
کفشگر دید مرد داور تفت
لیف در کون او نهاد و برفت .
فرالاوی .
گفت :خود ریش این شخص لیف حمام بوده است [ چه او در حمام دست و پای همه را میبوسیده ] . (بهاءالدین ولد). اگر تواضعها با همه یکسان باشد آن را لیف حمام خوانند.(بهاءالدین ولد). || چیزی نرم که از درخت خرما حاصل شود. (غیاث ). || خُلب . پوست درخت خرما: هذب ؛ پاک کردن نخله را از پوست و لیف . سیف ؛آنچه در بن شاخهای درخت چفسیده باشد مانند لیف و آن ردی تر از لیف است . (منتهی الارب ).
به لیف خرما پیچیده خواهمت همه تن
فشرده خایه به انبر بریده کیر به گاز.
منجیک .
لیف خرما و پوست گوسفندی بالین کرده . (کلیات سعدی مجلس چهارم ). || چیزی باشد که از پوست خرما سازند به جهت کفش و موزه ٔ ساغری و چیزهای دیگر پاک کردن و آن را از موی دم اسب نیز سازند. (برهان ). مَسد؛ لیف سخت تافته . (منتهی الارب ). || گیاهی است . (اوبهی ). دسته ٔ گیاهی که جولاه پیشکار خود را بدان تر کند و آب زند. (آنندراج ). || ریشهای پی و رباط (طب ). ج ، الیاف . || آنچه از اصول و لحاء نباتات روید و باریکتر از لحا باشد. اسم خیوطی است شجری محیط بر نخل ونارجیل و مقل و امثال آن و از مطلق او مراد لیف خرماست و بهترین او از نارجیل و نخل حجازی و زبون ترین از مقل است . در اول دوم گرم و خشک ، فرش و لباس او جهت استسقا و ترهل و اورام و از نارجیل که سوزانیده باشند جهت خزاز و حکه و جریب و شرب او جهت اخراج حصاة. و لیف مقل جهت تسکین بواسیر مفید و خاکستر انواع او منقی دندان و جهت امراض لثه و التیام جراحات و رفع بهق و برص و بیاض چشم نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اصله ورق غلیظ یحیط بالنخل و ماشاکله کالمقل و النارجیل ینتسج بین جریده و کلما بد عنه الجرائد کمل و اجوده لیف النارجیل ثم النخل الحجازی واردؤه المقل و المستعمل منه الابیض المخلص الخیوط الدقیق و هو حار یابس من النارجیل فی الثالثة و المقل النارجیل ینفع من القراع و الحکة و الجرب طلاء و محروقه یفتت الحصی شرباً و لیف المقل یسکن البواسیر و رماد کل انواعه شدید التنقیة للاسنان و امراض اللثة مدمل للجراحات جال للبهق و البرص . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). کنبار، لیف نارجیل .
جان تو درختی است خرد بار و سخن برگ
وین تیره جسد لیف درشت خس و خار است .
ناصرخسرو.
به راه مرکب او بود پیر لاشه خری
ز چوب کرده رکاب و ز لیف کرده عنان .
مسعودسعد.
حنظل ؛ نر و ماده باشد و ماده نرم و سپید و بی لیف بود و نر لیف ناک باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || بیش . (مهذب الاسماء). || در مجمل التواریخ لیف ، مصحف ریف به معنی بیابان آمده است در عبارت ذیل : آنچه متصل لیف است از حیره تا حدود بحرین و عرب او را جبارین (خنابرزین - حمزه ٔ اصفهانی ) خوانند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 179). و حمزه در این مورد گوید: متولیاًعلی مایلی الریف من البادیة. (ایضاً ح 10).
... ادامه
582 | 0
مترادف: 1- بافت، تار، تارچه، رشته، نسج 2- كيسه 3- ابرحمام
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی، جمع: الیاف]
مختصات: (اِ.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 120
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
fiber | filament , brush , phloem , fibre , fib
عربی
ليف | خيط , مادة مصنوعة من ألياف , خلق , ليف نباتي , الأساسية
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "لیف" در زبان فارسی به معنای بافتی نرم و طبیعی است که معمولاً از گیاهان به دست می‌آید و بیشتر به عنوان حمام یا شستشو استفاده می‌شود. برای نوشتن و استفاده صحیح از این کلمه در متون فارسی بایستی به چند نکته توجه کرد:

  1. املاء: املای صحیح این کلمه "لیف" است و به صورت "لیف" نوشته می‌شود.

  2. تلفظ: این کلمه به صورت "لیف" تلفظ می‌شود و صدای "ل" و "ی" در آن واضح است.

  3. گرامر: "لیف" یک اسم است و می‌تواند به عنوان فاعل یا مفعول در جملات استفاده شود. مثلاً:

    • "لیف را برای شستشو استفاده می‌کنیم."
    • "لیف سبز و نرمی است."
  4. جمع و مفرد: جمع "لیف" به صورت "لیف‌ها" یا "لیف‌های" است. به عنوان مثال:

    • "لیفت‌ها در طبیعت به وفور یافت می‌شوند."
  5. نکات نگارشی: در نوشتن، توجه کنید که اگر "لیف" در جمله‌ای به کار می‌رود که نیاز به تاکید دارد، می‌توانید از علائم نگارشی مانند ویرگول یا دو نقطه استفاده کنید.

با رعایت این نکات می‌توانید کلمه "لیف" را به درستی در جملات و متون فارسی خود به کار ببرید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. وقتی به باغ رفتم، از زیبایی لیف‌های سبز و شاداب درختان لذت بردم.
  2. در تابستان، لیف‌های خکک و دلفریب می‌توانند به ما کمک کنند تا خنک‌تر احساس کنیم.
  3. برای زیبایی و نرمی پوست، می‌توان از لیف‌های طبیعی در حمام استفاده کرد.

واژگان مرتبط: فیبر، نخ، قلم مو، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، خس، بافت لیفی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری