جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: مجروح . [ م َ ] (ع ص ) خسته . (آنندراج ). خسته . زخم دار. زخم کرده شده . افکارشده . (ناظم الاطباء). جریح . مکلوم . افگار. فگار. جراحت برداشته . زخم دیده . زخمی شده . زخمی (به اصطلاح امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : احمد گفت روی ندارد مجروح به جنگ رفتن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353). خوارزمشاه ایشان را بسیار نیکوئی گفت و هر چند مجروح بود کس ندانست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353). بوالحسن کرخی را دیدم در زیر درختی افتاده مجروح می نالید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641). گر ترا باید که مجروح جفا بهتر کنی مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا. ناصرخسرو. چو روی و پشت عدوی تو زرد و مجروح است ز زخم سطوت جود تو چهره ٔ دینار. مسعودسعد. شیر مجروح و نالان باز آمد. (کلیله و دمنه ). ای دل خاقانی مجروح ، خیز اهل به دست آور و درمان طلب . خاقانی . قوت روح و چراغ من مجروح رشید کز معانیش همه شرح هنر باز دهید. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 164). شاید که ناورم دل مجروح دربرت زیبد که ننگرم به رخ اصفر آینه . خاقانی . صبر من از بیدلی است از تو که مجروح را چاره ز بی مرهمی است سوختن پرنیان . خاقانی . شمس المعالی به معالجت مجروحان آن لشکر ... و انواع شیم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 267). اشک دیده ٔ انام مسفوح و چشم شخص اسلام مقروح و مجروح . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444). کوفته شدسینه ٔ مجروح من هیچ نماند از من و از روح من . نظامی . من امروزاز زمره ٔ آن طایفه ام زیرا که دو نوبت بر در این سوراخ به زخم چوب و زخم زبان تو جوارح صورت و معنی را مجروح یافتم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 228). بحکم ضرورت خسته و مجروح در پی کاروان افتاد. (گلستان ). آن عاشق مجروح ندانی که چه گفته ست هر خون که دلارام بریزد دیتی نیست . سعدی . ای راحت اندرون مجروحم جمعیت خاطرپریشانم . سعدی . ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری . سعدی . || آن که گواهی او نامقبول گردد. (آنندراج ). شاهد و گواه دروغ . (ناظم الاطباء). مقابل عدل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و عدل و مجروح [ از محدثین ] کیست . (تاریخ بیهق ، یادداشت ایضاً). || سرزنش شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || رد کرده شده . (ناظم الاطباء). مردود. (از فرهنگ جانسون ). || ملزم شده . (ناظم الاطباء). صفت، آزرده، افگار، جريحه دار، ريش، خسته، ريش، زخم دار، زخمناك، زخمي، آسيب ديده، زخم خورده، فگار، مصدوم، ناعادل سالم عادل wounded, sore, lacerated جريح، مجروح، ملفوف yaralı blessés verwundet herido ferito جریحه دار، دردناک، دشوار، مبرم، خشن
کلمه "مجروح" در زبان فارسی به معنای آسیبدیده یا زخمی است و در موارد مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
املا و تلفظ: کلمه "مجروح" بهصورت "م ـ ج ـ را ـ ح" نوشته میشود و بهصورت "majrūḥ" تلفظ میشود.
کاربرد در جملات: این کلمه معمولاً برای توصیف افرادی به کار میرود که در نتیجهٔ یک حادثه یا درگیری آسیبدیدهاند. به عنوان مثال:
"در این حادثه، چند نفر مجروح شدند."
قواعد فعل و صفت: "مجروح" میتواند بهعنوان صفت به کار رود و باید دقت شود که با نامهایی که توصیف میکند سازگار باشد. مثلاً:
"مجروحان این حادثه به بیمارستان منتقل شدند."
ترکیبهای مختلف: این کلمه میتواند با عبارات دیگر ترکیب شود. به عنوان مثال:
"مجروح جنگ" (آسیبدیده در یک جنگ)
"مجروح حادثه" (زخمی از یک حادثه)
سیاست املایی: در نوشتههای رسمی، باید به دقت از این کلمه استفاده شود تا هیچ گونه ابهامی در معنا ایجاد نشود.
برای نوشتن متون ادبی یا رسمی، رعایت قواعد نگارشی و املایی در کنار استفاده صحیح از این کلمه اهمیت دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
پس از حادثه تصادف، چندین نفر مجروح شدند و به بیمارستان منتقل شدند.
در جنگ اخیر، مجروحان بسیاری به مراکز درمانی منتقل شدند تا تحت مراقبت قرار گیرند.
او به عنوان یک امدادگر، در تلاش بود تا به مجروحان کمک کند و جان آنها را نجات دهد.