جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mejmar
firebox  |

مجمر

معنی: مجمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) آتشدان و تفکده و منقل و ظرفی که در آن زغال افروخته گذارند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن زگال افروزند. (غیاث ) (آنندراج ) :
برافروختم آتش زردهشت
که با مجمر آورده بد از بهشت .
دقیقی .
یکی مجمر آتش بیاورد باز
بگفت از بهشت آوریدم فراز.
دقیقی .
یکی مجمر آورد و آتش فروخت
و زان پر سیمرغ لختی بسوخت .
فردوسی .
این یکی سوزد ندارد آتش و مجمر به پیش
و آن یکی دوزد ندارد رشته و سوزن به کار.
منوچهری .
شب گیسوان گشاده چو جادو زنی به شکل
بسته زبان ز دود گلوگاه مجمرش .
خاقانی .
سنت عشاق چیست برگ عدم ساختن
گوهر دل را زتف مجمر غم ساختن .
خاقانی .
سحر زده بید به لرزه تنش
مجمر لاله شده دود افکنش .
نظامی .
چگونه آتش مهرت نهان کنم که مرا
بسان مجمر یک خانه است و صد روزن .
ولی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مجمر آتش ؛آتشدان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
|| بوی سوز. ج ، مَجامِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه در آن عود سوزند. (غیاث ) (آنندراج ). عودسوز. عطرسوز. بخورسوز. آتشدانی که در آن عود و عنبر و جز آن سوزند. مجمره . مِدخَنَه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). غنچه از تشبیهات اوست و با لفظ سوختن و افروختن مستعمل . (آنندراج ) :
پرستار با مجمر و بوی خوش
نظاره بر او دست کرده به کش .
فردوسی .
به یک دست مجمر به یک دست جام
برافروخته عنبر و عود خام .
فردوسی .
چه با ناز و بازی چه با بوی و رنگ
چه با عود و مجمر چه با نای و چنگ .
فردوسی .
دو صد بنده تا مجمر افروختند
بر او عود و عنبر همی سوختند.
فردوسی .
همی بوی مشک آمدش از دهان
چو بوی بخور آید از مجمری .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 145).
معروف شد به علم تو دین زیرا
دین عود بود و خاطر تو مجمر.
ناصرخسرو.
مجمر عیدی و آن عود و شکر هست بهم
زحل و زهره که با قرص خور آمیخته اند.
خاقانی .
دل کنم مجمر سوزان و جگرعود سیاه
دم آن مجمر سوزان به خراسان یابم .
خاقانی .
سیب چو مجمری ز زر خرده ٔ عود در میان
کرده برای مجمرش نار کفیده اخگری .
خاقانی .
دل عود کن و دو دیده مجمر
پیش قزل ارسلان بر افروز.
خاقانی .
مجمر زر نگر که می دارد
از برون عطر و از درون شرر او.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 798).
ناله ٔ عود از نفس مجمر است
رنج خر از راحت پالانگر است .
نظامی .
در طبق مجمر مجلس فروز
عود شکر ساز و شکر عود سوز.
نظامی .
به هنگام بخور عود و مجمر
خراج هند بودی خرج مجمر.
نظامی .
از آن مجمر چوآتش گرم گشتند
سپندی سوختند و درگذشتند.
نظامی .
هر کجا خلق تو مجمر سوزد
نکند باد صبا عطاری .
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج ).
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که می زنم ز غمت دود مجمر است .
سعدی .
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم .
حافظ.
شده ست حله ٔ ادریس را معطر جیب
به زیر دامن رخت از بخور مجمر ما.
نظام قاری .
با هزاران چشم روشن چرخ نشناسد مرا
بهره ٔ مجمر ز عنبر دود آهی بیش نیست .
صائب .
سپس نهادم شمعی فروختم مجمر
حریف ساده طلب کردم و مغنی شاب .
مولانا مظهر (از آنندراج ).
پی گزند تو در باغ بلبلان هر سو
سپند مجمر گل می کنند شبنم را.
فتوت (از آنندراج ).
آن سپند گلشن آرای بهار آتشم
کز نسیم ناله ٔ من غنچه ٔ مجمر شکست .
سراج المحققین (از آنندراج ).
- مجمر نقره پوش ؛ کنایه از دنیا و عالم است . (آنندراج ). دنیا و عالم . (ناظم الاطباء). مجمره ٔ نقره پوش . و رجوع به همین ترکیب ذیل مجمره شود.
|| عود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
... ادامه
686 | 0
مترادف: آتشدان، بخوردان، سپندسوز، عودسوز، مجمره، منقل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی، جمع: مجامر] ‹مجمره›
مختصات: (مِ مَ) [ ع . مجمرة ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: mejmar
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 283
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
firebox | censer , thurible , end
ترکی
suçlu
فرانسوی
coupable
آلمانی
schuldig
اسپانیایی
culpable
ایتالیایی
colpevole
عربی
firebox
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "مجمر" در زبان فارسی به معنای محلی است که برای تهیه و نگهداری آتش و زغال استفاده می‌شود و در بعضی منابع به کار می‌رود. اما برای نگارش و استفاده صحیح از این کلمه، چند نکته قواعد فارسی و نگارشی را باید در نظر گرفت:

  1. املا: املای صحیح کلمه "مجمر" باید به همین صورت نوشته شود. در برخی از نوشته‌ها ممکن است به اشتباه املای دیگری از آن به کار رود، اما "مجمر" صحیح است.

  2. جنس کلمه: "مجمر" یک اسم است و به عنوان اسم می‌توان از آن در جملات مختلف استفاده کرد. مثلاً در جمله‌ای مانند: "در این باغ یک مجمر برای تهیه زغال وجود دارد."

  3. معنای کلمه: قبل از استفاده از کلمه "مجمر" در متنی، بهتر است با معنی و مفهوم آن آشنا باشید تا به درستی در متن نشانه‌گذاری و به کار رود.

  4. ترکیب‌های کلامی: می‌توانید از "مجمر" در ترکیب‌ها و جملات مختلف استفاده کنید. برای مثال: "مجمر قدیمی در کنار درختان باغ قرار دارد."

  5. قابل جمع شدن: اگر نیاز به جمع بستن این کلمه باشد، می‌توان به شکل "مجمرها" از آن استفاده کرد.

با رعایت این نکات می‌توانید از کلمه "مجمر" به طور صحیح و موثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در گوشه‌ای از محوطه باغ، مجمر قدیمی هنوز آتش‌اش را از زمان‌های دور نگه داشته است.
  2. هنگام برگزاری مراسم سنتی، مجمر را با هیزم‌های خوش‌بو پر کردند تا عطر بخور در فضا پخش شود.
  3. برای پخت نان محلی، بر روی مجمر آتش شعله‌ور، خمیرها را به آرامی می‌پزیم.

واژگان مرتبط: اتشدان، عطردان، بخور سوز

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری