جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mo(a)hāl

محال

معنی: محال . [ م ُ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احاله . تغییر یافته از وجه صواب . مستحیل . ناممکن . (منتهی الارب ). امر نابودنی که بودن آن ممکن نباشد. (غیاث ) (آنندراج ) . ممتنع. محال (که اغلب بفتح میم تلفظ میشود در اصل بضم است ، ولی در «لا محالة منه » به معنی نیست چاره ای از آن «م » رامفتوح باید خواند). (از منتهی الارب ) (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 10 ص 41). ناشدنی .نشدنی . ناشونده . نابودنی . امکان ناپذیر :
به شاهی مرا تاج باید بسود
محال است و این کس نیارد شنود.
فردوسی .
مراگفت که می خواه و به خدمت مرو امروز
گمان برد که من بدْهم حقی بمحالی .
فرخی .
محال باشد که مرا از این معانی سخن گویم که خرما به بصره برده باشم . (تاریخ بیهقی ). بوالمظفر گفت چون ابوالقاسم رازی غاشیه دار شد محال باشد پیش ما غاشیه برداشتن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 365). امیر گفت علی تکین دشمنی بزرگ است و طمع وی که افتاده است محال است صواب آن باشد که وی را از ماوراءالنهر برکنده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343). محال است ترا رفتن که به خراسان فتنه است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 411).
غم گذشته کشیدن بود محال و مجاز
غم نیامده بردن بود مجاز و محال .
قطران .
محال باشد اگر مر کریم را بطمع
ثنای بی خبران و لئام باید کرد.
ناصرخسرو.
بعضی گویند که بنظاره ٔ آسمان میرود و این محال است چه دیوانگان را مانند این صورت نبندد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 41).
هر که جوید محال ناممکن
هست ممکن که نیست زیرکسار.
خاقانی .
از بوسه سخن نگویم ایرا
طبع تو محال برنتابد.
خاقانی .
مبین در نقش گردون کان خیال است
گشودن بند این مشکل محال است .
نظامی .
ما را که ز خوی خود ملال است
با خوی تو ساختن محال است .
نظامی .
گر چه وصل تو هست کار محال
کار بیرون از این محالم نیست .
عطار (دیوان چ تفضلی ص 83).
محال عقل است که اگر ریگ بیابان دُر شود چشم گدایان پر شود. (گلستان ). دو چیز محال عقل است و خلاف نقل ، خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم . (گلستان ).پدر گفت ای پسر خیال محال از سر بدرکن . (گلستان ). گفت محال است که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند. (گلستان ).
- آرزوی محال ؛ آرمانهای برنیامدنی و غیرممکن الحصول : مرد ... آن است که ... آرزوهای محال را بنشاند. (تاریخ بیهقی ).
- امید محال داشتن ؛ آرزوی ناممکن و امید نابرآمدنی داشتن .
- گفت ِ محال ؛ گفتار محال . کلام محال . سخن ناممکن و نشدنی چون جمع متناقضین در یک چیز و در یک وقت و در یک جزء با اضافه واحده . (یادداشت مؤلف ).
- محال شدن ؛ ناممکن و غیر ممکن و غیر عملی شدن :
طرفه مداراگر ز دل نعره ٔ بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد.
سعدی .
- محال شمردن ؛ استحالة. رجوع به استحاله و استحالت شود.
- محال مطلق ؛ چیزی که حکماً محال باشد. (ناظم الاطباء).
|| سخن روی گردانیده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخن که سر و بن ندارد. (منتهی الارب ). سخن بی سر و بن . (ناظم الاطباء). سخن بیهوده و باطل و لغو :
محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ
که هزل گفتن کفر است در مسلمانی .
منجیک .
و بکوش تا بهر محال از حال خویش نگردی . (منتخب قابوسنامه ص 34).
میگوی محال زانکه خفته
باشد بمحال و هزل معذور.
ناصرخسرو.
دل و جان را همی بباید شست
از محال و خطا و گفتن زور.
ناصرخسرو.
گاه سخن ، بر بیان سوار و فصیحم
گاه محال و سفه پیاده و لالم .
ناصرخسرو.
اندر محال و هزل زبانت دراز بود
وندرزکات دستت و انگشتکان قصیر.
ناصرخسرو.
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
آدینه ها و عید نه شعبان و نه رجب .
ناصرخسرو.
حکمت و علم بر محال و دروغ
فضل دارد چو بر حنوط بخور.
ناصرخسرو.
ور بکاری آزمون را تخم آز
گر بروید برنیارد جز محال .
ناصرخسرو.
عالم قدیم نیست سوی دانا
مشنو محال دهری شیدا را.
ناصرخسرو.
و هر هفته فتنه ای دیگر نوع بودی به سببی محال ، و غارت و سوختن بتر از آنک به بغداد. (مجمل التواریخ ). ملک سوابق عهود را فروگذاشت و محال دشمنان را در ضمیر مجال تمکن داد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 327).
بود محال جگرگوشه را خلف خواندن
خلف چراست چرا گوشه ٔ جگر نبود.
سوزنی .
از وصف تو هر شرح که کردند محال است
وز عشق تو هر سود که کردند زیان است .
عطار.
- سخن محال گفتن ؛ سخن ناصواب و بیهوده گفتن :
من سخن یافه و محال نگویم
این سخن من اصول دارد و قانون .
فرخی .
آن روز سخن بسیار محال بگفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 80) سزای آنکس که در باب وی سخن محال گفت فرمودیم و نیز پس از این کس را زهره نباشد که سخن وی گوید. (تاریخ بیهقی ).
- گفتار محال ؛ گفتار نافرجام و بی سر وته :
بر یخ بنویس چون کند وعده
گفتار محال و قول خامش را.
ناصرخسرو.
- گفت ِ محال ؛ گفتار بیهوده . سخن نافرجام :
گفتی که ترا از من صبر است اگر خواهی
کشتن شودم لازم از گفت محال تو.
عطار.
- محال نوشتن ؛ یاوه و باطل نوشتن : دل خداوند بر بنده گران کرده اند از بسکه محال نبشته اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 546).
|| زشت . قبیح :
چرات ریش دراز آمده ست و بالا پست

محال باشد بالا چنان و ریش چنین .
منجیک .
عقوبت محال است اگر بت پرست
بفرمان ایزد پرستد صنم .
ناصرخسرو.
ای حجت از این چنین بی آزرمان
تا چند کشی محال و ناکامی .
ناصرخسرو.
|| خطا. نادرست . ناصواب . ناروا. مقابل درست و صواب :
ز تو همی بستاند بما همی ندهد
محال باشد حال او برد ملامت تو.
منجیک .
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چویار من نبود و این حدیث بود محال .
فرخی .
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال .
فرخی .
نگنجد قدر او اندر زمانه
کجا گنجدصواب اندر محالا.
عنصری .
نگر تا از بلای او ننالی
که گر نالی ز ناله بر محالی .
(ویس و رامین ).
بندگان را فرمان نگاه باید داشت با خداوندان که محال است روباهان را با شیران چخیدن . (تاریخ بیهقی ). دل در فرع بستن ، اصل را بجای ماندن محال است . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 19). دل نهادن بر نعمت دنیا محال است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283 ). امیر گفت این محال است که شما می گوئید که من جز به مرو نروم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 626). محال باشد چیزی نبشتن که به ناراست ماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 230). من طاهر را شناخته بودم در رعونت و نابکاری و محال بود وی را آنجای فرستادن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 394). و گفتی بیابان است و خطر کردن محال است و غرض آن است که جمله را زده آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 581).
بود محال مرا داشتن امید محال
به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال .
قطران .
محل و قدر ترا کردگار کرد افزون
هر آنچه کرد وکند کردگار نیست محال .
سوزنی .
دور کمال پانصد هجرت شناس و بس
کان پانصد دگر همه دور محال بود.
خاقانی .
با چنین غم محال باشد اگر
خویشتن را ز زندگان شمرم .
خاقانی .
هیچ چیزی صعب تر و مشکل تر از تحمل محال نیست . (فیه مافیه ).
- بر محال بودن ؛ بر خطا و باطل بودن :
گر تو به قفا با درفش کوشی
دانی که علی حال بر محالی .
ناصرخسرو.
|| خلاف حق . مقابل حق :
ایزد از جمله ٔ شاهان زمانه به تو کرد
قرمطی کشتن و برداشتن رسم محال .
فرخی .
|| حیله کرده شده . (ناظم الاطباء).
... ادامه
1361 | 0
مترادف: 1- محل ها، جاي ها 2- نواحي، مناطق، ناحيه ها، منطقه ها، بلوكات، بلوكها
متضاد: ممكن 1- انديشه باطل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی: مُحال]
مختصات: (مُ) [ ع . ] (اِمف .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 79
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
عربی
مستحيل | متعذر , لا يطاق , بغيض , لا إحتمال
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "محال" در زبان فارسی به معنی "نشدنی" یا "غیرممکن" است و در متون مختلف با استفاده‌های مختلفی به کار می‌رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نحوه نوشتار: کلمه "محال" باید بدون هیچ گونه تغییر و الحاقی نوشته شود و به صورت دقیق "محال" تایپ گردد.

  2. تلفظ: تلفظ این کلمه به صورت /mahaal/ و با تأکید بر هجای اول است.

  3. استفاده در جملات: این کلمه معمولاً به عنوان صفت به کار می‌رود و می‌تواند به تنهایی یا در ترکیب با کلمات دیگر استفاده شود. به عنوان مثال:

    • "این کار محال است."
    • "موفقیت در این شرایط محال به نظر می‌رسد."
  4. معانی و مفهوم:

    • معنای اصلی "محال" به معنای غیرممکن است، اما در برخی از متن‌ها می‌تواند به جنبه‌های فلسفی یا عاطفی نیز اشاره داشته باشد.
    • به عنوان مثال، در ادبیات می‌توان از "محال" به عنوان نشان‌دهنده یأس یا ناامیدی استفاده کرد.
  5. نکات نگارشی:

    • در جملات خبری می‌توان از "محال" برای بیان عدم امکان انجام یک عمل استفاده کرد.
    • این کلمه معمولاً به صورت مثبت در جملات به کار می‌رود و می‌تواند تبدیل به دو جمله منفی شود (مثلاً "این کار ممکن نیست.").
  6. ترکیب‌ها: کلمه "محال" ممکن است در ترکیب با کلمات دیگر نیز به کار رود، مانند "محال بودن" یا "محال دانستن".

با توجه به این نکات، می‌توانید از کلمه "محال" به درستی و با رعایت قواعد نگارشی در جملات فارسی خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. انجام کارهای بزرگ در زمان کوتاه، برای بسیاری محال به نظر می‌رسد.
  2. بعضی از رویاها در زندگی ما محال نیستند، بلکه نیاز به تلاش و پشتکار دارند.
  3. او می‌گفت که عشق واقعی هیچ‌گاه محال نیست، فقط نیاز به زمان و صبر دارد.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری