جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: محبوب . [ م َ ] (ع ص ) دوست داشته شده . پسند کرده شده . پسندیده . (ناظم الاطباء). دوست . دوستگان . ضد مبغوض . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء) : هرگاه متقی ... به ترک حسد بکوشد تا در دلهامحبوب گردد. (کلیله و دمنه ). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود از محبوب و مکروه . (کلیله و دمنه ). نیست کسبی از توکل خوبتر چیست از تسلیم خود محبوبتر. مولوی (مثنوی ص 21). از حدیث این جهان محجوب کرد خون تن را در دلش محبوب کرد. مولوی . هنوزت گر سر صلح است بازآی کزآن محبوب تر باشی که بودی . سعدی . مگر در زمستان که محجوب است و محبوب (آفتاب ). (گلستان ). طلب از جانب مطلوب بیش است که در حب از محب محبوب بیش است . (از سی نامه ٔ کاتبی ). ای زر توئی آنکه جامع لذاتی محبوب جهانیان به هراوقاتی . جمال الدین قزوینی . - زر محبوب ؛ زر خالص . (ناظم الاطباء). - || سکه ٔ ضرب محبوب سلیمی . رجوع به محبوب سلیمی شود. - محبوب القلوب ؛ رباینده ٔ دلها. (ناظم الاطباء). || معشوق . (ناظم الاطباء) : نظر میداشت اندر راه محبوب که در ذاتش همان بوده ست محسوب . نظامی . گِلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم . سعدی . آنگه به قوت استیناس محبوب از میان تلاطم امواج محبت سر برآورد وگفت ... (گلستان ). گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش همچو زلف محبوبان . سعدی . - محبوب خشک ؛ کنایه از آن معشوق که از او انتفاع نتوان کرد. (آنندراج ). || (اصطلاح تصرف ) قطب وحدت و در پاره ای از رسائل به معنای حقیقت روحیه که آن ذات حق است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به محبت شود. 1-اسم
2- جانان، حبيب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، يار
3- دوست داشتني منفور
1- وجيه المله popular, beloved, favorite, loved, cherished, darling, dear, lovable, precious, treasured, honey, intimate, loveable, lovesome, favourite شعبي، شائع، محبوب، رائج، منتشر، خاص بالشعب، مألوف، واسع الإنتشار عمومی، مشهور، خلقی، متداول، عوامانه، مورد علاقه، برگزیده، دلپذیر، عزیز، گرامی، گران، چیز عزیز و پربها، پر ارزش، دوست داشتنی، جذاب، گرانبها، قیمتی، نفیس، صمیمی، خودمانی، عاشق، مطبوع
شعبي|شائع , محبوب , رائج , منتشر , خاص بالشعب , مألوف , واسع الإنتشار
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "محبوب" در زبان فارسی به معنای دوستداشتنی، محبوب و مورد علاقه است. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و استفادههای مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
نحوه نوشتار: کلمه "محبوب" به صورت "محبوب" نوشته میشود و از حروف فارسی تشکیل شده است.
نوع کلمه: "محبوب" یک اسم صفت است که به چیزی یا کسی که مورد علاقه است اشاره دارد. میتوان آن را به عنوان صفت برای توصیف افراد یا اشیاء استفاده کرد.
جمع: جمع کلمه "محبوب" به شکل "محبوبها" شکل میگیرد.
کاربرد در جملات:
او محبوبترین خوانندهٔ کشور است.
گلها همیشه محبوب هستند.
نکات نگارشی:
هنگام استفاده از کلمه "محبوب" در متن، توجه داشته باشید که صفتها معمولاً باید به خوبی با اسمهایی که توصیف میکنند هماهنگ شوند.
استفاده از علامتهای نگارشی مانند ویرگول، نقطه و چهارچوبهای جملات باید لحاظ شود تا متن همخوانی و روانی داشته باشد.
جملات نمونه:
کتاب او از محبوبترین کتابهای ادبیات معاصر است.
این فیلم به شدت محبوب میان جوانان است.
با رعایت این قواعد، میتوانید به راحتی از کلمه "محبوب" در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
کتابهایش به دلیل داستانهای جذاب و شخصیتهای عمیق، به سرعت در بین خوانندگان محبوب شدند.
او همیشه در جشنها و مهمانیها با طراحیهای خلاقانهاش محبوبیت خاصی دارد.
این گروه موسیقی با آهنگهای ماندگارش به یکی از محبوبترین گروههای نسل خود تبدیل شده است.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: عمومی، مشهور، خلقی، متداول، عوامانه، مورد علاقه، برگزیده، دلپذیر، عزیز، گرامی، گران، چیز عزیز و پربها، پر ارزش، دوست داشتنی، جذاب، گرانبها، قیمتی، نفیس، صمیمی، خودمانی، عاشق، مطبوع
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر