جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: محو شدن . [ م َح ْوْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) امحاء. (تاج المصادر بیهقی ). محو گردیدن . انطماس . طموس . سترده شدن : تطلس ؛ پاک شدن ، محو شدن نوشته . تطمس ؛ محو شدن خط. (منتهی الارب ) : طبعترا تا هوس نحو شد صورت عقل از دل ما محو شد. سعدی . محو کی از صفحه ٔ دلها شود آثار من من همان ذوقم که می یابند از گفتار من . صائب . || نابود گشتن . نیست شدن . از میان رفتن : محو شد پیشش سؤال و هم جواب گشت فارغ از خطا و از صواب . مولوی . مرد و زن چون یک شوند آن یک توئی چون که یکها محو شد آنک توئی . مولوی . هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست مقبل کسی که محو شود در کمال دوست . سعدی . مجموع آثار حمیده و اخبار جمیله ٔ ایشان محو و ناچیز شدند. (تاریخ قم ص 11). 1- از بين رفتن، زدوده شدن، زايل شدن، معدوم شدن، منهدم شدن، زوال يافتن
2- مدهوش شدن
3- مجذوب شدن
4- غرقه گشتن، غرق شدن fade, decay تلاشى، بهت، تضاءل، ذبل، انخفض، شحب، أضعف، يختفي کم رنگ شدن، پژمردن، خشک شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن، فاسد شدن، خراب شدن، تباه شدن، پوسیدن، ضایع کردن
... ادامه
2970|0
مترادف:1- از بين رفتن، زدوده شدن، زايل شدن، معدوم شدن، منهدم شدن، زوال يافتن
2- مدهوش شدن
3- مجذوب شدن
4- غرقه گشتن، غرق شدن
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر