جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: مدعی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص ) دعوی کننده . (آنندراج ). ادعاکننده . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). که چیزی را از آن خویش پندارد بحق یا باطل . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || درخواست کننده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی بعدی شود. || در فقه و قضا، خواهان . (لغات فرهنگستان ). طرف مقابل در محکمه ٔ شرعیه . (قاموس کتاب مقدس ). من لایجبر علی الخصومة. (تعریفات ). آنکه اگر از خصومت خودداری کند خصومت بازماند. دادخواه . خواستگار. (ناظم الاطباء). که دعوی نزد قاضی برد. که ادعای خود را بر کسی در محاکم شرعی یا عرفی طرح کند. مقابل خوانده و مدعی علیه : پس اگر مدعی علیه انکار کند دعوی مدعی را... (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی ، از فرهنگ فارسی معین ). || بدخواه . خصم . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی و نیز رجوع به معنی بعدی شود. || کسی که بغیر حق ادعای فهم و دانش کند. (فرهنگ فارسی معین ).داودار. لاف زننده . (ناظم الاطباء). که بی حقی دعوی کند. که به گزاف ادعا کند. لاف زن . اهل ادعا : ای فضلاپروری کز شرف نام تو مدعیان را زند قافیه ٔ من قفا. خاقانی . نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده ٔ پندار در پیش . سعدی . باطل است آن که مدعی گوید خفته را خفته کی کند بیدار. سعدی . هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود. سعدی . دل چه محل دارد و دینار چیست مدعیم گر نکنم جان نثار. سعدی . گفت ای فرزند خرقه ٔ درویشان جامه ٔ رضاست هر کو دراین کسوت تحمل بی مرادی نکند مدعی است و خرقه بر او حرام . (گلستان سعدی ). با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در عین خودپرستی . حافظ. || حقه باز. شارلاتان . (از یادداشتهای قزوینی ).لاف زن . نیز رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || معاند. که دعوی همسری و همطرازی دارد. مزاحم : و لیکن مدعیان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین . (گلستان سعدی ). دولت جان پرور است صحبت آموزگار دولت بی مدعی سفره ٔ بی انتظار. سعدی . مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه ٔ نامحرم زد. حافظ. 1-اسم
2- ادعاكننده، دعوي كننده، شكايت كننده، خواهان
3- حريف، خواهان، رقيب، مخالف مدعي عليه، خوانده
1- ناموسگر
2- حقه باز، شارلاتان
3- درخواست كننده claim, claimant, pretender, plaintiff, adversary, prosecutor, accuser, assertion, suitor, allegation, complainant, pretension, claiming, pretending, the pretender مطالبة، ادعاء، دعوى، شكوى، مطالبة ب، حق المطالبة بالشىء، تطلب، دعا، طاقي، استحق sahtekar le prétendant der prätendent el pretendiente il pretendente ادعا، دعوی، مطالبه، مطالبه کننده، سالوس، وانمودگر، عذراورنده، مدعی تاج وتخت، شاکی، عارض، دشمن، رقیب، حریف، خصم، پیگرد، تعقیب کننده، پیگرد کننده، متهم، تاکید، اعلان، اثبات، بیانیه، خواستگار، عرضحال دهنده، اظهار، بهانه، تایید، تظاهر، وانمود، قصد، متظاهر
مطالبة|ادعاء , دعوى , شكوى , مطالبة ب , حق المطالبة بالشىء , تطلب , دعا , طاقي , استحق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "مدعی" در زبان فارسی به معنای کسی است که ادعایی دارد یا خود را صاحب ادعای خاصی میداند. در نگارش و استفاده از این کلمه، میتوانیم به چند نکته توجه کنیم:
نقش دستوری: "مدعی" میتواند به عنوان اسم و یا صفت به کار رود. به عنوان مثال، "او مدعی حق مالکیت است" یا "مدعیان مختلف در دادگاه حضور دارند."
مفرد و جمع: "مدعی" به صورت مفرد و "مدعیان" به صورت جمع مورد استفاده قرار میگیرد.
پیشوند و پسوند: در برخی موارد، میتوان به ترکیب "مدعی" با پیشوندها و پسوندهای دیگر نیز پرداخت، مانند "مدعیالعموم" که در دادگستری به معنی نماینده عمومی حقوق مردم است.
جملات و عبارات: در نوشتن جملات، باید توجه داشت که "مدعی" به عنوان یک اسم میتواند در جایگاه فاعل، مفعول و یا مضافالیه قرار گیرد. به عنوان مثال:
"مدعی در دادگاه حضور یافت."
"حرفهای مدعی قابل تأمل است."
انتخاب کلمه مناسب: در استفاده از "مدعی" باید توجه داشته باشید که معانی مختلفی میتواند داشته باشد، بنابراین بهتر است از کلمات هممعنی یا متضاد مناسب استفاده کنید تا مفهوم دقیقی منتقل شود.
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "مدعی" به درستی و به طور مؤثر در نگارشهای مختلف استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
مدعی بود که میتواند تمامی مشکلات را حل کند، اما عملش خلاف این را نشان داد.
او به عنوان مدعی اصلی در این مسابقه معرفی شد و همه منتظر عملکردش بودند.
وقتی مدعی شد که حقیقت را میداند، دیگران به او با تردید نگاه کردند.