جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: مرتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) از دین برگشته . نعت فاعلی است از ارتداد. اصلاًبه معنی برگشت و رجوع ، و به کسی اطلاق شود که از دین حق برگشته باشد. و در شرع کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی گفته و از اسلام برگشته باشد : آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان از ملت محمد و توحید کردگار. منوچهری . بریده چو طبع مؤمن از مرتد از بد دلی و بدی و بد مهری . منوچهری . ای شفیع صد هزار امت چو خاقانی به حشر بنده مرتد بود و بر دست تو ایمان تازه کرد. خاقانی . مرتد بود آن غافل کو در دو جهان یک دم جز تو دگری بیند جز تو دگری داند. عطار. یک دم است آن دم که آن دم آدم آمد از حقیقت . مرتد ره باشی ارتو محرم آن دم نباشی . عطار. - مرتد فطری ؛ کسی است که بر فطرت اسلام بوده است و از پدر و مادر مسلمان متولد شده سپس از اسلام برگشته است . توبه ٔ چنین کسی مقبول نیست . - مرتد ملی ؛ کسی است که ابتدا مسلمان نبوده پس مسلمان شده سپس از مسلمانی برگشته است . توبه ٔ مرتد ملی مقبول است . || بی دین . ملحد. (ناظم الاطباء). - مرتد شدن ؛ کافر شدن . ازدین برگشتن . ترک مسلمانی گفتن . از اسلام برگشتن : عبداﷲبن سعدبن ابی سرح که مرتد شد. (مجمل التواریخ و القصص ، از فرهنگ فارسی معین ). مگر می خواست تا مرتد شود نفس از سر عادت مرا این سر چو پیدا شد بریدم سر به پنهانش . عطار. گر فرو استد کسی مرتد شود بعد از آن هرگز هدایت نبودش . عطار. 1-صفت
2- ازدين برگشته، بي دين، رافض، ترك مسلماني كرده
3- زنديق، كافر، مشرك، ملحد مومن apostate, renegade, heretic, abjurer, abjuror, dissident, pervert, tergiversator مرتد، كافر، مارق، ملحد، المرتد mürted l'apostat der abtrünnige el apóstata l'apostata خاين، خائن، عیسوی مسلمان شده، بدعت گذار، مخالف
... ادامه
608|0
مترادف:1-صفت
2- ازدين برگشته، بي دين، رافض، ترك مسلماني كرده
3- زنديق، كافر، مشرك، ملحد
کلمه "مرتد" به معنای شخصی است که از دین خود بازگشته و به دینی دیگر یا بیدینی روی آورده است. در نوشتار فارسی، رعایت نکات زیر در استفاده از این کلمه مهم است:
املا: کلمه "مرتد" به این شکل و با همین املای خاص نوشته میشود.
استفاده از علائم نگارشی: اگر این کلمه در وسط یک جمله مورد استفاده قرار گیرد، باید به قوانین نگارشی جملهنویسی توجه شود. به عنوان مثال:
"او به عنوان یک مرتد شناخته شد."
نقش دستوری: "مرتد" میتواند به عنوان اسم به کار برود. در جملات فارسی، میتواند فاعل، مفعول یا complemento باشد.
فاعل: "مرتد به عقاید خود بازگشت."
مفعول: "ما مرتد را مورد قضاوت قرار دادیم."
معنی و مفهوم: هنگام استفاده از کلمه، باید به مفاهیمی که با آن همراه است، نیز توجه داشت. این کلمه بار معنایی خاصی دارد و باید با احتیاط و در زمینهی مناسب به کار رود.
اجتناب از تعصبات: در بحثهای دینی و اعتقادی، استفاده از این کلمه ممکن است موجب ایجاد حساسیتهایی شود. لذا در نوشتارهای علمی یا ادبی باید با احتیاط و دقت به کار رود تا از به وجود آمدن سوءتفاهمها جلوگیری شود.
به طور کلی، رعایت این قواعد در استفاده از کلمه "مرتد" میتواند به وضوح و صحت نگارش کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در تاریخ اسلام، افرادی که از دین خود برمیگردند به عنوان مرتد شناخته میشوند.
بعضی افراد به دلایل مختلف، تصمیم به تغییر مذهب گرفته و به مرتد شدن میرسند.
در برخی جوامع، مرتدین ممکن است با تبعات اجتماعی و قانونی جدی روبرو شوند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: خاين، خائن، عیسوی مسلمان شده، بدعت گذار، مخالف