جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

marqzār
meadow  |

مرغزار

معنی: مرغزار. [ م َ ] (اِ مرکب ) سبزه زار و زمینی که مرغ در آن بسیار رسته باشد. (برهان ). جایی را گویند که در آن سبزه بسیار رسته باشد. (از غیاث ) (از آنندراج ). آنجا که مرغ روییده است . زمینی که در آن گیاه مرغ فراوان باشد و سبزه زار و علفزار و چراگاه . (ناظم الاطباء).چمن . چمن زار. سبزه زار. ایکة. بحرة. بنانة. (برهان ).ترعة. جبان . جبانة. ربیعة. رفرف . رقمه . روضة. زلف . زلفة. طن ء. غوطالة. مألة. مرج . مرعی . (دهار). مرغ . مرنعة. ناعمة. واضعة. (منتهی الارب ) : سخن اندر ناحیت کیماک ... و اندر او قبیله های بسیار است و مردمانش اندر خرگاه نشینند گردنده اند کیماکیان بر گیاخوار و آب و مرغزار تابستان و زمستان . (حدود العالم ص 85). گردنده اند [ قبائل تخس ] به زمستان و تابستان بر چراگاه و گیاخوار و مرغزارها. (حدود العالم ).
چو شیر است و هامون ورا مرغزار
جز از مرد جنگی نجوید شکار.
فردوسی .
همی مرغ و ماهی پریشان به زار
بگرید به دریا درو مرغزار.
فردوسی .
بیاورد لشکر سوی خوار ری
بدان مرغزاری که بد آب و نی .
فردوسی .
چو برگرددت روز یار توام
به گاه چرا مرغزار توام .
فردوسی .
یکی گور دید اندرآن مرغزار
کز آن خوب تر کس نبیند نگار.
فردوسی .
همی گشت رخش اندرآن مرغزار
درخت و گیا بود و هم جویبار.
فردوسی .
خورش گرد کردند در مرغزار
ز گستردنیها به رنگ و نگار.
فردوسی .
که من سالیان تا بدین مرغزار
همی جشن نوسازم اندربهار.
فردوسی .
گراز آمد اکنون فزون ازشمار
گرفت آن همه بیشه و مرغزار.
فردوسی .
از آن مرغزار اسب بیژن براند
به خیمه درآورد و روزی بماند.
فردوسی .
ای روبهان کلته به خس در خزید هین
کآمد ز مرغزار ولایت همی زئیر.
فرخی .
مرغزاری است گیتی و تو شیری از قیاس
بس هزبران را که تو کردی برون از مرغزار.
فرخی .
همی تا زبهر مثل در زبانها
درآید که هر اشتری مرغزاری .
فرخی .
علی تکین را پیش تو ای ملک چه خطر
گرفته گیرش و در مرغزار کرده بدار.
فرخی .
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندرسرآرد کوهسار.
فرخی .
ز پیکار او شد همه مرغزار
سراسر درو دشت هندوستان
رگ بدسگالان درو جوی خون
پی بت پرستان درو خیزران .
عنصری .
نوروز پیش از آنکه سراپرده زد به در
با لعبتان باغ و عروسان مرغزار.
منوچهری .
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آوردسوی مرغزار از کوهسار.
منوچهری .
نرگس تازه میان مرغزار
همچو در سیمین زنخ زرین چهی .
منوچهری .
وقت صلحش کس نداند مرغزن از مرغزار
وقت خشمش کس نداند مرغزار از مرغزن .
منوچهری .
ماهی در آبگیر دارد جزعین زره
آهودر مرغزار دارد سیمین شکم .
منوچهری .
گه بخشش چو ابر نو بهاری
گه کوشش چو شیر مرغزاری .
(ویس و رامین ).
بزرگان جمله چون شیر شکاری
بتان چون آهوان مرغزاری .
(ویس و رامین ).
چو کردخواهد مربچه را مرشح شیر
ز مرغزار نه از دشمنی کندش آوار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).
اسبان به مرغزار فرستادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362). اندازه نیست حدود گوزگانان را که مرغزاری خوش و بسیار خوب است . (تاریخ بیهقی ص 572). مرغزار پر میوه ٔ ما بودی از تو میوه ٔ گونه گونه یافتیم . (تاریخ بیهقی ص 338).
سپهبد بر کوهی آمد فرود
که بد مرغزار و نیستان و رود.
اسدی .
لطیف است آن و خوش ، مشمر خبیثش
ز خاک و خار و خس چون مرغزاری .
ناصرخسرو.
وگر نیستت طَمْع باغ بهشت
چو خر خوش بغلت اندر این مرغزار.
ناصرخسرو.
مانده به چنگال گرگ مرگ شکاری
گرچه ترا شیر مرغزار شکار است .
ناصرخسرو.
چنان شکفت ز خون مرغزار کوشش تو
که نصرت و ظفر آورد شاخ بأس تو بار.
مسعودسعد.
دل در شکار شیر مبند از برای آنک
یک شیر نر ز بیم تو در مرغزار نیست .
مسعودسعد.
سخا را نو شکفته بوستانت
امل را نو دمیده مرغزارت .
مسعودسعد.
گلهای لعل گردد در بوستان ملک
خونهای تازه ریخته در مرغزار تیغ.
مسعودسعد.
گردون چو مرغزار و مه نو بر اوچو داس
گفتی به مرغزار همی بِدْرَوَد گیا.
معزی (دیوان ص 24).
موکب روباه را ترتیب رفتن بگسلد
چون بجنگ آید برون شیر ژیان از مرغزار.
معزی .
تا نه بس مدت چنان گردد که با انصاف او
آهوی دشتی امان یابد ز شیر مرغزار.
معزی .
همه ... در مرغزار امن و راحت جولان نمودند. (کلیله و دمنه ). به مرغزاری رسید [ شتر به ] آراسته . (کلیله و دمنه ). هرکه از دنیا به کفاف قانع شود... چون مگس است که در مرغزارهای خوش بر ریاحین ... راضی گردد. (کلیله و دمنه ).
روزی این غلام به مرغزار غزنین میگذشت . (چهارمقاله ص 93).
از شیر رایت تو درافتد به روز حرب
ترس و هراس و بیم به شیران مرغزار.
سوزنی .
با رأی تو چو ماه سپر ماه آسمان
با بأس تو چو شیر علم شیر مرغزار.
وطواط.
هر کجا از برای دیدن شیر
لشکری عزم مرغزار کند.
عمادی شهریاری .
خنده ای کو که سربه سر به شکر
چند شیران مرغزارکشی .
خاقانی .
مرغزار جان طلب خاقانیا
کاخور گیتی است سنگین ای دریغ.
خاقانی .
صبح پس شب رسید بر کمر آسمان
گل پس سبزه دمید از دهن مرغزار.
خاقانی .
زین مرغزار سبز نجوید حیات از آنک
قصاب خلق حلق بود گوسفند او.
خاقانی .
آن لاشه جست ز آخور سنگ
ین هندوان
در مرغزار سنبل آهوی چین گرفت .
خاقانی .
ابوعلی و فایق آن زمستان آن جایگاه ببودند تا روی بهار پیدا شد و مرغزارها بدمید و موسم حرکت لشکر رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 111).
چون بشکار آمد در مرغزار
آهوکی دید فریدون شکار.
نظامی .
کشیده بر سر هر کوهساری
زمردگون بساطی مرغزاری .
نظامی .
پدید آمد چو مینو مرغزاری
در او چون آب حیوان چشمه ساری .
نظامی .
من آنم که اسبان شه پرورم
به خدمت در این مرغزار اندرم .
سعدی .
شیردلانند در این مرغزار
بگذر و پیشانی شیران مخار.
خواجو.
هر آهوئی و دشتی هر شیر و مرغزاری .
کاتبی .
اراضة، استراضة؛ مرغزار شدن زمین . ترعة؛ مرغزار در زمین بلند. تریکة؛ مرغزاری که ناچریده مانده باشد. ترویض ؛ مرغزار کردن زمین . جب ؛ چاه بسیار آب در مرغزار نیکو. حدیقة؛ مرغزار با درخت . خضیلة؛ مرغزار سبز. درهم ؛ مرغزار بادرخت . دقر، دقرة دقیرة؛ مرغزار نیکو و بسیارگیاه . حدیقة دهماء؛ مرغزار نیک سبز که جهت شدت سبزی و طراوت به سیاهی زند. دیک ؛ جانوری که در مرغزارها یافته شود. روضة دقری ؛ مرغزار نیکو و بسیار نبات . روضة مذفورة؛ مرغزار ذفراناک . روضه ٔ أکسوم و یکسوم ؛مرغزار انبوه و بر هم نشسته گیاه و مرغزار تر و نمناک . روضة مکللة؛ مرغزار پر از گل شکفته . (از منتهی الارب ). ریف ؛ مرغزار چریدن . (تاج المصادر بیهقی ). شعراء؛مرغزار بسیار گیاه . (منتهی الارب ). مرغزار که اندرو نبات بسیار باشد. (دهار). طلاء، طلقه ؛ مرغزار باران ریزه رسیده . غناء؛ مرغزار بسیار درخت که از انبوهی درختان و کثرت علف آواز باد به آواز غنه ماند در آن . قرعاء؛ مرغزار بی گیاه . لدیدة؛ مرغزار پاکیزه ٔ با شکوفه گیاه . لف ؛ مرغزار درهم پیچیده گیاه . مأل ؛ مرغزار بادرخت . مردغة؛ مرغزار نیکو. مرغ و مرغة؛ مرغزار بسیار گیاه . معتمة؛ مرغزار درازگیاه . و دفة، و دیفة؛ مرغزار سبز علفناک . (منتهی الارب ).
- مرغزار عقبی ؛ کنایه از بهشت عنبرسرشت است . (برهان ) (آنندراج ) :
صبا به سبزه بیاراست دار دنیی را
نمونه ٔ گشت جهان مرغزار عقبی را.
انوری .
... ادامه
791 | 0
مترادف: چراگاه، راغ، راود، سبزه زار، علفزار، مرتع، مرغ، چمن زار
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [قدیمی]
مختصات: (مَ) (اِمر.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: marqzAr
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1448
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
meadow | grassland , lawn , callow , hayfield , mead , field , food plain , grace
ترکی
çayır
فرانسوی
prairie
آلمانی
wiese
اسپانیایی
prado
ایتالیایی
prato
عربی
مرج | روضة , مخضرة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "مرغزار" در زبان فارسی به معنای محل پرورش پرندگان، به ویژه مرغ‌ها، استفاده می‌شود. این کلمه دارای چند جنبه قواعدی و نگارشی است:

  1. نوشتار: "مرغزار" باید با استفاده از حروف فارسی و بدون هیچ گونه تغییر در املای آن نوشته شود.

  2. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به شکل "marɣ-zar" است، که در آن "غ" به صورت غنی تلفظ می‌شود.

  3. گشتار: این کلمه می‌تواند به عنوان اسم جاندار یا غیرجاندار در جملات مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال:

    • "مرغزار پر از پرندگان است."
    • "در مرغزار آرامش خاصی حاکم است."
  4. ترکیب واژه: "مرغزار" ترکیبی از دو واژه "مرغ" و "زار" است. "مرغ" به معنای پرنده‌ای است که معمولاً در مرغداری‌ها پرورش می‌یابد و "زار" به معنای محل یا زمین است.

  5. مکالمه: در مکالمات روزمره، می‌توان از "مرغزار" برای اشاره به مکان‌هایی که پرندگان در آن زندگی می‌کنند یا پرورش می‌یابند استفاده کرد.

در نهایت، توجه به نگارش، املای صحیح و تلفظ درست این کلمه در نوشته‌ها و گفتارهای رسمی و غیررسمی اهمیت دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در این صبح دل‌انگیز، مرغزار پر از گل‌های رنگارنگ و آواز پرندگان است.
  2. بچه‌ها در مرغزار به بازی و دویدن مشغول بودند و شادی آن‌ها فضای طبیعت را پر کرده بود.
  3. در دل مرغزار، یک رود کوچک جاری است که زیبایی طبیعی این منطقه را دوچندان کرده است.

واژگان مرتبط: چمن، میدان گلف، جوجهای که هنوز پر درنیاورده، شهد آب، میدان، مزرعه، رشته، زمین، عرصه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری