جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: معجر. [ م ِ ج َ ] (ع اِ) بر سر افکندنی زنان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقنعه . (غیاث ). مقنع و روپوش زنان و با لفظ بستن و در سر کشیدن و بر سر گرفتن به یک معنی مستعمل . (آنندراج ). جامه ای که زنان بر سر می پوشند تاحفظ کند گیسوان آنها را و باشامه نیز گوینده (ناظم الاطباء). روپاک . چارقد. روسری . سرپوش . نصیف . خِمار. ج ، معاجر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فغان من همه ز آن زلف تابدار سیاه که گاه پرده ٔ لاله ست و گاه معجر ماه . رودکی . به مستحقان ندهی ازآنچه داری و باز دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک . عنصری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 57). ببسته سفالین کمر هفت و هشت فکنده به سر بر تنک معجری . منوچهری . بسی بر درخت گل از برگ و بارش گهی معجر و گاه دستار دارد. ناصرخسرو. با صد کرشمه بسترد از رویت با شرم گرد به آستی و معجر. ناصرخسرو. گشت به ناخن چو پیرهنش مرا روی شد ز طپانچه مرا چو معجر او بر. مسعودسعد. ناگهان برجست و معجر بست ماه دلفریب ماه در گردون بود من زیر معجر داشتم . امیرمعزی (ازآنندراج ). از تف و تاب خنجر ترکان لشکرت در سرکشد به شکل زنان معجر آفتاب . انوری (از آنندراج ). خاتون کائنات مربع نشسته خوش پوشیده حله و ز سر افتاده معجرش . خاقانی . چون دو لشکر در هم افتادند چون گیسوی حور هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند. خاقانی . عید است و آن عصیر عروسی است صرع دار کف برلب آوریده و آلوده معجرش . خاقانی . گه از فرق سرش معجر گشادی غلامانه کلاهش برنهادی . نظامی . به ره بر یکی دختر خانه بود به معجر غبار از پدر می زدود. سعدی (بوستان ). نه چندان نشیند در این دیده خاک که بازش به معجر توان کرد پاک . سعدی (بوستان ). رازی که در میان سر آغوش و پیچک است آن راز را به مهر به معجر نوشته اند. نظام قاری (دیوان ص 23). چو عشق بامه معجرفروش می بازم به عشق معجر او هر طرف سراندازم . سیفی (از آنندراج ). - معجر بستن ؛ معجر بر سر کردن . چارقد بر سر انداختن . روسری بر سر انداختن : ناگهان برجست و معجر بست ماه دلفریب ماه در گردون بود من زیر معجر داشتم . امیر معزی (از آنندراج ). - معجر به سر کردن ؛ چارقد بر سر انداختن . روسری به سرکردن : شاهدی گر به سر کند معجر دیده آیینه دار طلعت اوست . نظام قاری (دیوان ص 51). - معجر زرنیخ ؛ کنایه از برگهای خزان دیده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). - || کنایه از گلهای زرد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). - || کنایه از شعاع صبح صادق . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). - معجر غالیه گون ؛ کنایه از شب است که عربان لیل گویند. (برهان ) (آنندراج ). شب . (ناظم الاطباء). - معجر فروش ؛فروشنده ٔ معجر. آنکه معجر فروشد : چو عشق بامه معجرفروش می بازم به عشق معجر او هر طرف سراندازم . سیفی (از آنندراج ). || روپوش زنان . (غیاث ) (آنندراج ). روی بند زنان : ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت همه رخها به معجرها همه سرها به چادرها. منوچهری . دانای نکو سخن کند باز از روی عروس عقل ، معجر. ناصرخسرو. غلام ملک تو بر سر نهاد تاج شرف عروس بخت تو بر روی بست معجر جود. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 148). مهره از بازو و معجر ز جبین باز کنید یاره از ساعد و یکدانه زبر بگشایید. خاقانی . شبی کشیده به رخسار نیلگون معجر به قیر روی فرو شسته توده ٔ اغبر. داوری شیرازی . || پارچه ای است یمنی . (منتهی الارب ). یک قسم پارچه ٔ یمنی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه از پوست خرما به شکل جوال بافند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عمامه که بر سر نهند بدون گرد کردن تحت الحنک .(از اقرب الموارد). روسري، سرانداز، مقصوره، چارقد arm ذراع، سلاح، سلطة، يد الكرسى، شعبة من الجيش، حصن، لسان البحر الداخل، تسلح، قوة، صان، هيأ
ذراع|سلاح , سلطة , يد الكرسى , شعبة من الجيش , حصن , لسان البحر الداخل , تسلح , قوة , صان , هيأ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "معجر" در زبان فارسی به معنی پوشش سر، مخصوصاً در بین زنان مسلمان که برای پوشاندن موها استفاده میشود، به کار میرود. در نگارش و قواعد فارسی، نکاتی وجود دارد که باید رعایت شود:
نقطهگذاری: در جملات، اگر "معجر" در وسط جمله آورده شود، باید طبق قواعد نقطهگذاری دقیقا معین شود. به عنوان مثال: "او به دلیل گرما، مجبور شد معجرش را به کمر ببندد."
نحوهی جمع بستن: اگر بخواهیم جمع کلمه "معجر" را بسازیم، به صورت "معاجر" خواهد بود. در جملات باید توجه داشت که جمع بسته شده به درستی در متن استفاده شود.
کلمات وابسته: هنگام استفاده از "معجر" در جملات، باید توجه کرد که کلمات وابسته به درستی به آن اضافه شوند. مثال: "معجر سیاه"، "معجر سنتی" و غیره.
سازگاری با حرف و صفت: باید دقت کرد که صفات قبل از "معجر" به درستی با آن همجنس و همعدد باشند. مانند "معجر سفید" یا "معجر بزرگ".
تلفظ و رسمالخط: تصویر کلمه “معجر” در نوشتار فارسی باید به دقت و درست نوشته شود. همچنین به تلفظ صحیح آن نیز باید توجه شود.
اگر سوال دیگری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری در مورد کلمه "معجر" دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
معجر او در مراسم عروسی به شکلی زیبا و جذاب جلب توجه کرد.
در دوران گذشته، معجرهای پر زرق و برق نشانهای از ثروت و مقام صاحبان آنها بود.
او همیشه معجرش را با دقت انتخاب میکند تا با لباسهایش همخوانی داشته باشد.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر