جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: معهود. [ م َ ] (ع ص ) پیمان کرده شده . (غیاث ). هرچیز پیمان کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیده و شناخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیز که پیشتر آن را شناخته و دیده باشند. (ناظم الاطباء). معروف .(اقرب الموارد). مرسوم . معمول . متداول : وبه قرار اصل و ترکیب معهود باز می برد. (کلیله و دمنه ). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود. از... نادر و معهود. (کلیله و دمنه ). نظام کارهای حضرت و ناحیت به قرار معهود و رسم مألوف بازرفت . (کلیله و دمنه ). و طبع آب آن است که روا بود که سنگ شود چنانکه به بعض جایها معهود است و به رأی العین دیده می شود. (چهارمقاله ص 8). محمود زر و جواهر خواست و افزون از رسم معهود و عادت ، ایاز را بخشش کرد. (چهارمقاله ص 56). این لفظ در میان خلق معهود و متداول است و به فهم خوانندگان نزدیکتر. (اسرارالتوحید چ صفا ص 15). برخاستم ... و چنانکه معهود بود او را بیدار کردم و به جماعت رفتیم . (اسرار التوحید چ صفا ص 34). و از اینجاست که کمینه ٔ خادم صحیفه ٔ ثنای دیگر ملکان را به آب داده است و بر طریقت معهود خط نسخ درکشیده . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 151). یک روز به سبب آب و هوا در ناقهی گستاخ شد و بر احتما کردن محافظت معهود ننمود علت نکس کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 286). از بهراو دعوتی بساخت و میزبانی کرد که مثل آن در آن عهد و دیگر عهود معهود نبود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162). نمو زرع و برکت ریع به قرار معهود بازرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331). بر قاعده ٔ معهود، مناشیر و امثله و مخاطبات به تازی نویسند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). او در مملکت خویش بر قاعده ٔ معهود متمکن گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391). به قرار معهود و رسم مألوف بازگشت . (سندبادنامه ص 10). چون ارادت معهود بر قرار ندید گفت ... (گلستان ). کژدم را ولادت معهود نیست . (گلستان ). نظر با نیکوان رسمی است معهود نه این بدعت من آوردم به عالم . سعدی . بعد از عرض فرستادگان و گزاردن پیغام ایشان به رسم معهود در وقتی مناسب سخن گرگین به پایه ٔ سریر خلافت مصیر درانداختند. (ظفرنامه ٔ یزدی ). - شی ٔ معهود ؛ چیز شناخته شده که مسبوق به شناسایی وی باشند. (ناظم الاطباء). - مسکن معهود ؛ خانه ٔ معتاد و منزلی که به وی خو کرده باشند. (ناظم الاطباء). - نامعهود؛ غیرمعمول . نامتعارف . ندیده و نشناخته : سفله گو روی مگردان که اگر قارون است کس از او چشم ندارد کرم نامعهود. سعدی . || قدیم و کهنه . (غیاث ) (ناظم الاطباء). || جای باران نخستین رسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || محل بازگشت و منزلی که همیشه به آن باز گردند از هر کجا که رفته باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به معهد شود. agreed, obviously متفق عليه، متفق mahud mahoud mahoud mahud mahoud