جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mofles
poor  |

مفلس

معنی: مفلس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) محتاج . درویش . تهیدست . (از آنندراج ). کسی که فلس و پشیزی نداشته باشد. درویش . تنگدست . بی چیز. بینوا. (از ناظم الاطباء). آنکه وی را مالی باقی نمانده باشد. (از اقرب الموارد). نادار. ندار. بی پا. از پای برفته . آنکه هیچ ندارد. ج ، مفلسین ، مفلسون ، مفالیس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
وآنکه می گوید که گر حجت حکیمستی چرا
در دره ی ْ یمگان نشسته مفلس و تنهاستی .
ناصرخسرو.
ماندی اکنون خجل چو آن مفلس
که به شب گنج بیند اندر خواب .
ناصرخسرو.
مرو مفلس آنجا که معلوم توست
که مر مفلسان را نباشد محل .
ناصرخسرو.
به گفتار که بیرون آورد چندان خز و دیبا
درخت مفلس و صحرای بیچاره ز پنهانها.
ناصرخسرو.
قلم به دست دبیری به از هزار درم
مثل زدند دبیران مفلس مسکین .
سوزنی .
در زوایای رسته ٔ معنی
مفلس کیمیافروش منم .
انوری .
جمع رسل بر درش مفلس طالب زکوة
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 44).
دردی و سفال مفلسان راست
صافی و صدف توانگران راست .
خاقانی .
زآن حرف صولجان وش زیرش دو گوی ساکن
آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر.
خاقانی .
صرف شد آن بدره هوا در هوا
مفلس و بدره ز کجا تا کجا.
نظامی .
مفلس بخشنده تویی گاه جود
تازه و دیرینه تویی در وجود.
نظامی .
مفلس آن راه را سلطنت فقر چیست
ترک عدم داشتن راه فنا ساختن .
عطار.
کو دغا و مفلس است و بدسخن
هیچ با او شرکت و سودا مکن .
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 89).
مفلس است این و ندارد هیچ چیز
قرض ندْهد کس مر او را یک پشیز.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 89).
گفت قاضی مفلسی را وانما
گفت اینک اهل زندانت گوا.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 89).
مفلسان گر خوش شوند از زر قلب
لیک آن رسوا شود در دار ضرب .
مولوی .
شیطان با مخلصان برنمی آید و سلطان با مفلسان . (گلستان ).
مپندار کو در چنان مجلسی
مدارا کند با تو چون مفلسی .
سعدی (بوستان ).
بسا مفلس بینوا سیر شد
بسا کار منعم زبر زیر شد.
سعدی (بوستان ).
چو مفلس فروبرد گردن به دوش
از او برنیاید دگر جز خروش .
سعدی (بوستان ).
مفلس که رسد به گنج ناگاه
ز افزونی حرص گم کند راه .
امیرخسرو.
پس چنین گشتمی که اکنونم
مفلسی با هزار عیب و عوار.
ابن یمین .
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده .
حافظ.
عشقت آمد پی دل بردن و در سینه نیافت
دزد از خانه ٔ مفلس خجل آید بیرون .
؟ (از امثال و حکم ص 803).
- از چیزی مفلس گشتن ؛آن را از دست دادن . از آن محروم شدن :
هرکه بود از نشاط مفلس گشت
گرچه از آب دیده قارون گشت .
مسعودسعد.
- مفلس شدن ؛ افلاس . (تاج المصادر بیهقی ). بی چیز شدن . اِکداء. اِلفاج . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مفلس کردن ؛ بی چیز کردن . تهیدست کردن :
از حجت حق جوی جواب سخن ایراک
مفلس کندت بی شک ، اگر گنج سوءالی .
ناصرخسرو.
- امثال :
المفلس فی امان اﷲ ؛ مفلس بی تقصیر مصون از تعرض حاکم و وامخواهان باشد، نظیر: از برهنه پوستین چون برکنی . (امثال و حکم ج 1 ص 272).
تا ابله در جهان است مفلس درنمی ماند ، نظیر: لر بازار نرود، بازار می گندد. (امثال و حکم ص 528). تمثل :
تا که احمق باقی است اندر جهان
مرد مفلس کی شود محتاج نان .
مولوی (از امثال و حکم ایضاً).
حرفت آموزی از حرقت مفلسی نسوزی . (امثال و حکم ج 2 ص 692).
مفلس در امان خداست . (امثال و حکم ج 4 ص 1720). و رجوع به مثل المفلس فی امان اﷲ شود.
واله گردی چو مفلسی پیش آید . (امثال و حکم ج 4 ص 1881).
|| (اصطلاح فقه ) کسی که اموال و مطالبات او کمتر از دیون او باشد.وقتی که حکم حجر او از طرف قاضی صادر شد او را مُفَلَّس می نامند. در آیین دادرسی سابق (قانون 1310)، افلاس عبارت بود از عدم کفایت دارایی شخص برای پرداخت مخارج عدلیه و یا بدهی او و چنین شخصی را مفلس می گفتند. در قانون اعسار 1313 مفهوم افلاس از بین رفت و بجای آن مفهوم اعسار نشست . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). کسی است که دارائیش کمتر از بدهکاریش باشد و یا آنکه او را از اموال دنیا بجز پول سیاه و روزگار تاریک چیزی نمانده باشد که باید از تصرف در اعیان اموالش که منافی با حق غرماء است ممنوع شود. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ). || کسی که بجای درم دارای پشیز و فلوس باشد. || فرومایه و هشنگ . (ناظم الاطباء).
... ادامه
1310 | 0
مترادف: 1- بي چيز، بي نوا، تهي دست، درويش، فقير، گدا، مستمند، مسكين، معسر، ندار 2- محجور، يك لاقبا، ورشكست، ورشكسته
متضاد: دارا، منعم
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت) [عربی، جمع: مفالیس]
مختصات: (مُ لِ) [ ع . ] (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: mofles
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 210
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
poor
ترکی
fakir
فرانسوی
pauvre
آلمانی
arm
اسپانیایی
pobre
ایتالیایی
povero
عربی
فقير | مسكين , رديء , بائس , ضعيف المستوى , محتاج , نحيل , زهيد , عادي , سقيم , معاني , عاجز , معوز , في حالة متدهورة , حقير , غير كافئ
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "مفلس" در زبان فارسی به معنای بی‌پول، بی‌چیز، و ناتوان در تأمین معاش است. در ادامه، به بررسی قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه می‌پردازیم:

۱. معنا و کاربرد

  • مفلس: به طور کلی به شخصی اطلاق می‌شود که دارای پول یا دارایی نیست. این واژه در متون ادبی، اجتماعی و اقتصادی به کار می‌رود.

۲. صرف و نحو

  • صرف کلمه: "مفلس" یک اسم است و می‌تواند به عنوان فاعل یا مفعول در جمله استفاده شود.
    • مثال: "او مفلس است."
    • مثال: "مفلس‌ها به کمک نیاز دارند."

۳. ویژگی‌های نگارشی

  • نوشتن کلمه در متن: "مفلس" به‌عنوان یک اسم، باید در متن به درستی نوشته شود و نیاز به تاکید یا علامت‌گذاری خاصی ندارد مگر در مواردی مثل شعر یا نثر ادبی که بخواهیم برای تأکید بر آن تأکید کنیم.
  • استفاده از نشانه‌های نگارشی: در جملاتی که کلمه "مفلس" به کار می‌رود، بر اساس ساختار جمله، ممکن است نیاز به ویرگولی باشد.
    • مثال: "او، مفلس و غریب، در خیابان‌ها می‌گردد."

۴. توجهات زبان‌شناختی

  • هم‌خانواده‌ها: واژه‌های مرتبط و هم‌خانواده با "مفلس" شامل مفلسانه، مفلس بودن و غیره می‌باشد.
  • مترادف‌ها: کلمات دیگری مانند فقیر، تنگدست و بی‌چیز نیز ممکن است به جای "مفلس" مورد استفاده قرار گیرند، اما هر کدام بار معنایی متفاوتی دارند.

۵. مثال‌های استفاده

  • "در این زمانه، مفلس شدن از هر زمانی دیگر آسان‌تر به نظر می‌رسد."
  • "مفلس به فکر رفع نیازهای اولیه‌اش است."

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "مفلس" به‌درستی و به‌طور مؤثر در متون خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. به دلیل مشکلات مالی، او به ناچار به وضعیتی مفلس دست یافت و نتوانست هزینه‌های زندگی‌اش را تامین کند.
  2. داستان آن مرد مفلس در شهر، عبرتی برای همه شد که چگونه می‌توان با مدیریت درست مالی از ورشکستگی جلوگیری کرد.
  3. پس از ضربه‌های مکرر اقتصادی، کسب‌وکارشان به حالتی مفلس رسید و مجبور شدند برای نجات شرکت اقدام به فروش دارایی‌های خود کنند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری