جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

maqhur
substantial  |

مقهور

معنی: مقهور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مغلوب شده و چیره شده بر وی و منهزم و شکست خورده . (ناظم الاطباء). قهرشده . شکسته . بشکسته . آن که بر او چیره شده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خدای ناصر او باد تا جهان باشد
همیشه دولت او قاهر و عدو مقهور.
فرخی .
همیشه خاندان بزرگ پاینده باد... و اعداش مقهور. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). می گفتند خداوند دل مشغول ندارد که تعبیه ها بر حال خویش است و مخالفان مقهورند و به مرادی نمی رسند.(تاریخ بیهقی ، ایضاً ص 687).
وان شهاب است رأی ثاقب او
که از او دیو فتنه مقهور است .
ابوالفرج رونی .
نیکخواهت ز بخت محترم است
بدسگالت ز چرخ مقهور است .
مسعودسعد.
چو خسروان را باید که در صف لشکر
به تیغ قاهر باشند و دشمنان مقهور...
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 184).
شاعران از دشمن ممدوح چون ذکری کنند
رسم را گویند کز قهر اجل مقهور باد.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 102).
نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی
قاهره مقهور پادشای صفاهان .
خاقانی .
و خود کدام منفعت از این عظیم تر است که اولیا منصور باشند واعدا مقهور، دوستان آسوده و دشمنان فرسوده . (راحةالصدور).
جنابت بر همه آفاق منصور
سپاهت قاهر و اعدات مقهور.
نظامی .
علم علم از جهل نگونسار نگردد و همیشه حق منصور باشد و باطل مقهور. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 102). اسکندر مقهور و مخذول به جنگل درآمده به طرف گیلان بدر رفت و بعد از آن خبری محقق از او نیامد. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 145).
- مقهور داشتن ؛ مغلوب کردن . شکست دادن : اگروی را مقهور داری و به تلبیس وی فریفته نشوی ... در تو زیرکی و معرفت ... پدید آید. (کیمیای سعادت چ احمدآرام ص 19).
- مقهور ساختن ؛ مغلوب کردن . شکست دادن : ضمیر انورش کارهای عمری را به شبی تدبیر کند و لشکرهای گران به فکری مقهور سازد. (انوار سهیلی ).
- مقهور شدن ؛ شکست یافتن . مغلوب شدن . شکسته شدن : یک چوبه ٔ تیر سخت به زانویش رسیده کاری و از آن مقهور شده و نزدیک آمد که کشته شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233). بازگردید و ساخته به گاه بیایید تا فردا کار خصم فیصل کرده آید که دشمن مقهور شده است . (تاریخ بیهقی ، ایضاً ص 353).
مقهور به حکمت شود این خلق جهان پاک
زیرا که حکیم است جهان داور قهار.
ناصرخسرو.
پادشاهی است نفس تو قاهر
شده دیو هوی بدو مقهور.
ابوالفرج رونی .
نصرت همی طلب کرد از کین تو ولیکن
در آرزوی نصرت مقهور شد مفاجا.
امیرمعزی .
نشگفت که مقهور شد آن لشکر مخذول
مقهور شود لشکرسلطان ستمکار.
امیرمعزی .
اگر... روزگار غدرپیشه غش عیار خویش بنماید و مقهور و مکسور شویم آخر... باری نام نیک بیابیم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 187). چون گربه ٔ خصم غالب گشته و گربه ٔ اومقهور شده آهی برکشید و برفت . (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 134).
- مقهور کردن ؛ شکست دادن .مغلوب کردن . شکستن : نعمتها بر ما تمام گردانید و دشمنان ما را مقهور کرد. (سیاست نامه چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 4). اگر وی را [شهوت را] مقهور کنی و به ادب ، زیردست عقل و شرع داری ... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 19). هرگه که شیاطین قصد استراق سمعکنند از آسمان عزت به رجم نجم ایشان را مقهور کنند.(کشف الاسرار ج 3 ص 296). شما را بر نفس اماره نصرت دهد تا آن را مقهور کنید. (کشف الاسرار ج 3 ص 717).
تیغ تو هست قاهری که کند
صد سپه رابه یک زمان مقهور.
امیرمعزی .
ترا این جاه قاهر قهرمان است
که قهرش مرگ را کرده است مقهور.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 230).
که مرد در تتق کبریا نیابد راه
مگر که لشکر حرص و هوی کندمقهور.
ظهیر فاریابی .
خصمان را مقهور کرد. (لباب الالباب چ نفیسی ص 39). به هر مکر و خداع که خصم را مقهور توانی کرد از مصاف برنباید گشت . (جوامع الحکایات عوفی ).
- مقهور گردیدن (گشتن ) ؛ مغلوب شدن . شکست یافتن . شکسته شدن :
بی لشکر عقل و دین نگردد
این گرد سپاه دهر مقهور.
ناصرخسرو.
خدای تعالی مرابر وی نصرت داد تا مقهور من گشت . (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 17). چون عبدالرحمن اندر آن حصار مقهور گشت به زینهار آمد. (تاریخ گردیزی ). خالد ندانست اینکه سیف اﷲ مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). اسیر ما دیوان شوند و مسخر و مقهور ما گردند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 85).
باز در تن شعله ابراهیم وار
که از او مقهور گردد برج نار.
مولوی .
به منازعت پیش آید مقهور غلبه ٔ او گردد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 139).
- مقهور گردانیدن ؛ مغلوب ساختن . شکست دادن : باری عزاسمه ... اعدای دولت او را مقهور و نگونسار گرداناد. (تاریخ قم ص 4). دیگر سرداران و مفسدان آن نواحی که تا غایت گردن اذعان ننهاده بودندهمه را مقهور گردانیدند. (ظفرنامه ٔ یزدی ).
|| زیردست شده و ستم رسیده و مظلوم و آزرده شده . (ناظم الاطباء). || زبون . خوارکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گوشتی که آتش به آن رسیده و آب از آن روان باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
... ادامه
742 | 0
مترادف: تارومار، شكست خورده، مغلوب، منهزم
متضاد: قاهر، فاتح
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (مَ) [ ع . ] (اِمف .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: maqhur
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 351
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
substantial
ترکی
itaatkâr
فرانسوی
soumis
آلمانی
unterwürfig
اسپانیایی
sumiso
ایتالیایی
sottomesso
عربی
جوهري | أساسي , حقيقي , متين , ضروري , مادي , مهم , ثري , شىء حقيقي , فخم , غني , مكين , وجيه
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «مقهور» به معنای تحت سلطه یا تسلط قرار گرفته است و از ریشه «قهر» به معنای غلبه و تسلط گرفته شده است. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر حائز اهمیت است:

  1. استفاده صحیح در جمله: کلمه «مقهور» معمولاً به عنوان صفت به کار می‌رود. به عنوان مثال:

    • او در این مسابقه مقهور رقیب خود شد.
  2. صرف و تغییرات کلمه: «مقهور» ممکن است به صورت‌های مختلف در جملات به کار رود، اما به صورت اصل خود نباید تغییر کند. مثال‌ها:

    • مقهور (صفت مفرد مذکر)
    • مقهوره (صفت مفرد مؤنث)
    • مقهوران (جمع مذکر)
  3. قواعد نگارش: در نوشتار, رعایت قواعد نگارشی مانند نقطه‌گذاری و فاصله‌گذاری صحیح مهم است. باید دقت شود که استفاده از این کلمه در جملات به درستی و در جای مناسب قرار گیرد. به عنوان مثال:

    • او در برابر فشارهای اقتصادی مقهور نشد.
  4. معنی و هم‌معنی‌ها: درک معنای کلمه و هم‌معنی‌های آن نیز اهمیت دارد. کلمه «مقهور» می‌تواند معادل‌هایی مانند «مغلوب»، «تسلیم» و «محکوم» داشته باشد، اما توجه به بافت و سیاق جمله مهم است.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه «مقهور» به درستی و در محل مناسب استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او به قدری از زیبایی این منظره مقهور شده بود که لحظه‌ای نمی‌توانست چشم از آن بردارد.
  2. هنگام خواندن داستان، به شخصیت اصلی مقهور احساساتش شدم و با او همذات‌پنداری کردم.
  3. قدرت کلام این سخنران به قدری تأثیرگذار بود که تمام حضار مقهور سخنانش شدند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری