جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ملازم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) دست در گردن اندازنده با هم . (منتهی الارب ). دست در گردن هم اندازنده و معانقه کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همیشه باشنده به جایی یا نزد کسی . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، همیشه باشنده در جایی و یا در نزد کسی . (ناظم الاطباء). آنکه دائم جایی را یا کسی را لازم گیرد. آنکه پیوسته مقیم جایی یا همراه کسی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر ملازم خاک در کسی باشی چوآستانه ندیم خسیت باید بود. ناصرخسرو. از جمله ٔ آن کلمات این چهار سخن نقل کرده اند که گفت ای موسی بر درگاه من ملازم باش که مقیم منم . (کشف الاسرار ج 3 ص 728). و دین و ملک توأمان و ملازمان اند. (سندبادنامه ص 5). اگر ملک سایه ٔ عاطفت بر کار من افکند... چون سایه ملازم این آستانه خواهم بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 218). اسباب فراغت ایشان ساخته فرموده تا بر دوام علی مرور الایام ملازم آن موضع شریف می باشند. (مرزبان نامه ایضاً ص 300).نصر مدتها ملازم خدمت بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران صص 271 - 272). در تعهد و تفقد و اجلال و اکرام قدر او مبالغه رفت و در حضرت ملک ملازم بود. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ایضاً ص 316). تب باز ملازم نفس گشت بیماری رفته باز پس گشت . نظامی . اما به حکم آنکه سوابق انعام خداوندی ملازم روزگار بندگان است ... (گلستان ). دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی . (گلستان ). سوابق نعم خداوندی ملازم روزگار بندگان است . (گلستان ). تنی چنداز عدول مزکی که ملازم مجلس او بودند زمین خدمت ببوسیدند. (گلستان ). و امیر نوروز ملازم می بود و در کار لشکر و امارت سعی و اجتهاد می نمود. (تاریخ غازان ص 15). در خلا و ملا و سراء و ضراء ملازم درگاه جهان پناه بود. (تاریخ غازان ص 56). اما تدارک حال قوشچیان که ملازم اند چنان فرمود که مواجب ایشان و طعمه ٔ جانورانی که در اهتمام هریک است مفصل برآورده اند. (تاریخ غازان ص 344). ای پسر گر ملازم شاهی نتوان بود غافل و ساهی . اوحدی . - ملازم کردن ؛ همراه کردن : چون مجلس به آخر رسید و مستان عزم شبستان کردند سلطان از زبان خود کسی را ملازم قیصر کرد و جهت احتیاط را فرمود که با او رسوم چرب زبانی و آداب نیکومحضری ممهد دارند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 27). - ملازم گردانیدن ؛ همراه ساختن : امیر سعید برلاس را ملازم امیرزاده رستم گردانیده . (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیر کبیر ج 2 ص 416). || به مناسبت همین معنی نوکر را گویند. (غیاث ) (آنندراج ). نوکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). چاکر. گماشته . خادم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ملازم درگاه ؛ نوکری که در هر هنگام و همه وقت در دربار پادشاهی حاضر باشد. (ناظم الاطباء) : مرسوم فلان را چندان که هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است . (گلستان ). - ملازم سلطان ؛ ملازم درگاه : به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را. حافظ. و رجوع به ترکیب قبل شود. || پیوسته در کار و باثبات وثابت قدم و پای برجا. (ناظم الاطباء) : موش برفت و روزی چند ملازم کار می بود... تا خود کمین مکر بر خصم چگونه گشاید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 90). 1- دمخور، همدم، همراه، هم نشين
2- خدمتكار، فراش، گماشته، نوكر
3- لازمه، ملتزم
4- متلازم، ملازمه
5- مراقبت، مواظبت attendant, retainer, valet, gillie, varlet, attending, inherent, attached, assiduous, inseparable, required ملازم teğmen lieutenant leutnant teniente tenente سرپرست، گیره، حکم نگاهداری و ضبط، مستخدم، نوکر، پیشخدمت مخصوص، کلفت، خادم، نوکر یکی از روسای کوهستانی، خدمتکار، ادم پست و رذل، ذاتی، طبیعی، اصلی، چسبنده، وابسته، پیوسته، دلبسته، مربوط، متعلق، زحمت کش، دارای پشتکار، ساعی، جدا نشدنی، لاینفک
کلمه "ملازم" در زبان فارسی به معنای همراه، همیار یا کسی است که در کنار دیگری قرار دارد و در فعالیتهای او شرکت میکند. در استفاده از این کلمه و نگارش مرتبط با آن، رعایت چند نکته قواعدی و نگارشی ضروری است:
نوشتار صحیح: کلمه "ملازم" به این صورت نوشته میشود و باید از اشتباهاتی چون "ملازمی" یا "ملازمی" پرهیز کرد.
استفاده در جملات: باید توجه داشت که این کلمه میتواند به عنوان اسم، صفت یا قید در جملات مورد استفاده قرار گیرد. مثلاً:
"او ملازم من بود."
"ملازم بودن در کارها به تعامل بهتر کمک میکند."
سازگاری با دیگر کلمات: "ملازم" معمولاً با کلمات دیگری چون "همراه"، "دوست" یا "یار" ترکیب میشود. مانند:
"ملازم وفادار"
"ملازم کاری"
غیررسمی و رسمی: در نوشتار رسمی بهتر است از "ملازم" در معانی خاص و دقیق استفاده شود، در حالی که در مکالمات غیررسمی میتواند معانی عمومیتری داشته باشد.
نکات نگارشی: مانند تمام کلمات فارسی، توجه به نقطهگذاری و فصلبندی در جملات حاوی این کلمه مهم است.
اگر سوال خاصتری دربارهی کاربرد یا قواعد مربوط به کلمه "ملازم" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
ملازم رئیسجمهور همیشه در ساعات اضطراری آمادهباش است تا به سرعت کمک کند.
در بسیاری از ارتشها، ملازمها مسئول همراهی نظامیان در میادین نبرد هستند.
او به عنوان ملازم یک مقام دولتی، وظیفه داشت تا گزارشهای مهم را به موقع ارائه دهد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: سرپرست، گیره، حکم نگاهداری و ضبط، مستخدم، نوکر، پیشخدمت مخصوص، کلفت، خادم، نوکر یکی از روسای کوهستانی، خدمتکار، ادم پست و رذل، ذاتی، طبیعی، اصلی، چسبنده، وابسته، پیوسته، دلبسته، مربوط، متعلق، زحمت کش، دارای پشتکار، ساعی، جدا نشدنی، لاینفک
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر