جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

malul
dejected  |

ملول

معنی: ملول . [ م َ ] (ع ص ) به ستوه آمده ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). به ستوه آمده . افگار و مانده . آزرده و بیزار. سست و ناتوان . دلگیر. دلتنگ . اندوهگین . غمگین . دارای ملالت . (ناظم الاطباء). سیرآمده . بستوه . آزرده . رنجیده . گرفته خاطر. َضجِر. افسرده . تنگدل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ملول مردم کالوس و بی محل باشد
مکن نگارا این خود و طبع را بگذار.
ابوالمؤید بلخی (از یادداشت ایضاً).
خورشید شاه ملول و پریشان خاطر به مقام خود آمد. (سمک عیار ج 1 ص 43).
ملک از بخشش بسیار اگر نیست ملول
بنده را باری از این بیش شدن خاست ملال .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 225).
هر یک از وصف شراب شمول ملول . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 448). شعر دلاویز... بسیار بخیلان را سخی ... و لئیمان را کریم و ملولان را ذلول ... گرداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 82).
شمعی و رخ خوب تو پروانه نواز
لعل تو مفرحی است دیوانه گداز
درراه توام زآن نفسی نیست که هست
شب کوته و تو ملول و افسانه دراز.
سیدشمس الدین نسفی .
ما بر این درگه ملولان نیستیم
تا ز بعد راه هر جا بیستیم .
مولوی .
بر ملولان این مکرر کردن است
نزد من عمر مکرر بردن است .
مولوی .
گر هزاران طالبند و یک ملول
از رسالت بازمی ماند رسول
اسب خود را ای رسول آسمان
در ملولان منگر و اندر جهان .
مولوی .
تا تو تاریک وملول و تیره ای
دان که با دیو لعین همشیره ای .
مولوی .
قضا را کسان او یکی حاضر بود، گفت : چه خطا کرده است که از دیدن او ملولی . (گلستان ).
با طبع ملولت چه کند دل که نسازد
شرطه همه وقتی نبود لایق کشتی .
سعدی (گلستان ).
گر ملولی ز ما ترش منشین
که تو هم در میان ما تلخی .
سعدی (گلستان ).
چون اباقاخان از ازدحام و غلبه ٔ مردم ملول می بود... او را به قرب نیم فرسنگ دورتر از اوردوها فرودمی آورد. (تاریخ غازان ص 8). البته نشاید که به کراهت و اجبار نفس را بر عملی که از آن ملول بود... الزام نمایند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 171).
بحر محیطند و ز گوهر ملول
چرخ بسیطند و ز اختر ملول .
خواجوی کرمانی (روضةالانوار چ کوهی کرمانی ص 23).
فارغ از این طارم فیروزه خشت
وز سقر آزاد و ملول از بهشت .
خواجوی کرمانی (ایضاً ص 24).
مرغ به فریاد ز فریاد من
خلق ملول از دل ناشاد من .
خواجوی کرمانی .
گردون نسب نپرسد و هست از حسب ملول
پیروز روز آنکه حسیب و نسیب نیست .
ابن یمین .
هر آنچه خاطر ایشان ملول باشد از آن
چو حلقه باد ز خلوت سرایشان بر در.
ابن یمین .
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است .
حافظ.
ز بخت خفته ملولم ، بود که بیداری
به وقت فاتحه ٔ صبح یک دعا بکند.
حافظ.
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم .
حافظ.
- ملول شدن ؛ مغموم شدن و دلتنگ گشتن . (ناظم الاطباء). به ستوه آمدن . سیر آمدن . آزرده شدن . تبرم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): چنانکه کسی ... اگر از عبادت ملول شود و داند که اگر ساعتی با اهل خویش تفرج کند یا با کسی نشاط و طیبت کند نشاط وی بازآید، آن وی را فاضلتر از این عبادت با ملال . (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 753). شهر براز از حصار دادن قسطنطنیه ملول شد و تدبیر گشادن آن نبود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 104).
اگر ملول شدی یا ملامتم گویی
اسیر عشق نیندیشد از ملال و ملام .
سعدی .
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما.
سعدی .
گر از دیار به وحشت ملول شد سعدی
گمان مبر که به معنی ز یار برگردد.
سعدی .
تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند
وگر ملول شوی صاحبی دگر گیرند.
سعدی .
هرکه در طلب محبت حق صادق بود... صرف اوقات خود و استغراق آن در معاملات و طاعات بسیار نداند و ملول نشود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 326). عاقبت والی ملول شد و با خود عقد عزیمت بست که من بعد سخن شیخ در باب شفاعت مسموع ندارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 347). بر ذکر محبوب مولع و مشعوف بود... و از آن هرگز ملول نشود. (مصباح الهدایه ایضاً ص 408).
دلا اگر طلبی سایه ٔهمای شرف
مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد.
وحشی .
- ملول گشتن (گردیدن ) ؛ ملول شدن :
تو مردم کریمی ، من کنگری گدایم
ترسم ملول گردی با این کرم ز کنگر.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 189).
چون که ملالت همی ز پند فزایدت
هیچ نگردد ملول مغز تو از مل ؟
ناصرخسرو.
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
لطف نمود و ز تکرار من نگشت ملول .
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 458).
مزدور یک روز ببود ملول گشت . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 60).
اندر این عالم غریبی زآن همی گردی ملول
تا ارحنا یا بلالت گفت باید برملا.
سنائی .
ز ناز دوست همی گشتم ملول و کنون
چگونه صبر کنم بر شماتت دشمن .
رشیدالدین وطواط.
دلش ملال نداند همی به بخشش و جود
مگر ز بخشش و جودش ملول گشت ملال .
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 281).
چون آهن اگر حمول گردی
ز آه چو منی ملول گردی .
نظامی .
گر سالها به پهلو گردی تو اندر این ده
مرتد شوی اگر تو یک دم ملول گردی .
عطار.
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست .
مولوی .
تو گمان مبر که سعدی ز جفاملول گردد
که گرش تو بی جنایت بکشی جفا نباشد.
سعدی .
ملول گشتم از این اختران بیهده گرد
به جان رسیدم از این روزگار بی سامان .
عبید زاکانی .
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن .
حافظ.
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می کشم از برای تو.
حافظ.
رجوع به ترکیب ملول شدن شود.
|| در تداول عامه ، نه گرم و نه سرد. نیم گرم . ولرم . ملایم . شیرگرم . فاتر: آب ملول ؛ آب نیم گرم . ماء فاتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در بعض لهجه های ایران ، مُلوم و شاید تخفیفی از ملائم باشد.
... ادامه
946 | 0
مترادف: 1- آزرده، اندوهگين، بيزار، تنگ دل، دلتنگ، دل مرده، غمگين، غمناك، متاثر، مكدر، نژند، نفور 2- ولرم
متضاد: 1- شاد 2- داغ، سرد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (مَ) [ ع . ] (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: malul
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 106
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
dejected | heartsick , lonesome , glum , chapfallen , depressed , mollal
ترکی
sıkılmış
فرانسوی
ennuyé
آلمانی
gelangweilt
اسپانیایی
aburrido
ایتالیایی
annoiato
عربی
مكتئب | حزين , مغتم , موهن العزيمة , كئيب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "ملول" در زبان فارسی به معنای ناراحت، دل‌زده یا ناامید است. در اینجا چند نکته درباره‌ی قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شده است:

  1. نحوه‌ی استفاده: کلمه "ملول" به عنوان صفت استفاده می‌شود و می‌تواند به توصیف احساسات یا حالات افراد اشاره کند. به عنوان مثال: "او در آن روز ملول و غمگین بود."

  2. باهر کلمه‌ی همنشین: کلمه "ملول" معمولاً با کلمات مثبت یا منفی دیگر ترکیب می‌شود. به عنوان مثال: "ملول بودن" یا "احساس ملولی".

  3. جمع‌سازی: به طور کلی، صفت "ملول" به صورت جمع به کار نمی‌رود، اما می‌توان از آن در جملاتی با موضوع جمع استفاده کرد. مثلاً: "این افراد ملول به نظر می‌رسند."

  4. توجه به هم‌خانواده‌ها: برای فهم بهتر کلمه "ملول"، توجه به هم‌خانواده‌های آن نیز مهم است. واژه‌های مانند "ملالی" و "ملولیت" از همین ریشه‌اند و به مفهوم‌های مرتبط اشاره دارند.

  5. نوشتار صحیح: کلمه "ملول" باید با دقت نوشته شود. توجه به نوشتار صحیح و عدم وجود غلط‌های املایی اهمیت دارد.

استفاده صحیح و مؤثر از این کلمه، به غنای زبان و بیان احساسات کمک می‌کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. پس از یک روز طولانی و پرکار، احساس می‌کردم ملول و خسته‌ام.
  2. در دل طبیعت زیبای پاییز، حتی دل‌های ملول هم می‌توانند آرامش بگیرند.
  3. وقتی که به دوستانم نرسیدم، حس کردم که دنیا بر من ملول شده است.

واژگان مرتبط: افسرده، منکوب، محزون ومغموم، پژمان، پریشان، غمگین، دل ازرده، دل شکسته، نزار، تنها و بیکس، دلتنگ وا فسرده، عبوس، کدر، رنجیده، اوقات تلخ، دارای چانه اویزان، دلخور، فرو رفته

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری