جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: منقل . [م َ ق َ ] (ع اِ) راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || پای افزار. (مهذب الأسماء). موزه و نعل کهنه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ). موزه و کفش کهنه ٔ درپی کرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || راه کوتاه . (از اقرب الموارد). || کانون آتش و این مولده است . (از محیطالمحیط). آتشدان . مجمر و کولخ و تفکده . (ناظم الاطباء). انگشت دان که آن را مجمر نیز گویند، در کشف به ضم اول و سوم . (غیاث ) (آنندراج ). آتشدان فلزین از قبیل آهن یا برنج و غیره . (یادداشت مرحوم دهخدا) : تا در زمانه چون مه کانون کشد سپاه در تابخانه موسم کانون و منقل است . امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 103). گلبنی بررویداکنون در میان خانه ها بیخ او در منقل و کانون و شاخ اندر اثیر. امیر معزی (ایضاً ص 219). اثیر است و اخضر به بزم تو امشب یکی تف منقل دگر موج ساغر. خاقانی . زآن مربع نهند منقل را تا مثلث در آذر اندازند. خاقانی . منقل برآر چون دل عاشق که حجره را رنگ سرشک عاشق شیدا برافکند. خاقانی . مجلس دو آتش داده بر این از حجر وآن از شجر این کرده منقل را مقر آن جام را جا داشته . خاقانی . نبیذ خوشگوار و عشرت خوش نهاده منقل زرین پرآتش . نظامی . سینه ٔ پرآتش مرا چون منقل است کشت کامل گشت و وقت منجل است . مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 413). اوان منقل آتش گذشت و خانه ٔ گرم زمان برکه ٔ آب است و صفحه ٔ ایوان . سعدی . چو آتش درخت افکند گلنار دگر منقل منه آتش میفروز. سعدی . - قُبُل منقل ؛ لوازم . اثاثه . افزار و آلات . گویا اصلاً قسمتی از لوازم و اثاثه و زین وبرگ الاغ است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) : یابویی که علاوه بر من ، قبل منقل و آبداری و خرت و پرت من هم در ترک بندیش بود. (ترجمه ٔ حاجی بابای اصفهانی چ تهران ص 12). - امثال : ای فلک ! به همه منقل دادی به ما کلک . عامه درموقع غبطه یا رشک به مزاح بدین جمله از ناسازگاری بخت شکایت کنند. (امثال و حکم ج 1 ص 328). آتشدان، مجمر، ناردان brazier, broiler, fire-pan, tool مجمرة، النحاس، مدخنة، كانون، برازيل ızgara gril grill parrilla griglia منقل اتش، برنج سازی، بهم زننده، جوجه یا پرنده کبابی
کلمه "منقل" به معنای وسیلهای است که برای آتش کردن زغال یا سایر مواد سوختنی استفاده میشود. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر را باید مد نظر قرار داد:
نحوی: "منقل" یک اسم است و مانند سایر اسامی در جمله میتواند به عنوان فاعل، مفعول یا مضاف الیه به کار رود. به عنوان مثال:
منقل روی میز است. (فاعل)
من زغال را در منقل میگذارم. (مفعول)
املا و نوشتار: این کلمه با املای صحیح "منقل" نوشته میشود و باید به دقت در جملهها به کار رود تا دچار اشتباه نشود.
صفت و قید: میتوان به کلمه "منقل" صفتهایی اضافه کرد تا ویژگیهای آن را توصیف کند. مثلاً:
منقل بزرگ
منقل چوبی
منقل فلزی
ترکیبات و اصطلاحات: در زبان فارسی، "منقل" میتواند به عنوان بخشی از ترکیبات و اصطلاحات نیز در نظر گرفته شود، مانند "منقل زغال" یا "منقل آتش."
قواعد نگارشی:
به استفاده از حروف بزرگ و کوچک توجه کنید. در ابتدای جمله باید با حرف بزرگ آغاز شود.
در متون رسمی و ادبی، سعی کنید از کلماتی که معادل فارسی دارند استفاده کنید.
به طور کلی، رعایت قواعد نحوی، املایی و نگارشی در استفاده از کلمه "منقل" میتواند به درک بهتر و صحیحتر جملههای شما کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در دورهمی شبانه، همه دوستان دور منقل نشسته و از کبابی که روی آتش درست کرده بودیم لذت میبردند.
هوای تازه و نسیم ملایم، حس خوبی به منقل چوبی که در حیاط بود میداد.
برای تهیه قیمه، قبل از هر چیز باید پیاز را روی منقل سرخ کنیم تا عطر آن به مشام برسد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: منقل اتش، برنج سازی، بهم زننده، جوجه یا پرنده کبابی