جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: مهار. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) چوب که در بینی بختی کنند. (منتهی الارب ). چوبی را گویند که در بینی شتر کنند و ریسمانی بر آن بندند. (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). قیاد. هجر. خطام . نکل . رجاع . خطیر. جریر. (منتهی الارب ). صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: حلقه ای بود که در بینی حیوان یا انسان کرده موکلان عذاب ایشان را بدان واسطه به هرکجا که می خواستند می بردند و آنچه در کتاب ایوب (41:2) وارد گشته است حلقه ای بود که در بینی ماهیان کرده ، ریسمانی بدان بسته محض به دام کشیدن ماهیان دیگر در آب رها می کردند، چنانکه مصریان حالیه این ترتیب را به دام ماهی معمول میدارند، اما حلقه های بینی که در کتاب اشعیا (3:21) مذکور است حلقه ها از طلا یا سایر جواهرات بود که طرف بیرونش رامرصع نموده در بینی راست می نشانیدند، چنانکه فعلاً این عادت در میانه ٔ اکراد و اعراب معمول است . (از قاموس کتاب مقدس ). در عرف به معنی ریسمانی که به چوبی بندند که در بینی شتر کنند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). زمام . (مهذب الاسماء) (دهار). رسن که بدان شتر را کشند. (منتهی الارب ). افسار. مقود. آنچه بدان کسی یا چیزی را به سویی برند و راهنما شوند : وزین درکشیدن به بینی خویش ز بهر طمع این و آن را مهار. ناصرخسرو. سوی بوستانش فرستاده دریا به دست صبا داده گردون مهارش . ناصرخسرو. در دست امیر و شاه ندهم برآرزوی مهی مهارم . ناصرخسرو. یکی دبه درافکندی به زیر پای استرمان یکی بر چهره مالیدی مهار ماده ٔ ما را. عمعق . آنجا که مرادت عنان بتابد در بینی گردون مهار باشد. انوری . حله هاشان از پلاس و گیسوانشان از مهار یاره ها خلخال و مشاطه شتربان دیده اند. خاقانی . گه مهار از رشته ٔ جان سازمش گه زر رخسار خلخالش کنم . خاقانی . مهارش سخت بگرفت و روان شد که با اشتر به آسانی توان شد. عطار. لگام بر سر شیران کند صلابت عشق چنان کشد که شتر را مهار در بینی . سعدی . تو خوش خفته در هودج کاروان مهار شتر در کف ساربان . سعدی (بوستان ). بگفت ار به دست منستی مهار ندیدی کسم هرگز اندر قطار. سعدی . حلم شتر چنانکه معلوم است اگر طفلی مهارش بگیرد صد فرسنگ ببرد. (گلستان ). - کشان کردن مهار ؛ کشاندن مهار را : گر نه خرد بستدی مهارم از او دیو کشان کرده بد مهار مرا. ناصرخسرو. - گسسته مهار؛ سرکش و گستاخ . (از ناظم الاطباء). مهارگسسته . - || افسارپاره کرده . رها : چنان دید کز تازیان صدهزار هیونان مست و گسسته مهار گذر یافتندی به اروندرود نماندی بر این بوم و بر تارو پود هم آتش بمردی به آتشکده شدی نور و نوروز و جشن سده . فردوسی . میان عالم و جاهل تفاوت اینقدر است که این کشیده عنان باشد آن گسسته مهار. ظهیر. - مهار بر سر کردن ؛ کنایه از مطیع و منقاد کردن . (آنندراج ) : مغنی شتر غو ندارد جهاز نوا پرده داردجهازی بساز ز تاب طرب بر سرش کن مهار که دل را به قانون شود بردبار. ملاطغرا (از آنندراج ). - مهار بر سر کشیدن ؛ کنایه از مطیع و رام کردن : امر تو ساربان نگذارد اگر برو بر سر که میکشد شتر نفس را مهار. ظهوری (از آنندراج ). - مهار کردن ؛ مهار در بینی شتر کردن . تزمیم . زم . حطم . زمر. - مهار کردن کسی را ؛ بر بینی او ریسمانی گذرانیده و عبرت را در کوچه ها گردانیدن . (یادداشت مؤلف ). - || کنایه از مطیع و رام کردن و در اختیار آوردن او را. افسار بر سر او زدن . کاملاً مطیع خود ساختن او را : گر نه خرد بستدی مهارم از او دیو کشان کرده بدمهار مرا. ناصرخسرو. - مهار گرفتن ؛ زمام شتر در دست داشتن : به دریای آب اندرون گرگسار بیامد هیونی گرفته مهار. فردوسی . - || زمام اختیار در دست گرفتن . مطیع کردن . رام کردن . در اختیار آوردن . به فرمان آوردن : نه دیر بود که برخاست آن ستوده خصال برفت و ناقه ٔ جمازه را مهار گرفت . مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 65). 1- افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود
2- كنترل، خطام bridle, halter, frenum, bearing rein, checkrein, inhibition كبح، لجم، كبت، شمخ بأنفه، قمع، قيد، مكبح، شموخ بالأنف، لجام، اللجام İnhibisyon inhibition hemmung inhibición inibizione پالهنگ، دهانه، قید، طناب چوبه دار، هالتر، تسمه، بند، چین غشایی
کلمه "مهار" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
معنا و کاربرد:
مهار به معنای کنترل یا محدود کردن: این کلمه به معنای کنترل کردن یا محدود کردن یک چیز یا وضعیت استفاده میشود. به عنوان مثال، "او توانست مهار احساسات خود را در جلسه حفظ کند."
مهار در مسائل فنی و صنعتی: به معنای ابزار یا سیستمی که برای کنترل و هدایت یک وسیله یا ماشین مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال، "مهارهای ایمنی در ماشین آلات اهمیت زیادی دارند."
نحوه نگارش:
کلمه "مهار" همواره به صورت «مهار» نوشته میشود و از املای دیگری برای آن استفاده نمیشود.
در جملات، این کلمه میتواند به عنوان اسم، قید یا حتی صفت به کار رود.
نحوه ترکیب:
ترکیب "مهار" با دیگر کلمات ممکن است به وجود ترکیبات جدیدی منجر شود، مانند "مهار آب"، "مهار احساسات" یا "مهار خودرو".
نکات نگارشی:
در استفادههای رسمی و علمی، بهتر است به دقت و شفافیت معانی کلمه توجه شود.
در نوشتار خلاقانه، میتوان از "مهار" به شکل استعاری نیز استفاده کرد، مثل "او مهار خود را در زندگی پیدا کرد".
نحوه تلفظ:
کلمه "مهار" به صورت /mɪˈhɒːr/ تلفظ میشود و تاکید بر روی بخش دوم کلمه است.
استفاده صحیح و به جا از کلمه «مهار» میتواند به بهبود نگارش و بیان شما کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او توانست با مهارت خود، کامیون را به راحتی مهار کند و از واژگونی آن جلوگیری نماید.
مهار احساسات در مواقع بحران برای حفظ آرامش و تصمیمگیری صحیح ضروری است.
تیم نجات در تلاش بود تا آتش را به سرعت مهار کند و از گسترش آن به مناطق دیگر جلوگیری نماید.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر